نگاه

یادی از شهید ابوالحسن آل اسحاق

شهید ابوالحسن آل اسحاق، آمبولانس هلال‌احمر را برداشتند و با ترفندی، آقای رحیم صفوی را با پای تیر خورده شبانه به منزل ما در قم آوردند، ابوی، پزشکی را به بالین ایشان آورد که تیر را از پای آقا رحیم در منزل خارج کردند. این تصویر هنوز از ذهن ما پاک نشده. ایشان یاد وخاطره برادرشهیدم را در ذهن ما زنده می کند.
غلامحسین غائب (از فعالان دانشجویی دوره انقلاب)- در سال 56 نام حضرت امام خمینی(ره) برای مردم تبریز نامی آشنا بود. آشنایی ها به آنجا بر می گشت به  فعالیت چند گروهی که در تبریز مشغول زمینه سازی و شناساندن امام خمینی در بین مردم بودند؛ یکی از آن شخصیت های تاثیر گذار آیت الله شهید قاضی طباطبایی بود.

جمعیت موتلفه گروه دیگری بود که هیأت های حسینی و بخشی دیگر از بازاریان را نسبت به مکتب امام خمینی آشنا می کرد. در دانشگاه تبریز هم گروهی بود تحت رهبری سردار رشید اسلام، ابوالحسن آل اسحاق که البته ایشان در دوران جنگ به شهادت رسیدند. وی توسط پدرشان با بیت امام خمینی در نجف ارتباط داشتند و به قولی رابط امام خمینی در دانشگاه تبریز بودند و اعلامیه های امام از طریق ایشان در دانشگاه تبریز پخش میشد.روز 29 بهمن ساواک درهای دانشگاه را بست تا از حرکت دانشجویان به طرف مسجد جلوگیری کند، اما بیشتر کسانی که قصد شرکت در آن حرکت بزرگ را داشتند از روی نرده های پریدند و خود را به اجتماع مردم در مسجد قزللی رساندند. مردم در مسجد جمع شده بودند که سرگرد «حق شناس» از نیروهای کار کشته ساواک با پوتین وارد مسجد شد و با به کار بردن الفاظ نامناسب مسجد و مردم را مورد اهانت قرار داد. در این بین یکی از دوستان ما به نام محمد تجلا که از فعالان سیاسی و مذهبی دانشگاه بود ( حتی نام مستعار تجلا را برای فرار از دست ساواک  انتخاب کرده بود) به سرگرد اعتراض کرد و حق شناس یک گلوله به طرفش شلیک کرد که درجا موجب شهادت محمد شد. بعد از شهادت محمد تجلا مسجد به یک باره غلغله شد، مردم به خیابان ریختند و  شهر را از کنترل ساواک و شهربانی خارج کردند.

روز 29 بهمن آقای رحیم صفوی مورد اصابت گلوله قرار می گیرد و دوستانش ایشان را به بیمارستان امام خمینی منتقل می کنند. در آن روزها چون بعد از ساعات ملاقات، ساواک یک به یک به بالین مجروحین می رفت و زخمی ها را شناسایی می کرد؛ بچه ها ترسیدند که اگر ساواک به بالین سید برود او را شناسایی خواهد کرد، تصمیم گرفتند که او را فراری بدهند. به این صورت که دانشجویان انترن به بالین او می روند و برگ فوت او را امضا می کنند، بعد ایشان به سردخانه منتقل می شوند و از طریق دو نفر که برای تحویل جنازه آمده بودند از بیمارستان خارج می شوند و جهت مداوا به تهران اعزام می شوند. البته گفتنی است که حضور دانشجویانی مانند ابوالحسن آل اسحاق، سیدیحیی رحیم صفوی و سردار شهید مهدی باکری نقشی سازنده در سازماندهی جریان‌های دانشجویی داشتند. دکتر یحیی آل اسحاق ادامه این خاطره را اینگونه نقل می کند: در یک عملیات نظامی در تبریز آقای رحیم صفوی تیر خوردند.  مرحوم سلیمی که شهید شدند، با اخوی من، شهید ابوالحسن آل اسحاق، آمبولانس هلال‌احمر را برداشتند و با ترفندی، آقای رحیم صفوی را با پای تیر خورده شبانه به منزل ما در قم آوردند، ابوی، پزشکی را به بالین ایشان آورد که تیر را از پای آقا رحیم در منزل خارج کردند. این تصویر هنوز از ذهن ما پاک نشده. ایشان یاد وخاطره برادرشهیدم را در ذهن ما زنده می کند.

 

https://www.shoma-weekly.ir/XJ9I4M