اقتصاد

کوچ نخبگان به چه قیمتی؟

یکی از معیارهایی که امروزه از آن به‌عنوان محکی برای سنجش تعلق خاطر و هویت ملی مطرح می‌شود بحث علاقه شهروندان به حضور در کشور خود در مقابل مهاجرت است. به واقع مهاجرت از وطن به‌صورت فردی یا گروهی ریشه در طبیعت ناراضی، روح جست‌وجوگر و ذهن پرسش‌گر انسان دارد، اگرچه در بسیاری مواقع مهاجرت‌ها ارادی و خودخواسته نیست و ضرورت‌های اقلیمی، سیاسی، اجتماعی و یا اقتصادی افراد را به ترک دیار خود مجبور کرده است که «هجرت نخبگان» هم در این مقال می‌گنجد.
هویت و وابستگی ملی به وطن یکی از آن دست مسائلی است که امروزه در علوم اقتصادی و سیاسی و البته جامعهشناسی بهعنوان شاخصههای رشد و توسعه بررسی می شود. تعریف امروزهای که در این باره در علوم مختلف وجود دارد را میتوان بهصورت کوتاه در چارچوب‌‌ همان احساس تعلق و عرق به میهن خلاصه کرد.

به زبان سادهتر در این موضوع این پرسشها قابل طرح است: هر شهروند در کشور خود چقدر برای پیشرفت کشورش فارغ از انگیزههای مادی حاضر به تلاش و کوشش است؟ شهروندان تا چه اندازه حاضرند برای رشد اقتصادی و حفظ وجهه بینالمللی کشور خود هزینه بدهند یا به تعبیر دیگر برای ارتقای جایگاه کشور خود رفتارهای صحیح مبتنی بر توسعه را در پیش گیرند؟

یکی از معیارهایی که امروزه از آن بهعنوان محکی برای سنجش تعلق خاطر و هویت ملی مطرح میشود بحث علاقه شهروندان به حضور در کشور خود در مقابل مهاجرت است. به واقع مهاجرت از وطن بهصورت فردی یا گروهی ریشه در طبیعت ناراضی، روح جستوجوگر و ذهن پرسشگر انسان دارد، اگرچه در بسیاری مواقع مهاجرتها ارادی و خودخواسته نیست و ضرورتهای اقلیمی، سیاسی، اجتماعی و یا اقتصادی افراد را به ترک دیار خود مجبور کرده است که «هجرت نخبگان» هم در این مقال میگنجد.

هرچند که پیشینه فرار مغزها به بیش از ۴۰ سال میرسد، اما اکنون ایران در این موضوع، یکی از سه کشوری است که بیشترین مهاجرت بیبازگشت نخبگان را دارد. طبق آخرین آمار، از هر ۱۲۵ دانشآموز المپیادی ایران، ۹۰ نفر در دانشگاههای آمریکا تحصیل میکنند. از هر ۹۶ دانشجوی اعزامی به خارج، تنها ۳۰ نفر به ایران بازمیگردند. همچنین بیش از ۲. ۵ میلیون ایرانی در خارج از کشور زندگی میکنند که ۶۰ درصد آنها مقیم آمریکا هستند. حدود ۲ هزار نفر از استادان دانشگاه در آمریکا، ایرانی هستند و پنجهزار ایرانی در این کشور مدرک دکترا دارند. همه اینها موجب شده است تا ایرانیان باسوادترین اقلیت آمریکا به شمار آیند. چندی پیش، وزیر علوم، تحقیقات و فناوری اعلام کرد که سالانه ۱۵۰ هزار نیروی تحصیل کرده از کشور خارج میشود و در اثر این مهاجرت، هر سال ۱۵۰ میلیارد دلار خسارت وارد میشود. این رقم بیش از ۲ برابر کل درآمدهای نفتی ایران در سال ۲۰۱۲ میلادی (۶۹ میلیارد دلار) است. فارغ از اینکه تعریف نخبه چیست و چه تعداد از مهاجران ایرانی به دیار غربت را نخبگان تشکیل میدهند، خروج سالانه این تعداد سرمایه انسانی از کشور، جای شگفتی و در عین حال تأسف دارد. افزونبر این، بهطور کلی خروج نیروی جوان آموزشدیده برای یک کشور، یک فاجعه تمام عیار اقتصادی است، متخصصانی که برای تجربه و دانش آنان در داخل کشور با صرف هزینه و سرمایهگذاریهای مادی و معنوی به دست آمده است، اما کشور مقصد، بدون هزینه، از این نیروی انسانی ماهر و با انگیزه بهرهمند میشود. این زیان بیسابقه در حالی است که کشورهایی همچون آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم بر ظرفیتهای بومی خود تمرکز کردند و توانستهاند با تکیه بر توان داخلی و تقویت حس تلاش برای وطن، به سرعت پیشرفت کنند و در معادلههای جهانی در مختصات شایستهای قرار بگیرند. با این تفاسیر به نظر میرسد که برای تقویت روحیه عشق به کار کردن در وطن در میان اقشار جامعه، ضعفها و کمبودهایی وجود دارد و جامعه جوان ایرانی روز به روز تعلق خاطر خود را به کشور از دست میدهد. در شرایطی که درآمدهای نفتی ایران به واسطه تحریمهای خصمانه غرب به میزان چشمگیری کاهش پیدا کرده و از حجم ارزهای حاصل از این خامفروشی کاسته شده است، بهطور طبیعی بیش از هر زمان دیگری باید بر سرمایه انسانی متخصص تکیه کرد. به گفته علی ربیعی، وزیر کار و رفاه اجتماعی، ایران در آینده با سونامی بیکاری ۱۰میلیون جوان روبهرو است که بخش چشمگیری از آنان تحصیلکرده هستند، بدیهی است در چنین شرایطی، یکی از اهداف اصلی جوانان برای ترک وطن یافتن شغل و درآمد مناسب و مرتبط با رشته تحصیلیشان در سرزمینی دیگر است و نه ادامه تحصیل و رهایی از محدودیت و محرومیت و... بسیاری از کارشناسان، علت ترک سرزمین را در عواملی همچون بیتوجهی به جایگاه علم و نیروی تحصیلکرده، نادیده گرفتن فعالیتهای علمی و پژوهشی، عدم شایستهسالاری، انحصارات دولتی، کاهش میزان امید و نداشتن چشمانداز امیدبخش از آینده، عوامل اقتصادی، عوامل سیاسی و قانونی، عوامل اجتماعی، عدم شایسته سالاری و برخی محدودیتهای دیگر جستوجو کردهاند. اما با وجود این عوامل اگر قرار باشد هر کس برای پیشرفت و آسایش بیشتر خودش، عزم جلای وطن کند، پس فداکاری، میهنپرستی، از خود گذشتگی، عرق وطنی، عرق خاک و و و.. چه جایگاهی دارد؟ شاید در این روزگار قرن بیست و یکمی، این حرفها خریداری نداشته باشد، اما آیا مردم کشورهایی همچون ژاپن و آلمان هم در روزگار سخت، تا این اندازه به موطن خود بیمهر بودهاند؟ با این دیدگاه چه آیندهای در انتظار کشور خواهد بود؟

بد نیست کمی با خود بیاندیشیم.. از ماست که بر ماست!

https://www.shoma-weekly.ir/Yfo91d