نگاه

چرا جوانان در غم رفتنش متاثر‌تر بودند

همه افرادی که کم و زیاد حاج آقا را می‌شناختند با رسیدن این خبر متاثر شدند اما جوانان موتلفه خیلی پیشتاز‌تر بودند. عسکراولادی برای نسل جدید موتلفه تنها بزرگ و یا استاد تشکیلاتی نبود بلکه آن‌ها خود را درغم از دست دادن پدری مهربان و پشتیبانی مستحکم و کوه امیدی می‌دیدند.

صادق رخ فرد- موتلفه را نمیتوان بدون عسکراولادی یا عسکراولادی را بدون موتلفه در نظر گرفت و در واقع میتوان عسکراولادی را لوگو و برچسب موتلفه خواند. 

وقتی شب اول محرم شد و همه برای عزای سید و سالار شهیدان پیراهن عزا بر تن کردند و آماده سوگواری فرزند حضرت زهرا (س) شدند. اما این روزها آغازین محرم برای موتلفهایها فرق داشت، روز اول محرم که چشمها مهیای باریدن بود، همراه غم حسین بغضشان ترکید و از آمدن خبری که میترسیدند شوکه شدند.

همه افرادی که کم و زیاد حاج آقا را میشناختند با رسیدن این خبر متاثر شدند اما جوانان موتلفه خیلی پیشتازتر بودند. عسکراولادی برای نسل جدید موتلفه تنها بزرگ و یا استاد تشکیلاتی نبود بلکه آنها خود را درغم از دست دادن پدری مهربان و پشتیبانی مستحکم و کوه امیدی میدیدند.

برخورد پدرانه حاج آقا با جوانان موتلفه بینظیر بود و به گونهای رفتار میکرد که جوانان احساس نزدیکی میکردند. وقتی به جمعی از جوانان وارد میشدند با تمامی افراد دست میدادند و سلام و لبخند از صورتش محو نمیشد. درواقع تکبربرای حاج آقا معنی نداشت.

برخورد شاخص دیگر ایشان در جلسات با جوانان بود. جوانان در سال با توجه به مناسبتهایی نظیر روز پدر و یا شرایط سیاسی روز خدمت حاج آقا میرسیدند و با طرح سوالات خود از بیانات ایشان استفاده میکردند. برخی مواقع سخنان با انتقاد همراه و با توجه به روحیه جوانی و کم تجربگی سئوالات با لحن تندی مطرح میشد.

رفتار حاج آقا عسگراولادی در مواجه با انتقاد بسیار آموزنده بود. باجوانان تندی نمیکرد و در بضی اوقات در میان سخنان یا بعد از صحبتها با مزاحی و شوخی به جا جو جلسه را بسیار صمیمی میکرد و با پاسخ سنجیده سعی میکرد فرد را قانع کند.

حاج آقای عسگراولادی جوانان را بسیار خوب درک و همراهی میکرد البته با تجربهای که داشت اشتباه و یا تندی آنها را میگرفت .در واقع یک استاد و معلم راهنما بود .باید این موضوع را گفت که بسیار به جوانگرایی اعتقاد داشت و علمدار جوانگرایی در موتلفه بود.

دلایل ارتباط صمیمی جوانان و ابراز محبت دوطرفه بسیار است اما مهمترین آن رفتار حس پدرانه و امید به ایشان بود.

درواقع جوانان با رجوع به ایشان مطمئن بودند که سخنانشان تاثیردارد و با امید به ایشان مسائل را مطرح میکردند.

با این گونه رفتار ثابت کرد که میشود بین عاطفه و دین و سیاست پیوند زد.

ارادت ایشان نسبت به اباصالح المهدی زبان زد بود. در ابتدای جلسهای آیاتی از سوره یوسف تلاوت شد. وقتی خواست اشارهای به آیات کنند رسید به آیه ۸۸ سوره، یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ... صورت ایشان دگرگون شد و اشک در چشمش حلقه زد و با حال تضرع از امام زمان درخواست میکرد یا اباصلح المهدی ادرکنی.

در یکی از جلسههای آخر حاج آقا از رفتن سخن میگفت و اینکه دیگر زمان زیادی مسافر این دنیا نخواهد بود گویا واقعا میدانست که لحظه دیدار حق نزدیک است. یکی از جوانان حاضر در ابتدای سخنانش گفت: خواهشا این گونه سخن نگویید شما آبروی حزب هستید و موتلفه را به نام شما میشناسند و امیدواریم سایتون مستدام باشد و پرچم حزب را شما به دست حضرت ولیعصر (عج) بدهید. وقتی این سخن بیان شد حاج آقای عسگر اولادی دست بر سر گذاشت و اشک از گونههایش جاری شد...

https://www.shoma-weekly.ir/DAOzn2