
«إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ وَمَن یَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ »(سوره مائده آیات 55 و 56)
یعنی ولی و سرپرست شما تنها خدا و پیامبر و مومنانی هستند که نماز را بپا داشته و به فقیران در حالت رکوع زکات میدهند و هرکس ولی و فرمانروای او خدا و پیامبرش و اهل ایمان باشند، پیروز است و مسلماً تنها حزب و لشگر خدا پیروزمنداند.
بر طبق قول عموم مفسرین شیعه و اهل سنت، این آیه شریفه درشان امیرالمومنین حضرت علی (ع) نازل شده که در نماز و در حالت رکوع، انگشتری خود را به فقیر داد که از جمله آنها در تفسیر کشاف زمخشری آمده است که این آیه در شان علی (کرم الله وجهه) در هنگامی که گدایی از او درخواست چیزی کرد ،در حالی که او در نمازش در حال رکوع بود، انگشتر خود را به او داد.
از جمله مطالبی که استاد پرورش نسبت به آن اهمیت زیادی میدادند، بحث " ولایت " بود و این مهم برخاسته از روح قرآن و عترت است، در آیات بسیاری از قرآن کریم بحث ولایت مطرح گردیده که سر آمد آنها آیه تطهیر و آیه ابلاغ وصایت رسول خداست که به حدیث غدیر هم مشهور است و از احادیث مسلم و متقن بین فرق مسلمین است و علامه امینی (ره) در اثر گرانسنگ الغدیر، صدها منبع از مصادر مهم شیعه و اهل سنت را برای آن نقل فرموده است و البته حدیث ثقلین، حدیث سفینه، حدیث منزلت و بسیاری احادیث دیگر همین پیام را دارند .
به هر حال طبق آیه شریفه " یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ" (مائده ، آیه 67) پیامبر اکرم(ص) در روز عیدغدیر در هنگام بازگشت از سفر حجه الوداع در سرزمین غدیرخم در حضور بیش از یکصدهزار نفر از مسلمانان ، حضرت علی (ع) را به جانشینی خود منصوب فرموده و طبق دستور الهی این وصایت را به انجام رساندوآنگاه آیه شریفه " الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی " (سوره مائده ،آیه 3) نازل شد، یعنی امروز من دین شما را کمل کردم و نعمت را بر شما تمام نمود.
پس بنابراین اکمال دین به ولایت است و همچنین اتمام نعمت محسوب میشود، کما اینکه در روایت هم آمده است:" بنی الاسلام علی خمس، الصلوه و الزکوه و الحج و الجهاد و الولایه، و مانودی بشیٍ، کما نودی بالولایه" یعنی اسلام بر پنج اصل استوار است که عبارتند از نماز، زکات، حج، جهاد و ولایت و به هیچ چیزی به اندازه ولایت تاکید نشده است.
استاد پرورش در سخن زیبایی به نقل از پیامبر اکرم(ص) اظهار میداشتند معیار دوستی و دشمنی خود را محبت امیرالمومنین قرار دهید، یعنی اگر کسی به حضرت علی (ع) عشق و علاقه دارد شما هم با او دوستی واظهار علاقه کنید، حتی اگر بر علیه شخص شما حرف و سخن گفته باشد و یا اقدامی کرده باشد، در عین حال شما بخاطر مولا به او اظهار محبت کنید، معیار دوستی و دشمنی ما نباید خودمان باشیم، معیار باید حضرت امیرباشد،هرکس با امیر خوب بود، با او هستیم و هرکس با امیر بد بود، بر علیه او هستیم، این معنا یعنی حبّ فی الله و بغض فیالله.
حضرت امیرالمومنین علی (ع) درنهج البلاغه در توصیف خود و اهل بیت میفرمایند:« نحن شجره النبوه و محطّ الرساله و مختلف الملائکه و معادن العلم و ینابیع الحکم، ناصرنا و محبنا ینتظر الرحمه و عدونا و مبغضنا ینتظر السطوه ( اللعنه )» یعنی ما( اهل بیت) از درخت نبوت و رسالتیم و از محل و جایگاه رفت و آمد فرشتگان برخاستیم و ما معدنهای دانش و چشمههای حکمت هستیم، یاران و دوستان ما در انتظار رحمت پروردگارند و دشمنان ما در انتظار کیفر و لعنت خداوند به سر میبرند.
استاد پرورش واقعا این مفهوم را در خود نهادینه کرده بود و معیارش در حب و بغض با افراد، تابع ولایت بود، یعنی اگر کسی بر علیه او حرفی میزد، کاری نداشت و برایش مهم نبود،چون میگفت اوشیعه است و محب علی (ع) است ، لذا در زمان تصدی وزارت آموزش و پرورش و یا نمایندگی مجلس بارها خبر میدادند که فلان شخص بر علیه شما چنین گفته، ایشان میگفتند خوب او نظرش را گفته، برعلیه نظام و یا ولایت فقیه که حرفی نزده، بنده که نظام نیستم، نظام بر محور ولایت است و اگر کسی در مقابل ولایت میایستاد، ایشان آنگاه مردانه در مقابل او سینه سپر میکرد.
استاد پرورش به حضرت علی (ع) فوق العاده عشق و علاقه داشتند و از همین رو غالب نهج البلاغه را از حفظ بودند و در بحر بیکران معارف آن غوطهور ودر کمتر مجلس و محفلی اتفاق میافتاد که ایشان سخن بگوید و از مولای خود حضرت امیر(ع) چیزی نگوید و این عشق و محبت علوی همه وجود او را احاطه کرده بود.
ماجرایی خواندنی از علامه جعفری
استاد پرورش با علامه محمدتقی جعفری (رض) که شارح نهج البلاغه هم بودند، ارتباط دوستی عمیق داشت، گرچه به لحاظ سببی هم فامیل بودند، یعنی اخ الزوجه ایشان، مرحوم مهندس مصحف، داماد علامه محمدتقی جعفری بود. داستان جالبی را استاد پرورش از ایشان نقل میکردند که چون با موضوع مورد بحث تناسب دارد، در اینجا نقل میکنم.
استاد علامه جعفری میفرمودند در قبل از پیروزی انقلاب که ایشان محل سکونتشان در خیابان زیبا واقع در محله میدان خراسان تهران بود، از ایشان دعوتی برای شرکت در جشن عید غدیر میشود که چون این جشن در منزل یکی از امرای ارتش شاه بوده است، ایشان قبول نمیکنند و هرچه اصرار میکنند، ایشان باز هم امتناع میکنند، تا اینکه در روز موعود، مرحوم انوری صاحب فرهنگ سخن که از اساتید معروف علمی و فرهنگی بودهاند، با ماشین شخصیاش به درب منزل علامه جعفری میرود و از ایشان با خواهش و تمنا برای شرکت در این جشن دعوت بعمل میآورد و میگوید بنده خود همراه شما هستم و مجدداً شما را برمیگردانم.
بالاخره استادجعفری بخاطر احترامی که برای مرحوم انوری به عنوان یک شخصیت علمی قائل بودند به منزل آن تیمسار و یا ارتشبد شاهنشاهی در یکی از ویلاهای شمال شمیران تهران میروند و جلسهای بسیار اعیانی با حضور امرای ارتش، و کلای مجلس و مقامات بلند پایه رژیم بوده است و همه گونه میوههای رنگارنگ و پذیرایی در حد بسیار عالی بوده و با ورود علامه جعفری به مجلس جشن به ایشان احترام میکنند و در بالای جلسه جای میدهند .
در این جلسه یکی از شعرا در مدح و منقبت مولاعلی (ع) مشغول قرائت شعری بوده است که استاد جعفری میگویند در همین اثنا دیدم یک سیدی روحانی ،لاغر اندام و با لباسی بسیار ساده و بیآلایش که بقچهای هم زیربغل داشت،وارد جلسه شد و در همان نزدیکی در ورودی بر روی زمین نشست و کسی توجه نکرد و البته من به احترام او در جای خود بلند شدم و از همان دور به او توجه کردم.
البته میزبان جلسه ظاهرا از ورود آن سید روحانی خرسند نبود و به اطرافیان چشم میدوخت که چرا حواسشان نبود و اجازه دادند، این سید که معلوم نیست، کیست وارد جلسه شود! به هر حال مراسم شعرخوانی ادامه داشت تا اینکه ناگهان این سید روحانی اشکالی ادبی برشعر آن شاعر گرفت و گفت اگر این بیت را این چنین بگوئید، بهتر نیست؟ همگان از کلام نغز او به وجد آمدند و تازه متوجه حضور این سید روحانی در مجلس شدند.
لحظاتی گذشت و مجددا این سید روحانی اشکال ادبی دیگری را به شاعر متذکر شد و شاعر دید کاملا درست میگوید و از ایشان تشکر کرد و اذعان کرد که این سید روحانی شخصی با سواد و اهل ادب هستند و اهل مجلس هم نگاهشان به آن سید متفاوت شد و برای بار سوم که این ماجرا اتفاق افتاد ،از آن سید روحانی تقاضا کردند که به بالای مجلس برود و آن شاعر هم با احترام از آن سید روحانی درخواست کرد تا مجلس جشن را ایشان به فیض برساند و با اصرار همه، آن سید در جایگاه قرار گرفت و گفت شما چه شعری میخواهید من بگویم، چون من فیالمجلس و بالبداهه میتوانم شعر بگویم! در اینجا تعجب همه برانگیخته شد و بعضی افراد لغاتی را مطرح کردند و گفتند دوست داریم در شعر شما این کلمات باشد و پس از طرح پیشنهادات، آن سید روحانی با بیانی سحرآمیز شروع به قرائت اشعاری کرد که حاوی همه لغات پیشنهادی بود و همه را مبهوت و در جای خود میخکوب کرده بود!
استاد جعفری میفرمودند، من فهمیدم این قضایا عادی نیست، بالافاصله قلم و کاغذ را از جیب خود درآوردم و ابیاتی از آن اشعار زیبا را یادداشت کردم که چنین بود:
گرنسیمی زسر طره جانان خیزد تا قیامت زصبا رایحه جان خیزد
والهم من که چوازخواب توبیدارشوی زچه روازسرچشمان تومژگان خیزد
گربه خاری کند از قاعده لطف نظر از بن خار دوصد روضه رضوان خیز
گرزند دست به دامان ولایش فرعون از لحد با دو کف موسی عمران خیزد
دارالایمان قم از من شده رشگ فردوس آری اینسان پسر از خانه عرفان خیزد
داورا، دادگرا ،جانب جدّا نظری کز پی مدح توچون بحریه طوفان خیزد
اینها اشعاری بود که استاد پرورش از قول علامه محمدتقی جعفری برای بنده نقل فرمودند و اگر احیاناً اشکالی وجود داشته باشد ،از حافظه بنده است که نتوانستم اشعار را درست بخاطر بسپارم و لیکن به نظرم هرچه فکر کردم، همینها آمد که عرض کردم، البته این ماجرا را استاد پرورش برای حضرت آیتالله خزعلی هم که به اصفهان برای دیدار ایشان رفته بودند، نقل کردند و احتمالاً مضبوط است.
به هرحال علامه جعفری داستان را ادامه دادند که این سیدروحانی با قرائت این اشعار آنچنان فضای جلسه را تسخیر کردهبود که هر سخنی را با قدرت میتوانست بگوید، و آنگاه رو به همه بزرگمنشان کرد و گفت: آقایان! میدانید من چرا به این جلسه آمدم! من برای این آمدم که دیدم شما به عشق مولایم امیرالمومنین مجلس جشنی با این عظمت و با این همه پذیرایی فراهم کردهاید، آیا نمیدانید در این شهر چقدر انسانهای گرسنه هستند؟! چرا این جشن را در بالای شهر و در بین اشراف برپا کردید؟! چرا این اطعمه واشربه را برای فقرا و گرسنگان نمیبرید؟! مگر مولای شما همان کسی نبود که نیمه شب انبان غذا بر دوش میکشید و بر در خانه یتیمان و بیوه زنان میبرد؟! من آمدم بگویم شما اگر واقعا عشق به مولا علی علیه السلام دارید بیائید، تصمیم بگیرید ثروتتان را با فقرا تقسیم کنید و این غذاها و میوهها را هم ببرید در پائین شهر بین گرسنگان و فقیران توزیع کنید!
استاد جعفری میگویند این سیدروحانی این حرفها را در آن جلسه جشن اشرافی زد و از جلسه بیرون رفت و مثل اینکه همه را تسخیر و تصرف کرده باشد، کسی از جای خود حرکتی نکرد تا اینکه لحظاتی گذشت و او از منزل بیرون رفت ، بناگاه همه بیدار شده و تکان خوردند و به پرسش افتاده و از همدیگر مِیپرسیدند آقا این کی بود؟!چطور جرأت کرد در حضور این همه امراء و اشراف و مقامات حکومتی این سخنان را بگوید و میزبان مأمورانش را به دنبال آن سید روحانی فرستاد که او را دستگیر کنند، اما هرچه گشتند او را پیدا نکردند و مثل اینکه در آسمان بالا رفته و یا در زمین فرو رفته بود!
استاد جعفری میفرمودند من فهمیدم که این شخص از ابدال بوده است و بنابر مأموریت به این جلسه آمده بود تا اینطور انذار دهد و این جمع را متذکر شود، البته اثرگذار هم بود و برخی افراد آن جلسه واقعا منقلب شدند و تصمیم گرفتند به صرف علی علی گفتن ،اکتفا نکنند و واقعا سیره عملی آن امام عدالت گستر را پیشه روی خود نمایند.
اللهم اجعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین و اولاده المعصومین علیهم السلام