
سپس هارون گفت: ای برادرم چه کار میکنی؟ ریش مرا ول کن، «قال یابنام لا تاخذ بلحیتی» یعنی آبروی مرا جلوی مردم نبر! مفسران گفتهاند: چون موسی غیرتی بود و عرق دینی داشته، وقتی مسئله خدا و دین به میان میآمد، دیگر برادر و یابنام نمیشناخت؛ زیرا میدید توحید به خطر افتاده و مردم به جای خدا، گوساله را پرستش میکنند.
من این روحیه را در حضرت امام نیز مشاهده کردم. اگر مسئلهای پیش میآمد که گوشهاش به دین برمیخورد، فوری میخروشید و کتاب کشف اسرار ایشان بهترین شاهد بر این مطلب است. محتوای این کتاب اوج تعصب دینی و غیرتیبودن حضرت امام را نشان میدهد.
امام در این کتاب از حریم اسلام، تشیع و حوزههای علمیه و روحانیت دفاع میکنند. این کتاب را امام در رد مطالب و اراجیف فردی نوشته است که قبلاً با آن فرد ارتباط و آشنایی داشته است. او پسر آقای شیخ مهدی پایین شهری بود. خود آقا شیخ مهدی صاحب کشف و کرامات بود. مثلاً میگفتند وقتی عقربزدهها را پیش ایشان میآوردند، دست بر روی محل زخم میکشید و آنها بهبود مییافتند. پسرش نیز که این اراجیف را نوشته بود، آدم درسخوان و با استعدادی بود؛ ولی در اثر ارتباطی که با حکومت داشته، منحرف میشود و این مطالب را بر ضد حوزه و روحانیت مینویسد. به هر حال کتاب اسرار هزار ساله او غیرت دینی امام را به جوش آورد و قلم غیرتی امام را حرکت داد. تمام پرخاشها و تندیهای ایشان از همین قبیل بود.
وقتی مسئله دین میشد دیگر کسی را نمیشناختند، خودش بود و خدایش، دیگر هرکس جلو میآمد زیرپایش له میشد و از بین میرفت. در مسئله انجمنهای ایالتی و ولایتی، ایشان واقعاً فهمیدند که میخواهند اساس اسلام را در این کشور از میان بردارند، بنابراین نتوانستند تحمل کنند و فوری صدایشان را بلند کردند. حتی بعد از پیروزی انقلاب در ماجرای آقای منتظری، وقتی دیدند، به اسلام ضربه وارد میشود، با اینکه حاصل عمرشان بود؛ ولی ایشان را کنار گذاشتند.