
آن ندایی که پیامبر سرداد صرفا شعار نبود. ما امروز چگونه تأسی میکنیم به زندگی پیامبر؟ آیا ما درست مثل او رفتار میکنیم؟ آیا ما مثل صدیقان زندگی میکنیم؟ آنها چه کسانی بودند که پیامبر را تصدیق کردند؟ آیا ما مثل شهدا رفتار میکنیم؟ آیا ما مثل صالحان زندگی میکنیم؟ در دعا ما آنها را مطرح میکنیم و از خدا میخواهیم که بتوانیم آنها را برای خودمان الگو قرار دهیم و مثل آنها رفتار کنیم، ولی در عمل به گونهای دیگر اقدام میکنیم یعنی ما حرف خدای متعال را گوش نکردهایم.
غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ را چگونه فهمیدهایم؟ ما خود میگوییم: «خدایا نه آن راهی که بر آنها غضب کردی!» آنها چه کسانیاند که ما عملاً نمیخواهیم راهشان را برویم؟ در تفاسیر عمدتاً گفتهاند که آنها منافقانند. منافق چه ویژگی دارد؟ ما نمیخواهیم مثل منافقان باشیم، اصلاً ! منافق کسی است که اولاً دروغ میگوید، ثانیاً بدقولی میکند ثالثاً پیمان شکنی میکند. رابعاً هرگاه درگیری پیشآید ناسزا میدهد. اینها چهار ویژگی منافق است.
آیا واقعا در زندگی خود دروغ را کنار گذاشتهایم؟ یا اینکه نوعی کلاه شرعی برایش درست میکنیم یا در بهترین حالت توریه میکنیم؟ آیا ما واقعاً سر قول خودمان میایستیم؟ یا اینکه بهانه میآوریم و میگوییم: «..راهبندان بود و ... دیگر نرسیدیم!» آیا هنگامی که پیمان بستیم، پای پیمانمان میایستیم؟ یا اینکه سر شریکمان کلاه میگذاریم؟ اگر کمیمسئله جدیتر شد، آیا ما در درگیریها ناسزا و فحش و ... رد و بدل میکنیم یا نه؟ اگر آری،خصلتی از منافقان را داریم .
وَلاَ الضَّالِّینَ کجا میرود؟ دربارۀ ضَّالِّینَ. به یاد این آیه شریفه میافتیم: أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَهً فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (الجاثیه: 23 )؛ بر مبنای مدلول این آیه ضَّالِّینَ یعنی مشرکان. مشرک چه کسی است؟ او کسی است که خدا را قبول دارد . چه بسا نماز هم میخواند؛ ولی اطاعت امر دیگری را هم میکند. مهمترین چیزی که اطاعت امرش را میکند همانا خواستۀ دلش است:«هواه» . قرآن روانشناسی دقیقی دارد؛ آیا ندیدی کسی را که خدای خودش را هوای نفس خود قرار داد؟ این که ما میگوییم: «دلمان میخواهد»، دو صورت دارد: یا آنچه دلمان می خواهد مطابق همان است که خدا دستور دادهاست، در این صورت اشکالی ندارد ولی اگر فرموده خدا چیزی و خواسته دل ما چیز دیگر است و ما این دومی را پیروی میکنیم، فعلا مشرک شدهایم .چنان حالتی استثنائی نیست؛ خدای متعال در سوره یوسف علیه السلام خطاب به پیامبر می فرماید: وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُم مُّشْرِکُونَ (یوسف: 106 )، ای پیغمبر تو هر چقدر هم که حرص بزنی اکثر مردم ایمان نمیآورند و آنهایی نیز که ایمان میآورند اکثراً مشرکاند . مشرک فقط کسی نیست که بتی سنگی یا چوبی میپرستد؛ ممکن است او امیال درونیاش را بت خود کرده باشد . وقتی خواستۀ دلش را به آنچه خدا فرمودهاست ترجیح میدهد، مشرک شدهاست. آیا در جامعۀ ما واقعاً همه در ابتدا نگاه میکنند ببینند خدا چه میخواهد تا آن را اجرا کنند؟ یا اینکه اکثراً دنبال خواستۀ دلمانیم. امروزه اغلب آنچه در جوامع ما رواج دارد خواستۀ دلها و هواهای نفسانی است. اگر ما واقعاً در نمازهای خودمان این را 10 بار در روز تکرارمیکنیم ولی بهآن عمل نمیکنیم، چگونه میتوانیم ادعاکنیم که ما به عهد خودمان با خدا وفا میکنیم؟ وسپس توقع داشتهباشیم با دعای ما خدا هم به عهد خودش وفا کند؟ اگر ما به عهد خودمان وفا نمیکنیم، توقع نداشته باشیم که دعایمان مستجاب شود. البته این بد نیست که سراغ دعای ابوحمزۀ ثمالی میرویم و آن را میخوانیم؛ این اشکالی ندارد که اوراد را هم میگوییم؛ هزار بار سورۀ انا انزلنا را هم تکرار میکنیم؛ خیلی خوب است ولی در عمل، به عهد خود باید وفا کنیم والا آن اوراد را هم که بخوانیم چندان فایدهای ندارد؛ حتی ممکن است به مفهوم مسخره کردن درآید؛ پناه بر خدا.