
آیت الله بروجردی به دلیل اعتماد و علاقه زیادی که به روح الله خمینی(ره) داشت، ایشان را مشاور سیاسی خود قرار داده بود، شاه برای راضی کردن آیت الله بروجردی در قم به دیدار ایشان رفت؛ اما آیتالله بروجردی سخنان او را با مشورت امام رد کرد.
امام نشانه سیاسی جریان آیت الله بروجردی بود، امام بود که دنبال کار را گرفت و آیت الله بروجردی را به قم آورد. با بعضی از مدرسین صحبت می کند که آیت الله بروجردی با شاه درافتاده است، برویم ایشان را بیاوریم، مرجعیت را به عهده اش بگذاریم و مبارزه با شاه را شروع کنیم. این مهم انجام می گیرد. وقتی که آیت الله بروجردی فوت کرد، همان روز به قم رفتیم. پدر و مادرم نیز آنجا بودند. تشییع جنازه عظیمی برپا شد. بعد مسئولیت حوزه بر دوش آیت الله گلپایگانی، آیت الله شریعتمداری و آیت الله مرعشی افتاد. بعد از فوت آیت الله بروجردی، رضا پهلوی به دنیا آمد. یکی از آقایان در قم یا در تهران مصاحبه ای را جهت اغفال مردم انجام داده بود. از طرف جامعه روحانیت و علمای حوزه علمیه قم تبریک گفته بود. بعد به قم می آید. امام به او می گوید تو با اجازه چه کسی رفتی و این حرف ها را زدی؟ از طرف چه کسانی وکالت داشتی؟ سخت به او پرخاش می کند. او وحشت می کند و قول می دهد که جبران کند. از همان موقع مبارزه شروع شد.
یک روز عصر در منزل خدمت امام رفتم. او با آیت الله گلپایگانی صحبت می کرد. فرمود «آن مرجعیت یکپارچه آیت الله بروجردی گذشت، تمام شد، اگر بلند نشوید، یکپارچه نشویم، نفر به نفر ما را زیر چکمه هایشان له می کنند.» کمی بعد انجمنهای ایالتی و ولایتی شروع شد.
لایحه ایالتی و ولایتی به ظاهر به جهت منافع مردم مصوب شده بود؛ اما در واقع این لایحه برای گول زدن مردم کشور بود تا بتواند از این طریق زمینه سکولار شدن کشور را فراهم کند. بعد از اینکه روزنامههای کشور مصوب شدن این لایحه را اعلام کردند، امام خمینی (ره) بلافاصله به همراه پنج تن از علما تشکیل جلسه دادند و در آن جلسه سه تصمیم اتخاذ کردند.
این سه تصمیم این بود که ابتدا تلگرافی به شاه برای لغو این لایحه بزنند، علمای سراسر کشور را از اهداف و اقعی این لایحه آگاه سازند و این جلسه را تا لغو این لایحه ادامه دهند.
این لایحه به مدت سه ماه طول کشید و امام خمینی (ره) در این مدت برای لغو آن محکم ایستادند تا اینکه دولت مجبور به لغو آن شد. بعد از لغو لایحه ایالاتی و ولایتی، امام خمینی(ره) برای مردم کشور اعلامیه کوتاهی صادر کردند که در آن از مردم به دلیل مقاومتشان تشکر کرده بود و در پایان اعلامیه از مردم کشور خواسته بود که صفوف شان را فشردهتر کنند تا اگر دوباره رژیم پهلوی خواست اقدامی انجام دهد جلوی آنان بایستند.
در آغاز که مبارزه شروع شده بود، هنوز هیئت مؤتلفه شکل نگرفته بود. یک شب ما را به قم دعوت کردند، وقتی که به آنجا خدمت امام رفتیم، از بعضی گروه های دیگر هم آنجا بودند. امام شروع کرد به نصحیت. فرمودند شما جوانان مؤمن و متدینی هستید. حیف نیست که هرکدامتان جداجدا و با هدفی جدای از هدف دیگری فعالیت کنید. بیایید و یکی بشوید. طی جلساتی این وحدت را به وجود آوردیم و با امر امام مؤتلفه شکل گرفت.
بعد هیئت مؤتلفه شکل اساسی به خود گرفت، شورای مرکزی یافت، سخنگو تربیت کرد، مراسم برگزار نمود و... اگر آن روزها شخصیت امام نبود، هرگز وحدت و اجتماع مردم به وجود نمی آمد. با محوریت امام، یاران امام توانستند فعالیت کنند و مردم را جذب کنند.