
ناگهان صدایی را شنیدم که میگفت: خداوند خدا راه را گشود؛ انسان بی ایمان بی راه را. خداوند نیکی را نشان داد و انسان بدی را.
- پس چرا خداوند بیراه را، بد را، فساد را و خلاف را در اختیار آدمیان کم جنبه عاشق گناه قرار داد تا گرفتار شوند و در اعماق شوربختی فرو روند؟
- باز همان صدای بیرون نیامده از ته گلویم بود که میگفت: خداوند یقین می خواسته است که لذت راستین رسیدن به راه، در حضور بیراه باشد و رسیدن به خوب پایدار در حضور بد. بد و بیراه، هر دو اجزای جدانشدنی هستند. خداوند به انسان حق انتخاب بد مطلق را نداد تا انسان انتخاب کند و بازگشت ناپذیر شود، بل بد و بیراهی در اختیارش نهاد که نهایتاً، پله های شناخت نردبام خیر و راه باشد.
خداوند بدون هیچ شکی همه امکانات سعادتمندانه زیستن را در اختیار آدمی گذاشته است. حال این انسان است که باید همت کند و انتخاب ...
تو شاید بگویی خداوند می توانست....
من میگویم: اگر میپذیری که میتوانست، آنچه کرده است نیز بخشی از تواناییهای اوست.
و به این بیندیش که در مقابل این همه فساد خداوند خدا همچنان به انسان فرصت داده است که به نجات خویش و جبران مافات برخیزد
فرصتی برای من
فرصتی برای تو
فرصتی برای یاران خوب من و تو...