اینکه چرا این جماعت مدعی اصلاحطلبی به این روز افتادهاند نیاز به تحقیقات میدانی و پژوهشهای عمیق جامعهشناسانه و روانشناسانه در حوزه سیاست دارد اما آنچه حقیر میفهمم این است: عاقبت اعتماد به غرب، مرعوب و مجذوب غرب بودن همین است که میبینیم! اگر این رویکرد منحط و غلط را که بیش از یک صد سال ملت ایران با آن مبارزه میکند با نفوذیهای غرب جمع ببندیم میشود همین عددی که درجه اعتبار و سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان را به پایینترین حد ممکن فروکاهیده است.
در مورد مشارکت نیز برخی یک تحلیل غلط از نتایج انتخابات در رسانهها تکرار میکنند و میگویند ۵۲ درصد مردم به پای صندوق رأی نیامدند. گویی در هر انتخابات چه مجلس و چه ریاست جمهوری و شوراهای اسلامی ۱۰۰ درصد مردم پای صندوق رأی میآمدند و حالا در این انتخابات ۵۲ درصد نیامدهاند! معمولا در هر انتخابات بین ۲۵ تا ۳۰ درصد مردم رأی نمیدهند.
این عدم مشارکت نه ربطی به مخالفت با نظام دارد، نه حتی ربطی به مشکلات اقتصادی؛ این ۳۰ درصد در هر انتخابات به کسی که رأی میآورد رضایت میدهند، همین دلیل عدم مشارکت آنهاست؛ اما بقیه که در انتخابات شرکت میکنند بالاخره یا علاقه به تیم «الف» دارند یا به تیم «ب».جبهه اصلاحات نیاز به یک پوستاندازی جدی و پاسخ به سؤالات جدید و جدی در زیر سقف گفتوگو دارد. آنها در قرن جدید نیاز دارند ویترین رهبران خود و نوع چینش رجال سیاسی و مذهبی خود را کاملا عوض کنند. رقیبهراسی نمیتواند برای آنها تولید «هویت» کند. «نه» به رقیب همیشه نمیتواند متضمن نظم سازمان رأی آنها در داخل و خارج باشد.
بدعهدی آمریکا و تداوم خصومتورزی غرب با ملت ایران جاذبهای برای غربگرایی در کشور باقی نگذاشته است. مردم واقعا معتقدند اگر راهحلی برای مشکلات وجود دارد باید در داخل و با تکیه بر توانمندیهای عظیم کشور جست وجو کرد.
از مذاکره بیحساب و کتاب با آمریکا و سه کشور شرور اروپایی چیزی عاید کشور نمیشود. جریان اصلاحطلب افراطی نیز باید بداند از تحریم انتخابات و قهر با صندوق «دموکراسیخواهی» بیرون نمیآید. آنچه از آن حاصل میشود این است که این جریان را به بازی در زمین منافقین و سلطنتطلبها و ضدانقلابها مینشاند.
