
ج: باید توجه داشت هیچ کدامیک از نامزدهایی که مرتبط با جریان اصولگرایی بودند رای کافی نیاوردند، طبیعتا این موضوع نشانه موفقیت اصولگرایان نمیباشد، ولی ما معتقدیم اینکه آقای روحانی را وابسته به جریان اصلاحات تلقی کنیم و نتیجه بگیریم که جریان رقیب اصولگرایان در انتخابات یازدهم پیروز شده درست نیست. یعنی معتقدم آقای روحانی رقیب اصولگرایان نیست، ایشان در دورههای تبلیغات انتخاباتی و بعد از پیروزی در انتخابات به معتدل بودن مشی خودشان تکیه داشتند. یعنی نه خودشان را وابسته به جریان اصولگرایی اعلام کردند و نه اصلاح طلبی. به نظر من اگر آقای دکتر عارف پیروز انتخابات می شدند میشد گفت که جریان اصولگرایی در انتخابات یازدهم شکست خورده و جریان اصلاحات پیروز شده است.
البته این توضیح را در همین ابتدا بدهم، بنده اینکه برخی معتقدند جریان اصلاحطلبی خارج از نظام هستند نه تنها با آن موافق نیستم بلکه کاملا با این عقیده مخالف هستم. معتقدم در جریان اصلاحات و آنان که به روش اصلاحطلبی تکیه دارند کسانی وجود دارند که معتقد به فعالیت در داخل نظام است. وقتی میگویم داخل نظام منظور کسانی هستند که به قانون اساسی، ولایت فقیه و فصل الخطاب بودن ولی فقیه دارند اعتقاد دارند و آن را به اثبات رساندهاند. اینکه بگوییم فقط افراد وابسته به جریان اصولگرایی داخل نظام هستند درست نیست، البته بین همین دسته از اصلاحطلبانی که داخل نظام هستند (در این مصاحبه وقتی از واژه <داخل نظام> استفاده میکنم منظور همان پذیرش سه موضوعی هست که گفتم) به طور طبیعی اختلاف نظرهایی با جریانهای اصولگرایی و تشکلها و شخصیتهای وابسته به آن دارند. من این تفاوت سلیقه در روشها را یک مشکل تلقی نمی کنم، بلکه حتی وجود دو تفکر و دو جریان را برای پیشرفت مجموعه انقلاب و کشور را ضروری میدانم. در این خصوص یک توضیح مختصر دارم. کسی ممکن است داخل نظام باشد ولی با همه روشهای اصولگرایان هم مخالف باشد، ما این شخص را نمیتوانیم مخالف انقلاب بدانیم، او مخالف جریان اصولگرایی است و حق نداریم انگ مخالف انقلاب به او را بزنیم.
موضوع خیلی بدیهی است و نیازی به توضیح ندارد. مثل خانوادهای که متشکل از پدر، مادر و فرزندان است، ما انتظار داریم که در اصول در این خانواده یک انطباق وجود داشته باشد. بند مهم این اصول این است که اعضای خانواده در عین اینکه دارای سلیقههای متفاوتی هستند پایبند به حفظ کیان خانواده میباشند.
هم سلیقه نبودن زیر سقف خانوادگی ناماش تضاد و دشمنی نیست.
اگر بحث خانواده را تعمیم بدهیم به جریانهای پایبند به انقلاب و داخل نظام همان توضیحی که در مورد مثال خانواده وجود دارد در خصوص این جریانها نیز مطرح است. من قدری ریزتر میگویم، ما (حزب موتلفه) یک تشکل وابسته به اصولگرایی هستیم و در عمل و حرف هم ثابت نمودیم که وابسته به این جریان هستیم. معهذا اگر کسی با روشهای موتلفه اسلامی واقعا مخالف باشد اما به اصول انقلاب معتقد باشد ما نمی توانیم بگوییم چون موتلفه را قبول ندارد پس مخالف انقلاب است، به نظر من این نتیجهگیری نادرستی است. من بدین خاطر تفصیلی صحبت کردم تا بتوانم سوال شما را بهتر پاسخ دهم. در مورد اصلاحطلبان باید بپذیریم که عدهای با شعار اصلاحطلبی و اصلاحطلبان وارد فتنه 88 شدند و برخی از آنها در این فتنه دخیل بودند. اگر کسی با توجه به دخیل بودن برخی اصلاحطلبان در جریان فتنه اینگونه نتیجهگیری کند که هر کس اصلاحطلب است الزاما فتنهگراست اصلا درست نیست و پایه صحیحی هم ندارد. اگر بخواهیم این نتیجه گیری غلط را قبول کنیم یعنی ادعا کرده ایم که بیش از 13 میلیونی که به آقای میرحسین موسوی رای دادند فتنهگر و ضد انقلاب میباشند. به نظر من نه تنها این تحلیل غیر منطقی است حتی با جرات میگویم <احمقانه> است. در مورد انتخابات سال 92 رقابت اصلی میتوانست میان جریان اصولگرا و جریان اصلاحطلب باشد، یعنی اگر جریان اصلاح طلب روی آقای عارف به ائتلاف میرسیدند باید بدون هیچ عذری میگفتیم جریان اصلاحطلب و جریان اصولگرا در انتخابات یازدهم مقابل هم قرار گرفتند و جریان اصولگرا از جریان اصلاحطلب شکست خورد. آقای روحانبی با شعار <اعتدال>، <فراجناحی بودن>، <استفاده از نیروهای معتدل هر دو جناح> و ... روی کار آمدند، بنابراین من نمی توانم این نتیجه را بگیرم که در انتخابات جریان اصولگرا در برابر جریان اصلاحطلب شکست خورد. 5/49 درصد آراء به جریان اصولگرایی اختصاص داشت و در هر صورت یک نامزد اصولگرا هم پیروز نشد. البته من معتقدم در رای نیاوردن کاندیدای اصولگرایان یک تقصیر متوجه خود جریان اصولگرایی است، ما در موتلفه اسلامی در نیمه دوم سال 91 بحثهایی را در مورد چگونگی حضور در انتخابات داشتیم، یک تحلیل در این خصوص داشتیم، میگفتیم باید فرض را بر این بگذاریم اصولگرایان با نامزدهای متعدد در انتخابات شرکت میکنند و ائتلاف در این جریان صورت نگیرد.
یک فرض دومی هم داشتیم مبنی بر اینکه جریان اصلاحطلبی با وجود تفرقی که داشتند به یکدیگر نزدیک شوند و با یک نامزد در انتخابات شرکت کنند. ما در موتلفه معتقد بودیم که باید با این دو فرض وارد رقابتهای انتخاباتی شویم، این سوال ایجاد می شود که چه فایدهای این فرض برای جریان اصولگرا داشت؟ وقتی اصولگرایان با نامزد متعدد وارد انتخابات شوند بیتردید باعث شکست این جریان میشود، اگر اصلاحطلبان هم به ئتلاف برسند پیروزی آنان باید قطعی تلقی شود. البته برخیها معتقد بودند که این دو فرض خیلی بدبینانه بود، اما ما میگفتیم با فرض بدبینانه ضرر نخواهیم کرد، یعنی نیروهایمان را متمرکز میکنیم و برای پیروزی در انتخابات سلیقههایمان را خیلی نزدیک مینماییم و در نهایت با یک نامزد میآییم. در این صورت اگر اصلاحطلبان هم با یک نامزد بیایند رقابتها در دو فرض مشابه تحقق پیدا میکند. ما البته معتقد بودیم اگر اصولگرایان و اصلاحطلبان با نامزد واحد بیایند جریان اصولگرا پیروز خواهد شد. در هر صورت اصولگرایان یکی از اشتباهات بزرگشان این بود که بسیاری از آن ها پیروزی را در هر شرایطی از آن جریان اصولگرا میدانستند. اما ما چنین تحلیل و برداشتی نداشتیم. برخی از بزرگان اصولگرا میگفتند رقبای اصولگرایان در آن حد قوی نیستند که بتوانند پیروز انتخابات باشند. در مورد جریان انحرافی هم که به نظر من کاملا واقعی بود و ما علیه آن از 4 سال قبل از انتخابات موضع میگرفتیم برخی بزرگان میگفتند در حدی نیستند که بتوانند پیروز شوند.
ما این <چیزی نیستند>ها را قبول نداشتیم و معتقد بودیم باید احتیاط را رعایت کنیم. با این توضیحات می خواهم عرض کنم جریان اصولگرا در انتخابات 92 پیروز نشد اما شکست به معنای مطلق را هم قبول ندارم.
س: آقای حبیبی همانطور که میدانید شعارهای آقای روحانی در ایام انتخابات کاملا اصلاحطلبانه بوده است. ایشان در این 6 ماهی هم که از عمر دولتشان گذشته است نشان دادهاند که رویکردی اصلاحطلبانه دارند. ضمن اینکه شب برگزاری انتخابات آقایان هاشمی و خاتمی از روحانی حمایت کردند و آقای عارف نیز به خاطر ایشان از انتخابات کنار کشیدند. آیا حداقل ما نمی توانیم بگوییم جریان اصولگرا در انتخابات مغلوب گفتمان اصلاحطلبی شده است؟
ج: شما سند بیاورید که یک بار آقای روحانی گفته باشند < من اصلاح طلبم.> اگر سند بیاورید بنده حرفهای شما را قبول میکنم.
س: ایشان صریحا نگفتند که اصلاح طلب هستند اما شعارها و وعدههای کاملا اصلاح طلبانه مطرح کردند. مثلا رویکردهای دولت ایشان در زمینه فرهنگ، سیاست، اقتصاد و سیاست خارجی اصلاحطلبانه است. همچنین وعدههایی که در ایام انتخابات دادند به این شکل بوده است. مثلا وعده بازگشایی انجمن صنفی روزنامهنگاران یا رفع حصر. در ضمن مگر آقای خاتمی و آقای هاشمی از آقای روحانی حمایت نکردند؟
ج: ببینید من آقای خاتمی را اصلاحطلب میدانم اما آقای هاشمی اصلاحطلب نیست. معتقدم آقای هاشمی در تمام عمرشان تلاش کردند نه وابسته به جریان اصولگرایی باشند و نه اصلاحطلبی. بنده این موضوع را در جلسه خصوصی و غیرخصوصی بارها از شخص خود هاشمی شنیدم. در واقع ایشان می خواهند یک شخصیت فراجناحی باشند. آقای هاشمی در انتخابات مجلس ششم بالاترین ضربه را از اصلاحطلبان خوردند، اصطلاح <عالیجناب سرخپوش> را اصلاحطلبان در مورد ایشان به کار بردند نه اصولگرایان، بنابراین اینکه گفته میشود آقای هاشمی وابسته به اردوگاه اصلاح طلبی است مورد قبول نیست اما قبول داریم که آقای خاتمی وابسته به اردوگاه اصلاحطلبی است.
حالا یک سوال؛ آقای روحانی وقتی سخنران مراسم 23 تیر سال 78 میشود چگونه میتواند وابسته به اردوگاه اصلاحطلبی باشد؟ قطعا این سخنرانی را فراموش نکردید؟ به نظر من آقای روحانی همانی است که خودش گفته است یعنی نه میخواهد وابسته به جریان اصولگرایی باشد و نه وابسته به جریان اصلاحطلبی. او میخواهد <حسن روحانی معتدل> باشد این اعتدال را هم خود ایشان تعریف کرده است، او گفته من میخواهم از نیروهای معتدل هر دو جناح و خارج از این دو جناح استفاده کنم.
س: حاج آقا شما می فرمایید که آقای روحانی هیچ عقبه ای در جریان اصلاح طلب ندارد.
ج: خیر بنده این را نگفتم. من گفتم آقای روحانی خودش را نه وابسته به جریان اصولگرایی ونه وابسته به جریان اصلاح طلبی می داند.
س: به هرحال آقای روحانی عضو جامعه روحانیت مبارز بوده است، این جامعه نیز یک تشکل عمده اصولگرایی است، پس می توان عقبه اصولگرایی را برای ایشان در نظر گرفت. حالا سوال این جاست دلیل عدم حمایت شما از شخصیتی که عقبه اصولگرایی دارد چیست؟
ج: برخی اوقات بحث جریان اصولگرایی مطرح است اما برخی مواقع بحث مفاهیم اصولگرایی مطرح میباشد. ممکن است پرسیده شود آیا فقط کسانی که داخل تشکلهای اصولگرا هستند مفاهیم اصولگرایی را قبول دارند؟ بنده این سوال را 8 سال پیش جواب دادم. معتقدم کسانی که وانمود میکنند فقط افرادی که داخل تشکلها و جریان اصولگرا هستند اصولگرا میباشند درست نیست و آن را قبول ندارم. عدهای هستند که از نظر سیاسی وارد جریان اصولگرا نیستند اما با تعاریفی که ما داریم اصولگرا هستند. دایره مفاهیم اصولگرایی با دایره جریان اصولگرایی متفاوت است.
وقتی می گوییم جریان اصولگرایی منظور آن دسته از اشخاص و تشکلهایی هستند که خودشان میگویند وابسته به جریان اصولگرا هستند، این دایره کوچکتر از آن دایره وسیع مفاهیم اصولگرایی است. حالا این سوال ایجاد میشود که آن دایره وسیع چیست؟ اگر بخواهیم 4 اصل این مفاهیم را ذکر کنیم اول از همه <اعتقاد به اسلام> است. بنابراین کسی که اعتقاد به اصل اسلام دارد یک اصل اصولگرایی را پذیرفته است. دوم اعتقاد به نظام اسلامی است. سوم موضوع پیروی از خط و سیره واقعی حضرت امام (ره) است. چهارم هم تاکید بر ولایت فقیه فصل الخطاب بودن ولی فقیه است. من معتقدم هر کس این 4 اصل معتقد باشد از نظر مفاهیم یک اصولگرا است چه بسا ممکن است این فرد اصولگرا به برخی روشهای جریان اصولگرا منتقد باشد.
بنابراین اینکه نتیجهگیری کنیم آقای روحانی وابسته به جریان اصولگرایی است خود ایشان میگوید من چنین چیزی نیستم. اما اینکه گفته شود آقای روحانی به مفاهیم "اصولگرایی" اعتقاد دارند و آن عقبه را دارند؛ بنده معتقدم ایشان چنین عقبهای دارند. در مورد اصلاحطلبی هم همینطور است. آقای روحانی از نظر سیاسی هیچ وابستگی به جریان اصلاحطلبی ندارند و خودشان هم این موضوع را گفتهاند.
به نظر من گفتههای خودشان بهترین سند برای این است که بگویم ایشان هیچ عقبهای در جریان تشکیلاتی اصولگرا و اصلاحطلب ندارند. بهترین تعبیر برای دکتر حسن روحانی این است که ایشان به طور کامل از شخصیت های داخل نظام هستند و نه وابسته به اصولگرایان هستند و نه اصلاحطلبان یا حداقل می خواهند اینطور باشند.
س: حزب موتلفه در انتخابات ریاست جمهوری ابتدا از آقای آل اسحاق حمایت کرد و پس از آن روی آقای ولایتی متمرکز شد. به طور کلی همانطور که میدانید در این انتخابات یک ائتلاف 1+2 هم در اصولگرایان شکل گرفت که قرار بود بر اساس نظرسنجی دو نفر از این ائتلاف کنار بکشند. در پایان هم آقای حداد عادل کنار رفتند، اما آقایان قالیباف و ولایتی در صحنه ماندند. میخواستم بدانم با توجه به عدم پایبندی آقای ولایتی به ائتلاف نظر موتلفه در خصوص ایشان تغییری کرده است؟
ج: در جریان اصولگرایی در یک مقطعی موجودیت 1+2 اعلام شد. آقایان توضیح هم دادند که معنی 1+2 این است که هر سه نفر ما وارد انتخابات میشویم و در نهایت هر کسی رایاش با توجه به نظر سنجیها بیشتر بود باقی مانده و دو نفر دیگر کنار میروند. اما ما د رجبهه پیروان خط امام و رهبری و در موتلفه اسلامی ضمن اینکه هیچ مخالفتی با وجود 1+2 نداشتیم اما اعلام وابستگی هم به آنها نکردیم. شما اگر تمام سوابق موضع گیریهای حزب موتلفه و جبهه پیروان خط امام و رهبری را نگاه کنید این موضوع به اثبات میرسد، در همان زمان استاد عسگراولاسدی که هم رئیس جبهه پیروان بودند و هم نفر اول موتلفه (البته بنده ده سال هست که دبیر کل موتلفه هستم اما اگر از من بپرسید در هر شرایطی اولین نفر موتلفه کیست میگویم استاد عسگراولادی چه زمانی که در قید حیات بودند و چه اکنون که به رحمت خدا رفتهاند) هم با آقای قالیباف هم با آقای حداد و هم با آقای ولایتی صحبت داشتند و به آن ها اعلام شد توقع نداشته باشید ما به 1+2 بپیوندیم اما مخالفتی هم با آن نداریم. آقای عسگراولادی به آنها گفته بودند که دایره خودتان را وسیعتر بکنید، یعنی نامزدهایی که فکر میکنند رای دارند وارد این ائتلاف شوند. ما به آنها متذکر شدیم اینکه میگویید از 1+2 یک نفر بیرون میآید و باقی کنار می کشند ما می خواهیم این موضوع را به جریان اصولگرایی تعمیم دهیم، یعنی هر کس می خواهد بیاید، بیاید اما نهایتا بنا را بر این بگذاریم که ائتلاف 1+2 و افراد دیگر روی یک نفر به اجماع برسیم.
این مذاکراتی بود که از سوی مرحوم عسگراولادی انجام شد. در جبهه پیروان خط امام و رهبر هم با همین استدلال در موقعی اعلام شد که این جبهه 5 کاندید دارد، یعنی آقایان باهنر، متکی، ابوترابی، پورمحمدی و آل اسحاق. من تا به حال در این خصوص به این صراحت سخن نگفتم و میل دارم به آفتاب یزد مسائل ائتلاف را به صورت ریز بگویم. در یک مقطعی در جبهه پیروان خط امام و رهبری این بحث مطرح شد که آیا هر 5 نفر و ائتلاف 1+2 وارد انتخابات شوند و آخر سر به یک نفر برسیم یا اینکه جبهه یک نفر را به جای 5 نفر به میدان بیاورد. ما در این خصوص با شخصیتهای روحانی و غیر روحانی و بین خودمان مذاکره کردیم. برخیها معتقد بودند اشکالی وجود ندارد که همه در انتخابات باشند، زیرا آخر کار به یک نفر می رسیم. نظر دیگر این بود که ما از همین الان مقابل این تعدد بایستیم، بنابراین در نهایت نظر دوم در جبهه پیروان غالب شد.
یعنی تصمیم گرفته شد که جبهه با یک نامزد وارد انتخابات شود. تاریخ نشان داده که کنار کشیدن 4 نفر به نفع یک نفر هم در جریان اصولگرایی و هم در جریان اصلاحطلبی کار مشکلی است.
به هرحال خیلی از نامزدها همواره تصورشان این است که رای اول رادارند و به این سادگیها هم هیچ کدام حاضر نیستند کنار بروند. بنده آن زمان بارها اعلام کردم برخی افراد هستندوقتی نامزد می شوند کنار نخواهند رفت و اگر به آنان اعلام شود که مثلا پیغمبر اکرم (ص) امر فرمودند کنار بکشید، به جای آن که بگویند تمکین میکنم میگویند شاید گزارشی که خدمت ایشان رسیده خلاف بوده و بنابراین کنار نمیکشم.
س: منظورتان که آقای ولایتی نیستند؟
ج: خیر. من واقعا منظورم هیچ شخصیت خاصی نیست. متاسفانه این بلیه هم در اصولگرایان بوده و هم اصلاحطلبان که به ضرر هر دو جریان نیز تمام شده است.
اصلاحطلبان در انتخابات شورای شهر دوم با فرض حذف کل جریان اصولگرایی با هم رقابت کردند که نتیجه آن مشخص شد. باید دعا کنیم که خداوند این بلیه را از همه دور کند. اما در هر صورت به جای آنکه کار را مشکل کنیم تصمیمگیری کنیم و یک نفر از از جبهه پیروان وارد میدان شود، کاری هم به کار 1+2 نداشتیم. ما برای این یک نفر شدن یک مشکل داشتیم و آن این بود که چه کسی بماند؟ بحثهایی داشتیم و به این نتیجه رسیدیم که این 5 نفر حرفهای خو د را در محضر آیت الله مهدوی ارائه کنند و همه بپذیریم هر کس انتخاب شد بقیه کنار بروند. به نظر من این کار صادقانهای برای جریان اصولگرا بود. در هر صورت آیت الله مهدویکنی نیز پذیرفتند که در این خصوص جلسه بگذارند. تا آنجایی که میدانم ایشان نظر خاصی هم روی شخص خاصی نداشتند. این جلسه برگزار شد و در مقطعی از آن جلسه 2 ساعته آیت الله مهدوی به 5 نفر گفته بودند که به کسی غیر از خودشان رای بدهند. یعنی اگر قرار بود خود آقایان نباشند چه کسی را دارای صلاحیت برای ریاست جمهوری می دانستند. آیت الله مهدوی گفته بودند <بنده تمامی شما را نامزد صالح، اما شما به نفر دوم رای بدهید.> در جریان این جلسه 4 نفر از 5 نفر این پیشنهاد را پذیرفتند. آقای متکی گفتند من به این روش معتقد نیستم و به هیچ کس رای نمیدهم.
بنابراین ایشان کنار رفتند. هنوز هم بنده نمیدانم آن 4 نفر به چه کسانی رای دادهاند اما بعد از مذاکرات و رای گیری جمعبندی شد که نهایتا آقای ابوترابیفرد به عنوان نامزد جبهه پیروان خط امام و رهبری تلقی شود. آقای متکی هم چون به اصل موضوع باور نداشتند خود به خود حاصل آن جلسه را قبول نکردند و برای نامزدی ماندند. ایشان اعلام کردند که مستقل از جبهه و سایر تشکلها خودشان نامزد می شوند که تا مرحله نام نویسی هم پیش رفتند. بعد از اعلام آقای ابوترابی، آقایان باهنر، پورمحمدی و آل اسحاق. در همان جلسه گفتند که <ما از امروز دیگر نامزد نیستیم.> آقای آل اسحاق نه تنها گفت من دیگر نامزد نیستم بلکه از عصر همان روز موبایل خود را خاموش کرد و به مسافرت رفت تا کسی با او مصاحبه نکند. البته با توجه به ارتباطی که با ایشان داشتم به من گفتند که <بنده بارها اعلام کرده بودم که اگر تصمیم جمعی گرفته شود تابع هستم.> البته موتلفه هم توصیهاش به آقای آل اسحاق که نامزد اختصاصی این حزب بود همین بود.
بنابراین ما کنار رفتن آقای اسحاق را در صورت لزوم از قبل توصیه کرده بودیم، گفتیم اگر انتخاب نشدید حتما کنار بروید، خود آقای آل اسحاق هم به اندازه ما به این موضوع باور داشتند. ما میثاق بستیم که اگر جریان اصولگرا به یک نفر به غیر از کاندیدای ما رسید برای اجماع این جریان حتما کنار برویم. ما ادعا میکنیم که این حرفها در مرحله عمل هم ثابت شد. بنابراین از نامزدهای جبهه عملا دو نفر باقی ماندند یکی آقای ابوترابیفرد و دیگری آقای متکی، ائتلاف 1+2 هم که بودند. ضمن اینکه نامزدهای مستقلی مثل آقایان غرضی و روحانی و همچنین نامزد اصلاحطلبان آقای عارف بودند باقی ماندند. ما بعد از این جریان این بحث را کردیم که حالا می خواهیم نامزد داشته باشیم یا خیر. به همین دلیل ما جلسه دبیران استان هایمان را بعد از انصراف آقای آل اسحاق برگزار کردیم. به آنها گفتم <الان کسانی مثل آقایان جلیلی، قالیباف، ولایتی، حداد و ... هستند، شمای دبیران استانها از جمع به چه کسی نظر دارید؟> از آن جلسهای که 30 نفر از دبیران حزب شرکت کرده بودند 27 نفر به آقای ولایتی رای دادند، آن سه نفر هم نگفتند ما با آقای ولایتی مخالفیم بلکه معتقد بودند در استانشان نظر مردم بر روی کاندیداهای دیگر است.
ما پس از این مرحله این موضوع را در جلسه شورای حزب موتلفه مطرح کردیم، به شورای مرکزی گفتیم نامزدمان بنابرمیثاقی که بسته بودیم کنار رفته است، اما حالا میخواهیم نامزد داشته باشیم یا خیر؟ یعنی ممکن بود که در انتخابات، موتلفه فقط به مردم توصیه کند که مردم رای بدهند و این حزب نامزد خاصی ندارد. شورای مرکزی با یک اکثریت قاطعی پاسخ داد که میخواهیم در انتخابات نامزد داشته باشیم.
ما پس از آن پرسیدیم که <چه کسی؟> شورای مرکزی موتلفه با اکثریت قابل توجهی رای به آقای ولایتی دادند. در جبهه پیروان هم در مورد نامزدهای موجود بحث شد، در جبهه هم اکثریت قاطع (یعنی بیش از دو سوم رای) متوجه آقای ولاتی شد. بنابراین در مقطعی پس از انصراف نامزدها آقای ولایتی کاندیدای حزب موتلفه و جبهه شد. ضمنا هم زمان زمزمههایی هم اتفاق افتاده بود که آقایان ولایتی، قالیباف و حداد ازآن میثاقی که اعلام کرده بودند عدول کردهاند، شواهد هم این را نشان میداد، زیرا آنها قبلا اعلام کرده بودند که قبل از نهایی شدن مشخص شدن خروجی ائتلاف نظرسنجی خواهند کرد ولی شواهد نشان میداد که روی آن حرف اولیه تردید حاصل شده بود. ما هم جسته و گریخته میشنیدیم که آن توافق 1+2 چندان اعتبار ندارد، یعنی هر سه آقایان می خواهند تا پایان بمانند.
س: از چه زمانی حدودا به این نتیجه رسیدید؟
ج: شاید از اوائل سال 92. اگر این آقایان قطعا به یکنفر میرسیدند ما راجع به آن فرد بحث و بررسی و احتمالا تصمیم گیری می کردیم. بعد از تصمیمات کلی که در جبهه و موتلفه اتخاذ شد و بعد از مطلع شدن در خصوص تزلزل 1+2 تصمیم گرفتیم با توجه به رای ولایتی در جبهه و موتلفه با وی ملاقت کنیم، بنابراین بنده به اتفاق آقای بادامچیان با ایشان ملاقات کردیم، اولین سوالمان از وی این بود: <آقای ولایتی این درست که ما در موتلفه به این نتیجه رسیدیم بعد از انصراف کاندیدایمان شما منتخب ما هستید اما آیا شما در انتخابات باقی خواهید ماند؟> به هرحال شرط عقل میگفت اگر ولایتی می ماند از او حمایت کنیم. آقای ولایتی در آن جلسه گفتند: <من میمانم و کنار هم نمی روم.> این جلسه اگر اشتباه نکنم حدودا دو ماه مانده به برگزاری انتخابات برگزار شد. ما به شورای مرکزی اظهارات آقای ولایتی را اطلاع دادیم. پس از این پاسخ ما حمایت خود از ولایتی را علنی کردیم و گفتیم پس از ماجرای انصراف، کاندیدای جبهه پیروان و موتلفه آقای ولایتی است. آقای قالیباف نیز در جلسات انتخاباتی خود به گونهای عمل نموده بودند که ماندنی هستند، آقای حداد تا آخر هم آن میثاق را لغو اعلام نکرد، نام نویسی هم کرد، اما در یک مقطعی احساس کردند وظیفهشان این است که کنار بروند، کنار رفتن ایشان به نظر من روی توافق سه نفره نبود، یعنی در این کنار رفتن توافقی در کار نبود و آقای حداد خودشان به این نتجیه رسیدند که کنار بروند.
س: یعنی به نوعی خودشان به این نتیجه رسیده بودند که رای ندارند.
ج: حالا من نمیدانم به چه نتیجهای رسیده بودند اما در هر صورت آقای حداد تصمیم شخصی گرفتند برای کنار رفتن.
س: برداشت جامعه این بود که این کنار رفتن به دلیل پایبندی به آن میثاق بود. در تحلیل رسانه های اصولگرا پس از انتخابات هم این نکته آمد و انتقاد شد که چرا آقای ولایتی به ائتلاف پایبند نبود و بایستی مثل آقای حداد رفتار می کردند.
ج: البته بنده پایبندی آقای حداد را چه به عنوان یک تصمیم شخصی و چه یک تصمیم جمعی خوب میدانم، یعنی کار ایشان به نفع جریان اصولگرایی بود، حتی به نفع ائتلاف 1+2 بود، اینها به هرحال به مردم گفته بودند که ما یک نفرمان باقی میماند و باقی کنار می کشند. منتها اینها در مقطعی اعلام کردند که قبل از نام نویسی این اتفاق رخ خواهد داد که نیفتاد و آقای حداد هم پس از نام نویسی کنار می روند. به نظر من میان آقای قالیباف و آقای ولایتی اتفاقی در مناظرات افتاد که به ضرر جریان اصولگرایی تمام شد، آنان اظهاراتی را علیه یکدیگر مطرح کردند که برای عده زیادی حتی کسانی که اصولگرا نبودند این پرسش ایجاد شد مگر خود این افراد نگفتند که یک نفر باقی میماند و دیگران کنار رفتند، پس چطور شده که آقای قالیباف از حضورشان در جبهه و آقای ولایتی از حضورشان در دیپلماسی آن گونه دفاع کردند و اظهارات یکدیگر را نقض نمودند. این موضوع باعث شد یک عدهای از رای دهندگان بیاعتماد شوند. ما بعد از اینکه آقای ولایتی گفتند <میمانم و کنار نمیروم> تصمیمات را در جمع اعلام کردیم. البته بنده و چند نفر از اعضای شورای مرکزی به نمایندگی از حزب موتلفه ملاقاتهایی را با شخصیتهای روحانی مثل آیت الله مصباح، آیت الله یزدی، آیت الله مهدوی و ... اردیبهشت ماه سال جاری داشتیم (یعنی هنوز آل اسحاق نامزد ما بود.) پیشنهادمان در این دیدارها این بود که اگر بزرگان به یک نامزد غیر از نامزد موتلفه برسند ما از همین الان مینویسیم که کنار میرویم، معتقدیم جریان اصولگرا باید پیروز باشد. به هرحال این اتفاقی که ما می خواستیم رخ نداد، بنابراین خود آقای ولایتی و آقای قالیباف به آن میثاقی که خودشان اعلام کرده بودند تا پایان نمانند و ما هم چون نمیخواستیم بدون نامزد باشیم بر روی آقای ولایتی متمرکز شدیم. بنده تا کنون داستان ائتلاف اصولگرایان را با این شرح و تفصیل نگفته بودم اما واقعیت این است غیر از این مباحثی که گفتم نکته و گفته پنهانی وجود ندارد. البته شاید این ایراد وارد باشد که چرا آقایان ولایتی، قالیباف و حداد عادل! به آن میثاق پایبند نبودند که پاسخگوی آن موتلفه نیست و اعضای 1+2 باید در این خصوص پاسخگو باشند.
س: یکسری گمانه زنیها وجود دارد که به دلیل نزدیکی آقای ولایتی به آقای هاشمی ایشان در انتخابات ماندند تا کاندیدای آقای هاشمی پیروز شود. بعد از انتصاب آقای ولایتی به ریاست مرکز استراتژیک این گمانهزنیها جدیتر شد. ضمن اینکه قبل از روز برگزاری انتخابات طبق گفته های آقای باهنر، آقای ولایتی خودشان را کاملا از دسترس خارج می کنند تا آیت الله مهدوی به ایشان دسترسی نداشته باشند.
ج: این مطلبی را که جنابعالی گفتید بنده هم همان زمان شنیدم. من مطلقا باور ندارم که آقای ولایتی برای شکست اصولگرایان چنین روشی را انتخاب نمودهاند، ایشان سال 84 وقتی آقای هاشمی پا به میدان انتخابات گذاشتند کنار کشیدند، یکسری از این موضوع نتیجهگیری میکنند و میگویند آقای هاشمی برای آقای ولایتی تصمیم گیری میکند، این حرف برای انتخابات 84 درست است، زیرا ایشان خودشان صریحا اعلام کردند چون آقای هاشمی آمدند کنار میروم، اما آیا برای انتخابات 92 هم این نتیجهگیری درست است؟ بنده این نتیجهگیری را درست نمیمانم.
س: این موضوع را از شخص آقای ولایتی پرسیدید؟
ج: خیر ما چنین موضوعی را از ایشان نپرسیدیم، نگاه کنید رابطه آقای هاشمی و آقای ولایتی در انتخابات 84 همانی بود که نمود آن در انتخابات 84 اتفاق افتاد اما به نظر من بعد از سال 88 این رابطه تغییر کرد و مشابه سال 84 نبود. یعنی آقای ولایتی یک ایراداتی به روش آقای هاشمی در جریان انتخابات سال 88 داشتند و به همین دلیل به نظر من جنس رابطه این دو تغییر کرد. نه اینکه بگوییم آقای ولایتی دشمن آقای هاشمی شدند اما استنباط بنده این است که برخی نظرات آقای ولایتی پس از سال 88 در مقابل برخی نظرات آقای هاشمی قرار گرفتند. مثلا انتخابات سال 88 برخی نامزدها ادعا کردند که تقلب شده است، آقای هاشمی تا این تاریخ هم هنوز نگفتند تقلب نشده است و یا شده است، اما آقای ولایتی با تایید کامل انتخابات 88 یک خط بطلان بر روی نظرات کسانی کشیدند که در مورد ادعای تقلب در انتخابات سکوت کرده بودند. این یک نقطه تمایز بین نظرات آقای هاشمی و ولایتی است. با توجه به اطلاعات بنده آقای ولایتی احترامشان به آقای هاشمی در کلیات باقی است، اما با نظرات آقای هاشمی از سال 88 به بعد در همه موارد هم نظر نیستند. آقای هاشمی بارها اعلام نمودند که فرا جناحی هستند و ما هم واقعا خواستاریم که ایشان <واقعا> فراجناحی عمل کنند.
س: یعنی شما معتقدید که آقای هاشمی در عمل فراجناحی عمل نکردند؟
ج: آقای هاشمی برخی مواقع فراجناحی عمل کردند، برخی مواقع حرف اصولگرایان را زدند، در برخی موارد هم طبق نظر اصلاح طلبان سخن گفتند و در مواردی هم فراجناحی عمل نکردند.
س: بیشتر کدام سمت بوده است؟
ج: استنباط من از گفتارهای ایشان این است که می خواهند وانمود کنند که از جریان اصولگرایی و اصلاحطلبی مستقل هستند . آقای هاشمی که بیشترین ضربه را در انتخابات مجلس ششم از اصلاحطلبان خوردند باز هم به عنوان کسی که خودشان را به عنوان پدر جریانها میدانند یک موضع سخت و قاطع در برابر اصلاحطلبان اتخاذ نکردند. البته بنده میدانم چرا اصلاحطلبان در بحبویه انتخابات مجلس ششم از آقای هاشمی عدول کردند، چون میدانستند اگر ایشان به مجلس بیایند حتما ریاست برای آقای هاشمی خواهد بود، اصلاحطلبان میخواستند از همان زمان انتخابات موضوع ریاست مجلس را فراموش نکنند. بنابراین مخالفت با هاشمی از یکسو از طرف کسانی بود که کلا مخالف هاشمی بودند و از سوی دیگر کسانی که اگرچه معتدلتر بودند امامی گفتند حالا که مجلس در اکثریت اصلاحطلبان است چرا ریاست مجلس در ید خودمان نباشد.
س: معذرت می خواهم! این اظهارات شما در مورد رفتار اصلاحطلبان با هاشمی در انتخابات مجلس ششم درست است اماپس از سال 84 جریان کاملا تغییر میکند و این اصولگرایان هستند که به آقای هاشمی انتقاد واعتراض می کنند. این موضوع در انتخابات 88 به اوج خود میرسد. در آن انتخابات اتهامات فراوانی از سوی کاندیدای مورد نظر اصولگرایان به آقای هاشمی زده میشود و اصولگرایان از جمله موتلفه در برابر این موضوع کاملا سکوت میکنند. بنده معتقدم بر خلاف اظهارات شما آقای هاشمی اکنون بسیار به اصلاحطلبان نزدیک هستند تا اصولگرایان. آیا به نظر شما با توجه به رفتار اصولگرایان با آقای هاشمی طی سالهای گذشته این رفتار طبیعی نیست؟
ج: باید آقای هاشمی و خانواده ایشان را دو مقوله جدا دانست. من پاسخ شما را در مورد آقای هاشمی با ذکر یک واقعه میگویم. در سال 84 وقتی دو نفر در انتخابات ماندند موضع موتلفه صریحا اعلام شد، ما گفتیم هم آقای هاشمی و هم آقای احمدینژاد را اصولگرا میدانیم، به تمام بدنه موتلفه هم گفتیم به هر یک از این دو نفر رای بدهید ما مخالف نیستیم. به هرحال حزب نمیتواند موضع نداشته باشد، بعضا میشود که حزب موضع سکوت میگیرد، حزب زنده باید تبعات موضعگیریهای خود را بپذیرد. اما در انتخابات 88 به بعد شاید کمتر از 15 روز پس از انتخابات بنده تقاضای ملاقات با آیت الله یزدی کردم، در این ملاقات آقای بادامچیان هم حضور داشتند، انتخاب آقای یزدی برای این ملاقات و مشورت در طول مطالبم مشخص خواهد شد. آقای هاشمی دو روز قبل از انتخابات 88 یک نامهای خطاب به مقام معظم رهبری نوشتند که ما با بسیاری از جملات این نامه چند مخالفت داشتیم و موضع هم گرفتیم، بعد از 29 خرداد و خطبه مشهور مقام معظم رهبری همانطور که گفتم با آیت الله یزدی ملاقات کردیم، سوال از آقای یزدی این بود <آقای یزدی! ما آمدیم از شما یک نظر مشورتی بگیریم، همانطور که میدانید در پایان دوره اول آقای احمدینژاد ارتباط آقای هاشمی بیشتر با اصلاحطلبان است تا اصولگرایان، به هرحال آقای هاشمی یک نامهای نوشتند و شما هم در نامه ای به آن پاسخ دادهاید و موضع گرفتید.>
ما به آقای یزدی گفتیم، ما نامه آقای هاشمی را قبول نداریم اما نامه شما را قبول داریم، یعنی موضع موتلفه در برابر نامه هاشمی تقریبا شبیه پاسخ آقای یزدی به ایشان است، اما ما نیامدیم در مورد آن نامه صحبت کنیم، مشورت ما در یک حوزه دیگر است، ما در رابطه با آقای هاشمی با توجه به شرایطی که ایشان دارند سوالمان این است که آیا آقای هاشمی را به حال خود رها کنیم و با ایشان قطع رابطه کنیم و ایشان را تشویق کنیم تا در برابر انقلاب قرار بگیرند، (به نظر من آقای احمدینژاد همین کار را می کرد.)
س: شما این مشورتها را از آقای یزدی گرفتید؟!
ج: بله. اینها مطالبی است که در آن جلسه مطرح شد. ما از روش آقای احمدینژاد این استنباط را کردیم که ایشان به دنبال حذف آقای هاشمی و قرار گرفتن ایشان مقابل انقلاب هستند. به هرحال یک روش ما این میتوانست باشد که کمک کنیم تا این موضوع زودتر اتفاق بیفتد.
س: یعنی به آقای احمدینژاد برای حذف هاشمی کمک کنید.
ج: بله. در واقع با این کار یک دشمنی جدید برای انقلاب درست کنیم. اما راه دومی هم بود، اینکه این هاشمی را با تمام شرایطی که دارد یعنی ما نامه یا آن خطبه 26 تیر ماه 88 و رابطهمان را با ایشان قطع نکنیم.
یعنی اگر اصلاحطلبان به ایشان خبر میدهند ما هم خبر بدهیم و سعیمان بر این باشد که آقای هاشمی زیر خیمه انقلاب و پشت سر مقام معظم رهبری بماند و از وجود ایشان به نفع انقلاب استفاده شود. ما این دو راه را به آقای یزدی گفتم و ایشان پاسخ دادند: <آقای حبیبی! شما تردید دارید که راه دوم درست است؟> آقای یزدی گفتند، من هم نباید ارتباطم را با آقای هاشمی قطع کنم. ایشان همچنین گفتند مطالبتان را به آقای هاشمی بگویید و اگر انتقادی هم از ایشان دارید مطرح کنید ما روشمان در موتلفه اسلامی با آقای هاشمی در تمام دورهها این گونه بوده است. البته بعد از اینکه ما تصمیم گرفتیم رابطهمان را با آقای هاشمی قطع نکنیم عدهای ...
س: انتقاد کردند.
ج: انتقاد نه تخطئه کردند. چون انتقاد بارش سبکتر است. برخی از این افراد میگفتند که موتلفه خیلی ناپختگی کرد، جالب این است کسانی که ما را به پختگی دعوت میکردند در قبل از انقلاب هیچ سابقهای نداشتند، مثلا متهم کردن آقای عسگراولادی به ناپختگی از سوی کسی که یک دهم ایشان سابقه کار سیاسی و مبارزاتی ندارد موضوع خندهداری بود. البته ما به این انتقادات پاسخ ندادیم. ما این سیاستمان را در آن جوی که هر روز علیه آقای هاشمی از سوی دوستان و شخص احمدینژاد تشدید میشد حفظ کردیم. پس از ملاقات با آقای هاشمی و آن هجمهها علیه موتلفه بعدا در یک دیدار خصوصی به آقای هاشمی گفتم ما شنیدیم که شما در یک جمعی گفتید <من در مورد نظام اسلامی و ولایت فقیه با هیچ کس معامله نمیکنم.> این گفته در محفلی مطرح شد که افراد آن محفل آقای هاشمی را به تقابل بیشتر ترغیب میکردند، ایشان به من گفتند من سه موضوع را گفتم: 1- نظام اسلامی 2- ولایت فقیه 3- شخص آیت الله خامنهای. این سه مطلب را در آن جمع عنوان نمودم.
یعنی ایشان در رابطه با این 3 موضوع با هیچ کس معامله نمیکنند، در واقع آقای هاشمی اظهارات ما را اصلاح کرد و ما این گفتههای ایشان را رسانه ای کردیم، اما این تایید آقای هاشمی به معنای این نیست که هر کاری ایشان میکند مورد تایید میباشد، ما چک سفید نه به آقای احمدینژاد دادیم و نه به آقای هاشمی و نه به هیچ کس دیگر. زیر یک بیرق هم خودمان را تابع میدانیم و آن بیرق ولایت فقیه و شخص ولیفقیه میباشد،زمانی هم که دعوای احمدینژاد و هاشمی خیلی اوج گرفته بود برخی از دوستان میپرسیدند چرا موتلفه مشخص نکرد طرفدار احمدینژاد است یا هاشمی، میگفتیم نه زیر بیرق هاشمی هستیم نه زیر بیرق احمدی نژاد. زیر بیرق ولی فقیه هستیم.
س: خودتان فرمودید لازمه یک حزب زنده موضعگیری در رویدادهای مختلف است. مثلا باید مشخص میکردید در مناظرات انتخاباتی 88 رویکرد آقای احمدینژاد درست بود یا خیر؟ قبل از آن انتخابات آقای احمدینژاد هجمه بسیاری را علیه آقایان هاشمی، ناطق و خاتمی انجام دادند و جبهه اصولگرایی کاملا در برابر این هجمهها سکوت کرد. به هرحال انتظار از تندروهای اصولگرا نبود اما انتظار بود که جریان معتدل اصولگرا مثل حزب موتلفه موضعگیری میکرد. در اصول شما اخلاق الویت دارد یا منافع جناحی؟
ج: شورای مرکزی حزب تصویب نکرد که ما موضع گیری کنیم. ما هر هر هفته موضعگیری میکنیم و این توضیح را بدهم که این موضعگیری دبیر کل حاصل یک انشاء نویسی نیست بلکه با توجه به نظرات شورای مرکزی حزب میباشد، در هر موضع گیری هفتگی با 10 نفر از سران حزب موتلفه مشورت میشود.
البته در نهایت جمعبندی بحث با شخص دبیر کل است. به هرحال ما در مورد آن مناظره بحث کردیم تا اینکه به 29 خرداد و خطبه معروف مقام معظم رهبری رسیدیم، با توجه به صراحت ایشان راجع به مناظره احساس کردیم دیگر نیازی به موضعگیری ما نیست، زیرا فصل الخطاب را از تریبون نماز جمعه شنیدیم، چه لزومی داشت که دیگر ما موضعگیری کنیم، البته برخی میگویند که بهتر بود شما هم موضع میگرفتید، من نمیخواهم این نظر را مردود بشمارم ولی ما بعد از موضعگیری مقام معظم رهبری جو سیاسی کشور را بینیاز از موضعگیری خودمان احساس کردیم.
س: من هم با فصل الخطاب بودن خطبه 29 خرداد هم نظرم. اما منظور آن مناظره معروف 13 خرداد بود و تا برگزاری انتخابات حدودا یک هفته باقی مانده بود. بهتر نبود 2 یا 3 روز پس از مناظره موضعگیری میکردید که مثلا این ادبیات درست نبوده است. زیرا سکوت شما این موضوع را به ذهن متبادر میکند که جریان اصولگرا منافع جناحی را بر اخلاق ترجیح دادهاند.
ج: ما در این تصمیمگیریهای مهم با مشورت شورای مرکزی عمل میکنیم. این موضوع به بحث گذاشته شده یک عدهای موافق همین نظری که شما دادید بودند و عدهای دیگر هم معتقد به سکوت بودند، نظر اکثریت این بود که فعلا اظهار نظری نکنیم. بعد از برگزاری انتخابات هم این موضوع مورد بحث شورای مرکزی حزب موتلفه بود.
س: نظر شخصی حضرتعالی چه بود؟
ج: نظر من این بود که آقای احمدینژاد آن اتهاماتی که قبل از صدور حکم دادگاه صالحه چه به آقای ناطق و چه به آقای هاشمی وارد کردند کار نادرستی بود. البته ما با بعضی از روحانیون طراز اول مثل آیت الله مهدویکنی صبحت کردیم متوجه شدیم که آنها هم به شخص آقای احمدینژاد به خاطر رویکردشان در مناظره معترض بودند، در مراسم روز 14 خرداد در حرم امام (ره) که پس از برگزار آن مناظره بود، آیت الله مهدوی کنی به آقای احمدینژاد میگویند شما آن مطالبی که در مورد آقایان ناطق و هاشمی گفتید قبل از اثباتش مخالفیم، آقای احمدینژاد از آیت الله مهدوی میپرسند <یعنی شما واقعا مخالف اظهارات من در مورد آقایان هاشمی و ناطق هستید؟> آقای مهدوی کنی پاسخ میدهند <بله مخالفیم>، این موضوع را بنده از شخص آقای مهدوی شنیدم. به هرحال در شورای مرکزی ما، اکثریت به این رای دادند که در مورد مناظره موضع نگیریم. یکی از دلایل اینکه خیلی از اصولگرایان آن زمان سکوت کردند به دلیل حضور آقای میرحسین موسوی بود. با توجه به شخصیت و نوع تبلیغات ایشان معتقد بودیم برداشتن کمترین قدمی که به نفع میرحسین موسوی تمام میشود جزو. سیئات موتلفه خواهد بود. با همین صراحت بنویسید، البته این اعتقاد را به هنگام ثبت نام ایشان نداشتیم اما در ایام تبلیغات کارهایی را در ستاد آقای موسوی دیدیم که متوجه شدیم اصولا یک خطر در حال شکل گرفتن است، بنابراین اگر حرفی و قدمی برداشته میشد و استنباط عمومی این میشد که آن حرف یا اقدام به نفع آقای میرحسین موسوی است مراقب بودیم که چنین اتفاقی رخ ندهد، الان هم موضع ما همین است. چون برخی از ستادهای آقای موسوی کارهایی را انجام دادند که بوی انقلاب رنگی از آن بیرون می آمد. بنده در همان دوره تبلیغات به عنوان دبیرکل موتلفه میهمان دانشگاه نجف آباد بودم، در آن جلسه بیش از 1200 نفر دانشجو حضور داشتند، در همین دانشگاه چند روز قبل آقای کروبی حضور داشتند، ایشان در واقع برای تبلیغات خودشان به آنجا رفته بودند، حدود 70 یا 80 نفر از طرفداران آقای موسوی در جلسه سخنرانی آقای کروبی رفتاری با ایشان کردند که آقای کروبی مجبور میشود در آن جلسه بگوید <آقای موسوی در این 20 سال کجا بود؟>، خلاصه آقای کروبی عصبانی میشوند، حزب مشارکت اصفهان که طراح این برخوردها بود از آقای کروبی بابت آن موضوع عذرخواهی نمودند.
آقایان حزب مشارکت چنین رفتاری را با کروبی کردند و مشخص بود که من بروم آنجا چگونه با من رفتار خواهند کرد، بنابراین پیش از این سخنرانی در دانشگاه آزاد نجفآباد، دوستان به من گفتند که در این جا کروبی تحمل نمی شود چه برسد به حبیبی، اما گفتم می آیم، آقایان میگویند باید مملکت چند صدایی باشد اما در عمل کار دیگری انجام میدهند، خلاصه ما برای سخنرانی رفتیم آنجا، مشخص بود که من در این سخنرانی مقابل آقای موسوی هستم، من سخنرانیام را شروع کردم، نیم ساعتی از آن گذشت که دیدم همان 70 یا 80 نفر در مقطعی عکسهای آقای موسوی را بالا گرفتند، مرگ بر دولت وقت وله آقای موسوی شعار دادند، من برای اولین بار نبود که در یک جلسه متشنج شرکت می کردم.
آنها وقتی شعار را شروع میکردند برخی اوقات 5 یا 6 دقیقه طول می کشید و اگر کسی با این شرایط بیگانه بود امکان داشت مرعوب شود. آنها وقتی شعار خود را شروع می کردند من میرفتم بر روی صندلی می نشستم و وقتی شعارشان قطع می شد مجددا به سخنرانی خود ادامه میدادم، این در حالیست که من در این سخنرانی اعلام کرده بودم که دوستان اگر حرفی دارند بیایند بالا سخن بگویند و بپرسند اگر من پاسخ داشتم ارائه میدهم و اگر هم نه که هیچ، وقتی ما چنین چیزی گفتیم دیگر این رفتارها مثل پاکوبیدن، شعار دادن و عکس بلند کردن معنایی ندارد. آن جلسه تقریبا 2 ساعت طول کشید و شعار دهندگان تقریبا خسته شدند از شعار دادن، اما ما به حرفمان تعهد داشتیم و به حضار گفتیم هر کس هر حرفی دارد بیاید بگوید، حدود 10 نفر آمدند صحبت کردند، 9 نفر از آنان از همان 80 نفری بودند که شعار می دادند و یک نفر هم جرات کرد و در حمایت از ما سخن گفت. خلاصه اینکه ما جریانات سال 88 را فتنه نامگذاری کردیم و الان هم سخت معتقدیم فتنه وجود داشته است و کسانی هم به دام آن افتاده اند اگرچه سابقه هایی هم در انقلاب داشتهاند. البته ما از جمله گروههایی هستیم که ریشه فتنه 88 را در خارج از کشور میدانیم و معتقدم با توجه به اصطلاحی که مقام معظم رهبری به کار بردند عدهای در این جا به دام افتادند. بنابراین استدلال شورای مرکزی برای عدم موضع گیری در خصوص مناظره معروف این بود که اعلام مخالفت ما با اظهارات احمدی نژاد یک نوع حمایت تلویحی از میرحسین به حساب خواهد آمد.
س: آقای عسگراولادی در اواخر عمرشان اعلام کردند که بر خلاف عقیده اصولگرایان به اینکه موسوی و کروبی جزو سران فتنه هستند اعتقاد ندارند و می گفتند ایشان مفتون هستند. نظر شخصی شما در مورد اظهارات مرحوم عسگراولادی چیست؟
ج: من به این سوال شما مشروح پاسخ خواهم داد. مرحوم آقای عسگراولادی در یک مقطعی در شورای مرکزی موتلفه گفتند <من میخواهم یک حرفهایی بزنم که این حرفها را مطمئنا اکثریت شما قبول ندارید، بنابراین آمدم خواهش کنم یکسال به من مرخصی بدهید تا حبیب الله عسگراولادی آزادانه هر چه دلش میخواهد بگوید، یعنی موضع گیری های من به نام موتلفه تمام نشود.>
س: موافقت شد؟
ج: شورای مرکزی به اتفاق آراء گفتند که ما با مرخصی شما مخالفیم، حتی یک نفر از اعضا هم نگفتند که موافق مرخصی هستند. در جلسه بعدی موتلفه مرحوم آقای عسگراولادی اظهاراتشان که بعدا به صورت نامه و غیره اعلام کردند را برای اعضا کلیاتش را بیان کردند، اکثریت با نظرات ایشان مخالفت کردند، چون در موتلفه بر خلاف ادعای برخیها وقتی اظهارنظری مطرح می شد حتی از سوی عسگراولادی در آن خصوص مباحثه صورت می گرفت، یعنی اینطور نبود بگوییم چون ایشان نفر اول و فصل الخطاب هستند ما سکوت میکنیم.
س: یعنی تضارب آراء وجود داشت.
ج: تضارب آراء در حد اعلاء وجود دارد. تعداد مخالفین اظهارات عسگراولادی در شورا بسیار بیشتر از موافقین بود. بنابراین در شورا این بحث مطرح شد که حالا باید در این خصوص چه برخورداری داشته باشیم، اظهارات ایشان را تایید کنیم که اکثریت با آن مخالف هستند و از طرف دیگر رد آن اظهارات هم درست نبود، زیرا در برابر یک شخصیتمان قرار گرفتیم. بنابراین این موضوع مورد بحث قرار گرفت و تصمیم گرفتیم در برابر این اظهارات فقط سکوت کنیم. پس در آن جریانات شما در موضعگیریهای دبیرکل یک جا نمیبیند که با اظهارات ایشان مخالفت شده باشد. البته برخی از اعضا مثل آقای شجونی و آقای ترقی موضعگیری کردند اما بنده به عنوان دبیرکل موتلفه مخالفتی اظهار نکردیم ورای شورای مرکزی را عمل کردم.
س: یکسری اخبار هم بود که از سوی برخی اعضای شورای مرکزی موتلفه بر روی آقای عسگراولادی فشار بود که بیایند و اظهاراتشان را اصلاح کنند و تعدیل نمایند. چنین موضوعی مطرح بود؟
ج: شورای مرکزی چنین اقدامی نکرد.
س: حتی این بحث هم مطرح بود که ایشان از حزب موتلفه کنار بکشند.
ج: خیر چنین چیزی مطرح نبود. ایشان فقط تقاضای مرخصی کردند.
س: منظورم پس از اعلام مواضعشان بود.
ج: بعد از آن هم همینطور .
س: یعنی هیچ فشاری روی آن مرحوم نبود؟
ج: اصلا. البته برخی از اعضای شورای مرکزی و افراد خاص آمدند به مرحوم آقای عسگراولادی گفتند موضعگیریتان درست نیست و بیایید آن را اصلاح نمایید. ایشان پاسخ داده بودند که من موضعگیریام همان است و از آن کوتاه هم نخواهم آمد.
س: پس فشار روی ایشان بوده است.
ج: شما فرمودید از طرف شورای مرکزی که این مورد نبوده است. شورای مرکزی اگر بخواهد فشار بیاورد باید اعضاء بنشینند رای گیری کنند و اکثریت اعضا بگویند به آقای عسگراولادی فشار بیاوریم و چنین چیزی اتفاق نیفتاد.
س: یعنی به صورت شخصی بوده است.
ج: بله به صورت شخصی بوده است. افرادی با نظر ایشان مخالف بودند و به صورت صریح و بیپرده اعلام کردند.
س: حاج آقا نظر شخصی خودتان چیست؟
ج: من با این نظر که آقای میرحسین موسوی از سران فتنه نیست مخالفم، یعنی قطعا آقای میرحسین موسوی جزو سران فتنه است. چون نظر شورای مرکزی سکوت بود بنده حتی آن زمان نظرشخصی خودم را اعلام نکردم اما چون اکنون آبها از آسیاب افتاده و مرحوم آقای عسگراولادی از دنیا رفته اند و شما هم سوال میکنید الان دلیلی نمی بینم که همان سکوت را ادامه دهم. بنده آن زمان هم معتقد بودم آقای میرحسین موسوی جزو سران فتنه است و الان هم بیشتر به این موضوع اعتقاد دارم.
یک نکته را هم قصد دارم در این رابطه بگویم، بنده بعدها مطلع شدم که مرحوم آقای عسگراولادی در مجرم بودن این دو نفر تردیدی ندارند و بحث بر سر این است که اینها سرفتنه هستند یا مفتون. یعنی اختلاف در همین حد بوده است، فکر نکنید آقای عسگراولادی اینها را وارد فتنه نمی دانستند بلکه معتقدند بودند سر فتنه نیستند، در واقع جرم مفتون هم کم نیست.
س: البته مفتون با سران فتنه خیلی فرق دارد.
ج: قبول دارم این دو تفاوت دارند اما مفتول بودن هم بار سبکی نیست. بنده همین جا اعلام میکنم همین آقای عسگراولادی این سفره را به این دلیل گشود که بلکه آقای کروبی و آقای موسوی از این فرصت ایجاد شده استفاده کنند و حالا که آقای عسگراولادی سران فتنه را خارج از کشور دانسته بیایند فتنه را و طراحان خارجی آن را محکوم کنند، آقای عسگراولادی این توقع را از آقایان موسوی و کروبی داشتند هر چند که آن را بیان نکردند.
س: اینها که در حصر هستند و رسانهای ندارند چگونه باید محکوم کنند؟
ج: اطرافیان و نزدیکشان هم هیچ استقبالی از این موضع آقای عسگراولادی نکردند. البته برخی از اصلاحطلبان نامه نگاری کردند و استقبال نمودند اما تلاشی برای حداقل عذرخواهی میر حسین موسوی و کروبی نکردند.
س: اتفاقا اظهارات آقای عسگراولادی از سوی اصلاحطلبان بسیار با استقبال مواجه شد.
ج: خیر.
س: اصلاحطلبان منظور من با توجه به تعریف خود شماست. یعنی اصلاحطلبان داخل نظام.
ج: من حق ندارم بگویم چه کسانی اما آقای عسگراولادی به برخی سران اصلاح طلب در این خصوص نامه نوشتند.
س: به سران اصلاح طلب؟
ج: بله به برخی سران درجه یک اصلاحطلب.
س: آقای خاتمی؟
ج: عرض کردم نمیخواهم بگویم چه کسانی. آقای عسگراولادی در این نامه به این افراد توضیح دادند بیایید این غائله را ختم کنید.
س: این نامه در چه تاریخی نوشته شده است؟
ج: همان موقع که اظهاراتشان را مطرح کردند. آقای عسگراولادی در این نامه گفتند <اگر چه من به شما نامه نوشتم ولی رسانه ای نمیکنم اگر شما میخواهید رسانهای کنید از نظر من مانعی نیست، اگر هم رسانهای نکردید من استنباط میکنم مایل نیستید رسانه ای شود و من به تمایل شما احترام می گذارم.> نگاه کنید واقعا ایشان چقدر بزرگوارند، آقای عسگراولادی تا آخر عمرشان هم نگفتند به چه کسی نامه نوشتند و بیاعتنایی شنیدند، ما واقعا انتظار این بیاعتنایی را نداشتیم.
س: شاید این برداشت در میان سران اصلاحات بود که این سخن آقای عسگراولادی هیچ تاثیری ندارد. زیرا تندروها معمولا کاری به این سخنان ندارند در مورد وقایع 88 و همچنین آقایان موسوی و کروبی راه خودشان را میروند.
ج: این نامه به سران اصلاحات نوشته شده نه اصولگرایان تندرو.
س: منظورم این است که اصلاحطلبان به این یقین رسیدند که حرف آقای عسگراولادی در میان خود اصولگرایان خریداری ندارد.
ج: بنده یقین دارم که این نامه با بیاعتنایی سران اصلاحطلب مواجه شده است.
س: همین هجمهای که به آقای عسگراولادی از سوی تندروهای اصولگرا شد نشان میدهد که نظر سران اصلاحات درست بوده است.
ج: این شجاعتی که آقای عسگراولادی نشان دادند آنان هم باید به خرج
میدادند.
س: بله آقای عسگراولادی شجاعت داشتند و نظرشان را گفتند اما اصلاحطلبان هم مطمئن بودند که نظر ایشان بردی ندارد.
ج: از کجا مطمئن بودند؟
س: این کاملا مشخصه حاج آقا.
ج: خیر. از سخنان آقای عسگراولادی اکثرا در بدنه اصلاح طلبی و عده ای از شخصیتهای اصولگرا و قسمتی از بدنه اصولگرایی استقبال شد.
س: اما اصولگرایان حمایت نکردند.
ج: برخی از اصولگرایان هم حمایت کردند.
س: اگر منظور شما از اصولگرایان آقای علی مطهری است، بله اصولگرایان حمایت کردند اما واقعیت این است که خیلی از اصولگرایان اظهارات مرحوم عسگراولادی را قبول نداشتند.
ج: همه تندروهای اصولگرا نیز مخالف نظرات آقای عسگراولادی نبودند، در شورای مرکزی موتلفه که به اعتدال شهرت دارد یکسری موافق و یکسری مخالف بودند، منتها تعداد موافقین کمتر بود نه اینکه موافق نداشته باشد. بنابراین معتقدم اظهارات آقای عسگراولادی از سوی بدنه اصلاحطلبان مورد استقبال قرار گرفت اما راس این جریان استقبال نکرد. متاسفانه این پیر مرشد ما نامه نوشت که آقایان بیایید وسط میدان اما... ایشان در واقع خلاف جهت آب حرکت کردند.
س: شما میفرمایید به سران اصلاحات نامه نوشتند. مثلا آقای خاتمی جزو سران اصلاحات هستند...
ج: نه بنده نامی نیاوردم و نخواهم گفت آن نامه را به چه کسی نوشتند. فقط می گویم به سران و حتی ایدئولوگهای این جریان نوشتند.
س: خب اگر فرض را بر این می گذاشتیم که سران اصلاح طلب به این نامه اعتناء میکردند شما به عنوان شخص برجسته اصولگرایی و دبیرکل حزب موتلفه آیا حاضر بودید اظهارات آقای عسگراولادیها را بپذیرید و وارد میدان شوید؟
ج: من با نظر آقای عسگراولادی در این مورد که میرحسین موسوی جزو سران فتنه نیست مخالف بودم و الان هم مخالفم و معتقدم آقای میر حسین موسوی جزو سران داخلی فتنه است، اما اقدام مرحوم استاد عسگر اولادی را تائید می کنم. من انتظارم این بود که وقتی آقای عسگراولادی به سران اصلاحات و صاحبان اتاق فکر این جریان نامه نوشتند، آنها با مراوداتی که دارند به نوعی استقبال میکردند و دسته جمعی ریشهای که آقای عسگراولادی میگفتند خارج از کشور است را محکوم می کردند. ایشان این گله را با خودشان به آن دنیا بردند، اما از اقدامشان هرگز پشیمان نشدند. آقای عسگراولادی میگفتند من میدانم آخر عمرم است و میدانم که حتی اکثریت موتلفه هم با این اظهارات مخالف است اما مسئولیتش با خودم است.
میگفتند من میخواهم کشور را از حالت التهاب به سمت ملاطفت بکشانم و میدانم در این راه قربانی میشوم، ما انتظار داشتیم از آن طرف هم نیمه قربانیهایی پیدا شوند. برای اینکه شما بدانید واقعا شخص <حبیب الله عسگراولادی> فداکاری کرده و باب عذر خواهی سران فتنه را گشوده خوب است. به این توضیح توجه داشته باشید که ایشان 4 ماه قبل از برگزاری انتخابات 88(این موضوع را تا به حال رسانهای نکردهام) در جلسه ای که بنده حضور داشتم اعلام کرد <بنده خطر میرحسین موسوی را بیشتر از دیگران میدانم.> این تلاش برای گشوده شدن باب عذرخواهی میر حسین موسوی از طرف کسی معمول شد که چنین نظری راجع به وی داشت.
همین آقای عسگراولادی یک ماه بعد از برگزاری انتخابات گفتند: <آقای حسین موسوی! شما راه بنی صدر را میروید.> ما زمانی که متوجه شدیم مقام معظم رهبری تلاش هایی را بعد از انتخابات آغاز کردند و آن جلسه معروف به دعوت ایشان با میرحسین موسوی تقریبا 4 روز پس از برگزاری انتخابات برگزار شد در جلسهای تصمیم گرفتیم که با آقای میرحسین موسوی دیدار داشته باشیم، این تصمیم در هفته دوم بعد از انتخابات گرفته شد.
س: یعنی بعد از خطبه مقام معظم رهبری.
ج: بعد از خطبه و بعد از ملاقات ایشان با میرحسین. مجموعه ما تصمیم گرفتیم 5 نفر از سران اصولگرا به دیدار آقای میرحسین بروند، این افراد آقایان عسگراولادی، باهنر، کوهکن، میرسلیم و آل اسحاق بودند، تقاضای ملاقات به آقای میرحسین داده شد، ایشان پذیرفتند و ملاقات در یکی از شبهای دهم تا پانزدهم پس از انتخابت در دفتر آقای میرحسین انجام شد، ایشان در آن جلسه گفتند < من خجالت کشیدم وقتی دیدم شخصیتی مثل آقای عسگراولادی آمدند، ایشان باید احضار می کردند تا من میرفتم خدمتشان>، آقای عسگراولادی پاسخ داده بودند که <من برای خیر انقلاب آمدهام و وظیفه داشتیم که بیاییم . مطلبی که مرحوم استاد عسگر اولادی در ملاقات با آقای میر حسین موسوی مطرح کردند این بود؛ <آقای میرحسین! شما اعتقاد دارید واقعا 10 میلیون رای تقلب شده است؟> ایشان پاسخ داده بودند بله. بعد پرسیده شد که <آیا آن موضوع قانونگرایی که میگفتند هنوز هم به آن پایبند هستید؟> پاسخ می دهند <بله>، دوستان میگویند. <حالا که قانونگرا هستید و بیایید از یک ظرفیت قانونی استفاده کنید، یعنی به هر تعداد صندوقی که اعتراض دارید مکتوب به شورای نگهبان بنویسید>، ایشان می گویند <من نه به شورای نگهبان اعتماد دارم و نه به دولت که مجری انتخابات است>، به ایشان توضیح میدهند که <صندوقهای رای به هرحال پلمپ شده است و شما میتوانید به عنوان معترض بنویسید من به فلان تعداد صندوق اعتراض دارم و شورای نگهبان موظف است که اولا اعتراض شما را بپذیرد و ثانیا اینکه پلمپ صندوقها را با حضور نماینده شما شکسته و باز شماری شود،> آقای میرحسین میگویند <اگر من چند هزار صندوق هم بخواهم امکان پذیر است؟> پاسخ میدهند که <بله و شما میتوانید چند هزار نفر هم به عنوان ناظر استخدام کنید>، ایشان میگویند <این خوب است و من این کار را میکنم.> بعد از این ملاقات ما تماس گرفتیم با دوستان که بالاخره نتیجه ملاقات چه شد؟ آنان گفتند <الحمد الله موفق بودیم، آقای میرحسین پذیرفت به اعترضشان به صورت قانونی رسیدگی کنند>، ما هم نصف شبی خیلی خوشحال شدیم چرا که آن آبی که میخواستیم روی آتش بریزیم در حال محقق شدن بود. متوقع بودیم بعد از جلسه، آقای میرحسین اعلام کنند اعتراض داریم اما از راه قانونی میخواهیم عمل کنیم، اما بعداً متوجه شدیم برخی از سران ستادهای آقای میرحسین موسوی همان شبانه با ایشان ملاقات میکنند و جویای نتیجه جلسه میشوند، ایشان به آنان میگویند چنین شخصیتهایی آمده بودند و حرف آنان را منطقی دانستم، اما متاسفانه آقایان همان شبانه رای آقای میرحسین را عوض میکنند، ما انتظار داشتیم یک یا دو روز بعد ایشان اعلام کنند که حاضر به باز شماری هستم اما متاسفانه ایشان باز هم بیانیه نوشتند و همان مطالب قبلی را تکرار و باز شماری را هم نپذیرفتند. بنده هم به نمایندگی از موتلفه در اولین ماه رمضان پس از برگزاری انتخابات 88 به ملاقات آقای کروبی رفتم، کار سختی هم بود اما تصمیم جمعی ما بود. به هرحال بنده زنگ زدم منزل ایشان و وقت گرفتم و رفتم ملاقات، این ملاقات حدودا دو ساعت و ربع طول کشید، بنده تلاشم این بود حالا که برخی اطرافیان کروبی به شعلهور شدن آتش بیشتر علاقهدارند تا فرو کش کردن آن ما هم برویم و حرفمان را بزنیم، حتی من پیشبینی کرده بودم که یک دیدار هم بین آقای کروبی و برخی از سران درجه یک روحانیت برگزار شود، یعنی با دست پر رفته بودم، به آقای کروبی گفتم <در این جلسه صریح صحبت میکنم اما واقعا قصد بیاحترامی ندارم، ایشان گفتند خیلی خوب است>، گفتم <آقای کروبی! شما از ولایت فقیه عدول کردید؟> گفت: <نه، من اگر از ولایت فقیه عدول کنم تبدیل به موجود معلقی بین زمین و آسمان میشوم، زیرا تا به حال دم از ولایت فقیه زدم>، گفتم آقای کروبی! ولی من با توجه به سابقه شما الان از برخی رفتارهای شما تعجب میکنم، سوابقی چون ریاست مجلس ششم.> در آن مجلس آقا حکم حکومتی در مورد قانون مطبوعات دادند و کروبی هم هم از آن حکم کاملا تمکین کرد، اما یکی از نمایندگان اصلاح طلب در صحن علنی بلند شد و تقریبا با بیادبی و عربده کشی گفت: <آقای کروبی! این حکم حکومتی چه صیغهای است؟> آقای کروبی پاسخ دادند: <تو نمی دانی حکم حکومتی چه صیغهای است؟> آن نماینده با لهجه لاتهای جنوب شهر تهران پاسخ داد: <نه، نمیدانم> آقای کروبی به او پاسخ داد: <حکم حکومتی همان است که تو با این طرز فکرت رد شده بودی با حکم حکومتی صلاحیتت تایید شد و به مجلس آمدهای.> خلاصه آن جلسه به آقای کروبی گفتم <با این سوابق این کارهایی که الان میکنید چیست؟> گفت: < مثلا چه کار کردم، چه گفتم> به او گفتم:<یکی از آنها را مثال میزنم، به شما گزارش دادند که در زندان چنین و چنان کردند، اینکه به شما گزارش دادند مشکلی نیست، این هم که از این گزارش عصبانی شدید باز هم مشکلی نیست، شما هم در نامهای این موضوعات را به رئیس مجلس خبرگان انتقال دادید که تا این جا هم اشکالی وارد نیست، اما ایراد از اینجا شروع شود که شما این نامه را رسانهای کردید؟> به کروبی گفتم: <شما وقتی این نامه را رسانه ای کردید تلویزیونهای ضد انقلاب با اینکه در حال پخش فیلم بودند اما صحبتهای شما در نامه را زیرنویس کردند.> البته بنده بعدها حتی شنیدیم آقای هاشمی به این نامه بیاعتنایی نکرده است، ایشان یک نامه رسمی به قوه قضائیه نوشتند و گفتند حتما دستور رسیدگی داده شود. آقای کروبی در پاسخ به این سوال بنده گفت:<ببینید آقای حبیبی! من این مطلب را وقتی شنیدم خیلی عصبانی شدم و نامه به آقای هاشمی نوشتم، ایشان متاسفانه اقدامی در مورد این نامه انجام نداد، من هم تصمیم گرفتم رسانهای کنم.> به آقای کروبی گفتم <ما پای منبر شما آخوندها بودیم، شما گفتید اگر شخصی متهم بود ما حتی حق بیان آن اتهام را هم نداریم مگر اینکه قاضی این کار را انجام دهند، آیا این درست است؟> گفتند:<بله>، گفتم < در گزارشی که به شما دادند نظام متهم است نه یک فرد، شما پس چطور این اتهام را قبل از اثبات علنی کردید؟> آقای کروبی جوابی نداشتند بدهند. در هر صورت میخواهم بگویم ما بعد از جریانات انتخابات 88 این قبیل کارها را شروع کردیم و اتفاقا از طرف برخی اصولگرایان هم متهم شدیم، مثلا آن زمان که عدهای از دوستانمان به دیدار آقای میرحسین موسوی رفتند برخی گفتند اینها با میرحسین ساختند! گفتیم آن زمانی که ایشان نخستوزیر بودند ما نساختیم حالا بسازیم؟! به هرحال معتقدم الان هم تلاشها باید در جهت کاهش التهابات باشد، اینکه بگوییم هر کسی در انتخابات به آقای میرحسین رای داده مخالف انقلاب است حرف بسیار نادرستی است، بسیاری به ایشان رای دادند و برداشتشان این بود که برای انقلاب کار میکنند. در هر صورت اقدام آقای عسگراولادی را بنده در همین چارچوب ارزیابی میکنم.
س: پس شما از اینکه برخی اصولگرایان اصلاحطلبان را فتنهگر می دانند مخالفید؟
ج: به هرحال برخی اصلاحطلبان در فتنه نقش داشتند.اما اینها قاطبه اصلاح طلبان نیستند.
س: به هر صورت برای برخی اصلاحطلبان حکم صادر شد و محکوم شدند اما برای برخی اصلاحطلبان حکمی صادر نشده است. مثلا آقای میلیمنفرد. برای ایشان حکمی صادر نشده است اما مجلس چنین برخوردی میکند. ارزیابیتان از این نوع برخوردها چیست؟
ج: بنده معتقدم اینکه بگوییم هر اصلاحطلبی فتنهگر است حرف بسیار نادرست است و خود این حرف ناشی از فتنهگری است. اما اینکه گفته شود هیچ اصلاحطلبی در فتنه نبوده است باز هم حرف نادرستی است، عدهای با ادعای اصلاحطلبی در فتنه بودهاند و جرم هم داشتهاند اینها الان هم اگر فرصت کنند باز هم فتنهگری خواهند کرد. بنده اکنون قصد ندام از اشخاص نام ببرم و هرجا که لازم بوده نام بردهام.
س: شما با تلاشهایی که دولت برای رفع حصر انجام میدهد مخالف هستید؟
ج: من نشنیدم دولت در این زمینه تلاش داشته باشد.
س: برخی وزرا، سخنگوی دولت و دبیر شورای امنیت ملی در این زمینه اظهاراتی را مطرح کردهاند. ضمن اینکه یکی از وعدههای انتخاباتی آقای روحانی موضوع رفع حصر بوده است.
ج: بنده حصر را برای آقای میرحسین خیلی کم می دانم و معتقدم که نظام نهایت ارفاق را در مورد ایشان کرده است.
س: به اعدام اعتقاد دارید؟
ج: به این اعتقاد دارم که به حصر اکتفا نشود و با فراهم شدن شرایط ایشان و بقیه سران فتنه محاکمه شوند.
س: یعنی هر چیز که دادگاه حکم دهد.
ج: منتها با حصر هم مخالف نیستم. معتقدم نظام با رعایت موازین امنیتی و قضایی به این نتیجه رسیده است که فعلا آقایان در حصر باشند. دوره حصر برای خود آنها نیز مغتنم بوده است.
س: از طرف همفکرانتان در جریان اصولگرایی چطور؟
ج: از خودشان بپرسید.