
پسران امام هفتم بنا به قول مشهور نوزده نفر هستند که حضرت احمد بن موسی و حضرت محمد بن موسی علیهما السلام از یک مادر که به نام اماحمد متولد گردیدند که به گفته علامه مجلسی داناترین، پرهیزگارترین و گرامیترین زنها در نزد امام بود. هرچند اطلاع دقیقی از روز تولد احمد بن موسی در دست نیست ولی یک روز در دهه کرامت به نام بزرگداشت حضرت شاهچراغ نامگذاری شده است.
در زمانی که حضرت امام رضا (ع) در خراسان بودند، احمد بن موسی (ع) به اتفاق جناب سید محمد عابد و سید علاءالدین حسین برادران خود و جمعی دیگر از برادرزادگان و دوستان، به قصد زیارت آن حضرت از حجاز به سمت خراسان حرکت نمودند. در راه نیز شیعیان زیادی به آنها پیوستند تا جایی که تقریباً یک قافله پانزده هزار نفری از زنان و مردان تشکیل شده بود. خبر حرکت این کاروان مامون را ترساند. لذا فرمان داد مانع حرکت آنها شوید و آنها را به سمت مدینه برگردانید یا مقتول سازید. این دستور به هر شهری که میرسید، کاروان از آنجا گذشته بود، مگر در شیراز که پیش از رسیدن کاروان حکم به حاکم وقت رسید. قتلغ خان حاکم خونریز آن شهر با چهل هزار لشکر جرّار، در خان زنیان در هشت فرسخی شیراز اردو زد و همین که قافله بنی هاشم رسیدند، پیغام داد که حسب الامر خلیفه از همین جا باید برگردید. حضرت سید احمد فرمود: ما قصدی از این مسافرت نداریم، جز دیدار برادر بزرگوارمان. اما لشکر قتلغخان راه را بستند و جنگ شدید و خونینی شروع شد و لشکر در اثر فشار و شجاعت بنیهاشم پراکنده شدند.
دشمن دست به توطئه طراحی شده زد و در اولین درگیری وانمود به عقب نشینی و شکست کردند و به سوی دروازههای شهر بازگشتند. یاران احمد بن موسی با این خدعه وارد شهر شدند و دشمن دروازههای شهر را بست. سپاهیان قتلغ خان که از پیش در گذرگاههای شهر کمین کرده بودند، یاران احمد بن موسی را هر کدام به وضعی و در موضعی به شهادت رساندند. بنا به نقلی سید احمد در شهر شیراز در منزل یکی از شیعیان در منطقه سردزک که مرقد ایشان در این منطقه واقع است، سکنی گزید. قتلغ خان او و همراهانش را محاصره نمود و نبردی بین آنها و ماموران حکومت در گرفت و سید احمد با شهامت و شجاعت هاشمی خود به دفاع از خود و همراهان خود پرداخت. ماموران که از طریق ستیز مسلحانه راه به جایی نبردند وارد خانه همسایه او شدند و از طریق شکافی وارد خانهای که سید أحمد در آن پناه برده بود، شدند و زمانی که او برای استراحت و تجدید قوا پس از نبردی طولانی به خانه رفته بود با شمشیری بر سر او ضربهای وارد کردند. سپس به دستور آن ظالم خانه را روی آن بدن شریف خراب کردند و زیر آوار باقی گذاردند.
در اوایل قرن هفتم، شیراز تحت سلطه أبوبکر بن سعد مظفر الدین قرار گرفت که به اسلام علاقه داشت و به علما احترام میگذاشت. امیر مسعود بن بدرالدین وزیر او نیز چنین بود. او علاوه بر دستور آبادانی شهر شیراز دستور داد محلی که سید احمد در آن به شهادت رسیده بود را آباد کنند. در هنگام ساخت دوباره بنا و خالی نمودن آوارها، کارگران به بدن تازه جوانی بلند قامت با سیمایی زیبا رسیدند که به علت ضربه شمشیری در سرش کشته شده بود. کارگران او را از خاک خارج نموند و امیر مسعود را مطلع ساختند. پس از کنکاش بسیار، وجود دلایلی نظیر انگشتری که روی آن نوشته شده بود: «العزه لله، أحمد بن موسی» و نیز با توجه به وقایع تاریخی که نقل شده بود، بر آنان ثابت شد که این بدن متعلق به جناب أحمد بن موسی است.
درباره پیدا شدن مدفن حضرت احمد بن موسی (ع) حکایت دیگری نیز نقل شده که توجه به آن دلیل نامیده شدن آن حضرت به «شاهچراغ» را نیز روشن میکند. بر اساس آنچه در تاریخ مطرح شده، قبر ایشان تا دوره عضدالدوله دیلمی مخفی بوده و کسی نمیدانسته که کجاست یکی از مردم شیراز شبها که برای نماز شب بیدار میشده یک نقطهای را نورانی و به صورت چراغی روشن میدیده است این برایش هر شب جمعه تکرار میشده تا امیر عضدالدوله به منزل او میآید و شب میخوابد تا نور را شخصاً ببیند. آن شخص به محض دیدن نور امیر را از خواب بیدار میکند و سه مرتبه گوید: شاه! چراغ! مسئولین و امرای زمان در دوره دیلمیان بررسی میکنند و یک بدن سالم پیدا و آن را بررسی میکنند که محل دفن حضرت احمد بنموسی (ع) بوده و البته علت نامگذاری احمد بن موسی (ع) به شاهچراغ نیز همین نورانی بودن قبرشان است.
هنگامی که مردم شیراز بدن شریف را دیدند که پس از چند صد سال از شهادت ایشان، هنوز تازه و دست نخورده است، دانستند که صاحب این بدن از اولیاء الله است و در نتیجه به حقانیت تشیع یقین پیدا کردند و بسیاری از آنان به مذهب تشیع روی آوردند. بدن را با احترام به خاک سپردند و بنایی وسیع و زیبا ساختند.