اندیشه

دشمن را همیشه باید در نظرداشت

بعضی‌ها لجشان می‌گیرد که این حقیر در صحبتهای خودم مرتب اسم دشمن می‌آورم. به ما هم می‌گفتند که چرا شما مرتب می‌گویید دشمن، دشمن! خوششان نمی‌آمد که دشمن یا به یاد مخاطب بیاوریم. من به آن‌ها می‌گویم خدای متعال از اول تا آخر قرآن چقدر اسم ابلیس را و شیطان را آورده، یک بار گفت تمام شد. گفت شیطان دشمن شماست فهمیدیم شیطان دشمن است، چرا تکرار می‌کند!
حسین فدایی- یکی از موضوعات مهم که مبتلا به جامعه امروز ما هم هست بحث شناخت دشمن و لزوم مقابله با آن است. شناخت دشمن و بیان شیوههای مقابله با آن یکی از مباحث مهمی است که در قرآن کریم هم در آیات فراوانی به آن اشاره شده است. از اساسیترین شرایط موفقیت در تمامی عرصهها، شناخت دشمن است. انسان تا آنجا که دشمن را شناخته در دفع آن کوشیده و به موفقیت دست یافته است، ولی همین انسان ضربههای فراوانی از دشمن ناشناخته خود خورده است. در همین رابطه رهبر معظم انقلاب در ذیل روایتی از امام امیرالمؤمنین (ع) به نکات جالب و در عین حال مهمی اشاره مینمایند که متن حدیث و شرح

معظمله از نظر میگذرد:

«عن الریان بن صَلت عن الرّضا علی بن موسی (ع) عن أبیه موسی بن جعفر عن أبیه جعفر بن محمد عن أبیه علی بن الحسین عن أبیه الحسین بن علی علیهم السلام قال: رَأی أمیرالمؤمنین (ع) رجلاً مِن شیعته بعدَ عهدٍ طویلٍ و قد أکبرَ السِّنُّ فیه و کان یتجلّدُ فی مشیه فقال علیه السلام: کَبُرَ سنُّکَ یا رجل؟ قال: فی طاعتِک یا امیرالمومنین. فقال علیه السلام: إنّک لَتَتَجَلَّد! قال: علی أعدائک یا امیرالمومنین. فقال علیه السلام: أجِدُ فیک بقیَّه! قال: هِیَ لک یا امیرالمومنین. (۱)

امیرالمومنین (ع) بعد از مدتی مردی از شیعیانشان را ملاقات کردند در حالی که عمر او زیاد و آثار پیری در او آشکار شده بود. با اینکه پیر شده و عمری از او گذشته بود اما حضرت ملاحظه فرمودند که او در حرکت و راه رفتن تجلُّد میکند یعنی جوانانه و تند حرکت میکند و چابکی نشان میدهد، آثا پیری در او آشکار نیست. حضرت فرمودند سنّت بالا رفته، پیر شدهای! عرض کرد: بله، سنّم گذشته اما این عمر را در طاعت و پیروی شما صرف کردم. فرمودند: میبینم چابک حرکت میکنی، راحت راه میروی. جواب داد: بله، من چابکم در مقابل دشمنانتان. پیر شدهام اما این حالت چابکی و توانایی را نگه داشتهام در مقابله با دشمنان شما. حضرت فرمودند: میبینم که دنباله خواهی داشت، یعنی عمر خواهی کرد، عمر تو إنشاءالله طولانی خواهد شد. عرض کرد: هرچه عمر بکنم هم منعلق به شما و از آنِ شماست.

این روایت را ریّان بن صلت که ثقه (مورد اعتماد) است از امام رضا (ع) نقل میکند، آن حضرت از پدرانشان، امام به امام تا میرسد به امام حسین (ع). یک اتفاقی افتاده، حضرت امیر (ع) به رفیق قدیمی خودشان برخورد کردند و این گفتگو بینشان گذشته است؛ حال چرا این قضیه بازگو و تکرار میشود؟ از پدر به پسر، از امام قبل به امام بعد تا به امام رضا (ع) رسیده است.

برای این است که درسِ برای ما باشد. آنچه عمر میکنیم در طاعت این بزرگواران باشد. در مقابل دشمنان آنها تجلّد خودمان را حفظ کنیم، نیروی خودمان را برای مقابله با دشمنان ذخیره کنیم. بدانیم هیچ وقت جهاد و مبارزه با دشمن تمام نمیشود. اینکه بعضی تصور میکنند یک وقتی یک دعوایی به اسم انقلاب یا به هر اسم دیگر اتفاق افتاد و بعد هم تمام شد، نخیر اینطور نیست. بایستی تا آخر عمر، انسان در مقابله با دشمنان خود را آماده نگه دارد. بعضیها لجشان میگیرد که این حقیر در صحبتهای خودم مرتب اسم دشمن میآورم. به ما هم میگفتند که چرا شما مرتب میگویید دشمن، دشمن! خوششان نمیآمد که دشمن یا به یاد مخاطب بیاوریم. من به آنها میگویم خدای متعال از اول تا آخر قرآن چقدر اسم ابلیس را و شیطان را آورده، یک بار گفت تمام شد. گفت شیطان دشمن شماست فهمیدیم شیطان دشمن است، چرا تکرار میکند!؟

از اول تا آخر قرآن بحث شیطان است، «مِن شرّ الوسواس الخنّاس؛ الذی یوسوس فی صدور النّاس؛ مِن الجِنّه و الناس.» از اول تا آخر قرآن خدا شیطان را‌‌ رها نمیکند! این اهمیت دادن و هشدار است که دشمن را باید همیشه در نظر داشت.» (۲)

۱- أمالی صدوق، ص ۲۴۳

۲- جلسه درس خارج فقه تاریخ ۶/۱۱/۱۳۹۳

https://www.shoma-weekly.ir/KcPNXa