
نمونه دیگری بگویم، اگر از شما بپرسند دموکراسی از کجا آمده است، میگویید از غرب. آقای هرودوت یک یونانی غربی است. یک تاریخِ تاریخ داستانی نوشته است. در کتابش نوشته اوتانه میگوید مشکل ما این است که همه اختیارات حکومت را به یک فرد به نام پادشاه سپردهایم و همه مشکلات این است که یکی مثل کوروش خوب است و یکی مثل کمبوجیه بد و یکی هم میشود مثل بردیا که همه سرنوشت مردم را در دست میگیرد. بهتر است ما حکومت را از دست افراد در بیاوریم و به دست خود مردم بدهیم تا خود مردم بر خودشان حکومت کنند. بعد یک شعار میدهد که "همه چیز از آنِ ملت و برای ملت است."
اگر بخواهید برای دموکراسی که در غرب به نام حکومت بر مردم مطرح میکنند شعار بسازید، از این شعار زیباتر میشود؟ دیگری میگوید مردم که همهشان نمیتوانند حکومت کنند. یک عدهشان بیسواد و یک عده زیادهطلب هستند و هر کدام سلیقههای گوناگون دارند. کشور دچار بنبست میشود، پس بهتر است حکومت نخبگان را انتخاب کنیم. فرهیختگان و نخبگان را از سراسر کشور دعوت کنیم تا بیایند و کشور را شورایی اداره کنند. در متون دانشگاهی ما حکومت نخبگانی مربوط به آقای فارتو فرانسوی است. اما هرودوت در "2500 سال" گفته این بحث در ایران بوده است. بعد داریوش میگوید حرف شما درست است، ولی این نخبگان و فرهیختگان یک نفر را نمیخواهند که مدیر و ناظمشان باشد؟ حالا اسم این یک فرد را شاه نگذارید. نخبگان یک نفر را انتخاب کنند و او حاکم شود. بعد رأی میگیرند و خود داریوش رأی میآورد و انتخاب میشود.
حالا کشوری که با این طرز فکر و نوع حکومت هزار سال مقابل رم ایستاده و قدرت بسیار مهمی بوده و تمدن، فرهنگ و همه چیزش از امپراتوری رم هم قویتر بوده و بعد اسلام آمده و تمدن عظیم اسلامی ـ ایرانی را ساخته، بعد یکمرتبه استعمار آمده است و توسط سلسله قاجاریه و پهلوی کشور ما را دچار ذلت کردند و شبکه فراماسونری حاکم شد.
از سال 41 به مقابله ایستادیم و با این که غرب باور نمیکرد ایران بتواند پیروز شود، ظرف شانزده و نیم سال حکومت نظام ستمشاهی و مزدوران 100 ساله استعمار را در هم ریخت و بعد هم نظام جمهوری اسلامی مستقل و آزاد خود را تأسیس کرد. غربیها از همان زمان خیلی از این اتفاق عصبانی و ناراحت بودند. تحلیلشان این بود که انقلاب ما بیشتر از یک هفته، دو هفته، یک ماه و دو ماه بیشتر دوام نمیآورد، ولی همه تحلیلهایشان به بنبست رسیدند. هر نوع دشمنیای را که توانستند، کردند. هشت سال جنگ، درگیریهایی به نام قوم، خلق و... اما نهضت امام توانست یک کشور مقتدر بسازد. بازسازی پس از جنگ مسئله بسیار مهمی بود که بدون وابستگی به خارج توانست بازسازی کند و بعد هم بهتدریج مسیر رشد، ترقی، تعالی و دانشها را پی بگیرد و به پیروزیهای عظیمی برسد. کشور ما چهار و نیم میلیون دانشجو، چهارده میلیون دانشآموز، چند میلیون روحانی و طلبه دارد و در واقع یکسوم جمعیت کشور ما در حال تحصیل است و این نکته بسیار مهمی است. در سال 57، ما 200 هزار دانشجو داشتیم، اما علیرغم همه تحریمها و بهرغم این که اینها حاضر نبودند هیچ چیزی به ما بدهند، این پیشرفتها حاصل شدند.
وقتی دنیای استکبار و غرب و شرق حاضر نیستند حتی مترو برای ما بسازند و قطعه هواپیمای مسافربری را که جان مردم را حفظ میکند به ما بدهند، در سایر امور کمک میکنند؟ بحمدالله نسل جوان و دانشمندان ما تلاش کردند و توانستند در کنار دانشهای نوینی مثل نانو، دانش هستهای را شکل بدهند. از زمانی که دانش هستهای صلحآمیز در کشور شکل گرفت، همه میدانستیم اگر غرب خبر شود، جلوی این کار را خواهد گرفت، چون میخواهد این صنعت در انحصار خودش بماند. نکته مهم این بود که این کار بیسر و صدا انجام شد و تا اواخر دولت آقای خاتمی هم خبر نداشتند، خبردار که شدند آقای البرادعی عازم ایران شد؛ آمد و به شهر هستهای ما در نطنز، بازدید کرد و گفت من یک شرقی و مصری هستم و همسرم ایرانیالاصل است و از این که میبینم یک کشور شرقی مدت کوتاهی پس از استقلال به این تکنولوژی دست یافته است احساس غرور میکنم، ولی یک مأمور هستم و باید گزارش بدهم و مطمئن باشید وقتی گزارش بدهم، هیچ کشوری در غرب این را تحمل نمیکند. اتفاقاً خودش را هم تحمل نکردند.
گفتیم فشار شما برای ما ارزش ندارد. بمب را هم خودمان نمیخواهیم بسازیم. تحریم اینها 30 سال است که ادامه دارد. چه غلطی توانستهاند بکنند ایجاد مزاحمت، فشار و دردسر برای ما دارد، اما در طول این سالهای تحریم نفتمان را فروختیم، دانشگاهها، روستاها و شهرهایمان را ساختهایم.
در مجلس هشتم، ناظر بر خزانه جواهرات و پشتوانه اسکناس بودیم. الحمدلله هم پشتوانه اسکناسمان قوی است. خزانه جواهرات ملی ایران که پشتوانه اسکناس است، از نظر تنوع اولین خزانه دنیا و از نظر قیمت دوم یا سوم است و لذا برای پشتوانه هم ارز داریم و هم خزانه فلزات گرانبها. بدهی عقبمانده خارجی نداریم و فقط بدهی جاری داریم که هر کشوری دارد.
بعد از این قضایا اینها تصمیم گرفتند به هر نحوی شده است با ما به سازش برسند. همین نشانه مهمی است که ایران اسلامی بعد از 35 سال به این اقتدار رسیده است که 1+5 یک طرف مینشیند، ایران هم یک طرف.
در داخل کشور دوستانی موافقت و دوستانی مخالفت میکنند، در مجموع نشاندهنده یک جامعه آزاد و پویاست. مشکل این نیست، بلکه مشکل این است که قرارداد بهگونهای تنظیم نشود که منافع ملت ما آسیب ببیند. باید مراقبت این وجه قضیه باشیم. به همین علت مقام معظم رهبری مراقبت دارند. خود دولت و مجلس مراقباند که در این مذاکرات خطایی پیش نیاید، چون در گذشته مذاکره را داشتهایم. یک مذاکره مرحوم شهید امیرکبیر در عثمانی انجام داد که دوازده سال در آنجا مقاومت کرد و چانه زد و بالاخره قرارداد «ارزنهالروم» را بست که پایه قراردادهای بین ایران و ترکیه است. نظام عثمانی عوض شد، آتاتورک آمد، نظامهای بعدی آمدند و رفتند و همین طور هم در این سمت قاجاریه آمد و رفت و پهلویها آمده و رفتهاند و نظام جمهوری اسلامی آمده، ولی هنوز که هنوز است قرارداد «ارزنهالروم» قرارداد حقوقی محکم و جامعالاطرافی است.
این یک نوع قرارداد است. یک نوع قرارداد هم قراردادهای امثال میرزا آقاخان نوری فراماسون و نوکر انگلیس و میرزا حسینخان سپهسالار و ... است.
مهم اینجاست که نسل جوان ما، اساتید محترم دانشگاه، روحانیون، دانشگاهیها و همه آحاد ملت ما کاملاً هوشمندانه در محضر دولت محترم بگویند آقا! ما مراقب هستیم. میدان اظهارنظر هم باز باشد. شرطش این است که وارد جدالها، دعواها، عداوتها و تهمتها نشویم.
اگر غربیها آمدند و امتیاز دادند، همراهی کردند، از اشتباهات گذشتهشان عذرخواهی کردند، میشود قراردادی بست، وگرنه راه جداست. البته آنها همواره زیادهطلبیهایشان را دارند و پررویی میکنند درباره موشکهای دفاعی، حقوق بشر و... اینها حقوق بشر سرشان میشود؟
اما تا به حال در دنیا میگفتند ایران مذاکره نمیکند. گفتیم مذاکره کردیم، چه شد؟ گفتند ایران میخواهد سلاح هستهای بسازد. امضا کردند که نمیخواهیم سلاح هستهای بسازیم. معلوم شد دروغ میگفتند. فکر کردند تحریمها برای ما مؤثرند، به اینجا رسیدند که دیدند نیست. فکر کردند دولت اعتدال سر کار میآید و با اینها سازش میکند، دیدند چنین چیزی نیست. یک امید کاذب در دل مردم پیدا شده بود که اگر مذاکره کنیم مشکلات حل میشوند، الحمدلله حقیقت معلوم شد. بنابراین تاکنون از این مذاکرات ضرر نکردهایم، اما این دلیل نمیشود شب برویم با خیال راحت بخوابیم. باید هوشمندانه و هوشیارانه مراقب باشیم.
ما آفتاب نزدیک به لب بام هستیم، شما نسل تحصیلکرده ما که باید 50، 70 و 80 سال دیگر در این کشور زندگی کنید، میخواهید با اقتدار این امانت را در دست بگیرید یا یا نه؟ دوستان ما به دانشگاه میآیند و با هم دعوا میکنند. این قدر دعوت کردید چیزی شد؟
اگر گروهها به هم بپرند و با هم دعوا کنند، نتیجهاش چه خواهد شد؟ مردم خسته میشوند و میگویند اصلاً حزب نمیخواهیم. الان میبینید خیلی از مردم و دانشجوها نسبت به قضیه حزب و تشکل بیتوجهاند و کار خودشان را میکنند.
بهجای این دعواها باید به ساختار اداری، اقتصاد و فرهنگمان، چگونگی ارتباط با دنیا و سیاست خارجی را با تحقیق و پژوهش بپردازیم و ببینیم چگونه مراقب باشیم و بین این گرگهای بینالمللی چگونه حقوق و استقلالمان را حفظ کنیم که یکی از آنها مسئله هستهای است که باید محکم بایستیم.
* بخشی از سخنرانی دکتر بادامچیان در دانشگاه زاهدان