جامعه

داستانک

دانه‌های باران آرام روی سرش می‌ریخت، دخترک بغضش گرفت، رو کرد به سوی آسمان و زمزمه کرد: خدای مهربون بسه دیگه گریه نکن، ما هم قول می دیم آدمای خوبی بشیم!

دانههای باران آرام روی سرش میریخت، دخترک بغضش گرفت، رو کرد به سوی آسمان و زمزمه کرد: خدای مهربون بسه دیگه گریه نکن، ما هم قول می دیم آدمای خوبی بشیم!

https://www.shoma-weekly.ir/H0wi5K