
تقریباً 89 درصد از مردم میانمار، بودایی هستند و شمار مسلمانان میانمار که عمدتاً روهینگیا نامیده میشوند و در استان راخین این کشور ساکن هستند. اما ماجرای تلخ این کشتار از آنجا آغاز شد که به دنبال اقدامات اصلاحطلبانه دولت میانمار و به امید لغو تحریمهای آمریکا، این کشور به عنوان بخشی از جنبش اصلاحطلبانه خود، منکر حق شهروندی مسلمانان روهینگ شد و مردم مسلمانی که برای چندین نسل در این سرزمین اقامت کرده بودند فاقد حقوق اولیه شهروندی شدند؛ موضوعی که انتقاد و محکومیت جامعه بینالملل را هم به دنبال داشته است.
در طی این سالهای سیاه کشتار و قتل عام، مسلمانان میانماری توسط جمعیت بوداییهای این کشور و با کمک نیروهای نظامی و ارتش، به فجیعترین شکل کشته و سوزانده میشوند و نیروهای شبهنظامی ابتدا به روستاهای مسلمانان حملهور میشوند و اقدام به سوزاندن خانهها و ضرب و شتم اهالی روستا میکنند و بعد از آن، به جای آنکه ارتش و نیروهای نظامی دولت به دفاع از این خانوادهها وارد عمل شوند، مردان را یا دستگیر میکنند و یا در مقابل چشم زنان و بچههایشان اقدام به کشتن آنها میکنند و حتی در برخی از موارد، تجاوز و هتک حرمت به زنان و کودکان آنها میکنند.
اما آنچه در این بین بسیاری از روشنفکرهای جوامع غربی و شرقی را شوکه کرد این بود که با وجود اینکه مجامع حقوق بشری سالها از آنگ سان سوچی بهواسطه تحمل زندانش حمایت کردند و او به عنوان برنده جایزه صلح نوبل و رهبر مردم میانمار انتخاب شد، اما حاضر نشد در مقابل این اقدامات وحشیانه دولت انتقاد کند و به نوعی سکوت او نشاندهنده مشروعسازی نسلکشی در این کشور است.
او در مصاحبههایی که با رسانههای مختلف جهان داشته است از هر موضوعی از جمله یادداشتهای دوران کودکی، آموزشهای مادر و پیام احساس وظیفهاش صحبت کرده، اما هرگز در مورد هزاران مسلمانی که در کشور میانمار کشته و از خانههای خود رانده شدهاند، سخنی به میان نیاورده است گویا برنده صلح نوبل از طریق اتخاذ موضع سکوت نمایشی بودن این جایزه را بیش از بیش به رخ میکشد و به همین سبب است که در هفتههای گذشته فشار جهانی بر بنیاد صلح نوبل نسبت به بازپسگیری جایزه از این برنده ساکت افزایش پیدا کرده است اما بعید به نظر میرسد که بنیاد نوبل مطالبه جهان را پاسخ دهد.
این بنیاد و سایر نهادهای بینالمللی همواره شدت نمایشی بودن ماهیت خود را اثبات کردهاند یکبار در قضیه سوریه، باردیگر در کشتار بیرحمانه مردم یمن و همچنین جایجای منطقه غرب آسیا که اکنون جولانگاه یاران آنها شده است این نهادها اگر حرفی از حوزه زنان و دلجوییهایی با رنگ و طعم برابری جنسیتی، رفع اشکال تبعیض جنسی علیه زنان هم میزنند در حقیقت میخواهند از دو موضوع مهم زن و کودک بیشترین استفاده ابزاری را بکنند و اکنون که در میانمار کودکان بسیاری به همراه مادرشان و به خاطر پایبندی به دین در میان آتش و دود جاخلیت مدرن سوزانده شدهاند گویا بهترین تدبیر برای آنها سکوت است البته نباید این را از نظر دور داشت که خود این نهادها عموما در پشت پرده بازیهای کثیف سیاسی بهویژه بر علیه اسلام و امتهای مسلمان فعالیت دارند و نباید از آنها توقع حمایت از مظلومان عالم را داشت.
این سکوت البته در برخی از موارد بدتر از هزاران حمایت است و البته وجه این سازمانهاو کسانیکه جایزههای جهانی نظیر نوبل را میگیرند ماهیتشان در اذهان عمومی افشا شده است و به عبارتی حنای آنها برای مردم جهان رنگی ندارد خواه آن فرد زنی از اهالی میانمار باشد که چشمش را بر روی ظلم خودخواسته در کشورش بسته است و خواه حامی و دوست صمیمی رژیم کودککش صهیونیستی باشد.