
با توجه به اینکه رهبر انقلاب، اسلامیبودن الگوی پیشرفت را در گرو ارتباط وثیق با حوزههای علمیه دانستند، نقش حوزههای علمیه در ایجاد تمدن اسلامی که ما اکنون در مرحله سوم آن قرار داریم، چیست؟
ابتدا باید دید که اصلا هدف از انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی چه بوده است. هدف، تشکیل یک جامعه نمونه اسلامی بوده است. این جامعه نمونه اسلامی، در گرو تشکیل یک دولت اسلامی است. دولتی براساس الگوها و معیارهای کاملا اسلامی. حضرت آقا هم فرمودند که مادامی که این مرحله به طور کامل محقق نشود، دولتهای ما، در اسم اسلامی هستند. تا این مرحله محقق نشود، نوبت به تشکیل جامعه اسلامی نمیرسد. یعنی اگر دولت ما به معنای حقیقی اسلامی شد، مردم هم اسلامی میشوند، کوچه و خیابان ما هم اسلامی میشود؛ الناس علی دین ملوکهم، مردم بر اساس دین زمامداران شان دیندار میشوند. در نهایت، غرض از همه این مراحل، تشکیل یک تمدن اسلامی است. خب اساس همه این مراحل، اسلام است. حال این اسلام را ما از کجا باید بگیریم؟ اسلامی وارداتی؟ اسلامی غربی و اسلام آمریکایی؟ چون هرکدام از اینها، سبکی از اسلام را ارائه میدهند. اسلام مورد نظر ما، اسلام ناب محمّدی است. خب این اسلام ناب را از کجا باید استخراج کرد؟ معلوم است که از حوزههای علمیه. لذا در بحث اسلامیشدن الگوی پیشرفت، حوزه علمیه حرف اول را میزند. البته باید این توانمندی در حوزههای علمیه ایجاد بشود، این ظرفیت را در خودشان ایجاد بکنند و قدرت پاسخگویی در حوزههای مختلف را داشته باشند. جامعه اسلامی دولت دارد، مجلس دارد، اقتصاد دارد، فرهنگ دارد؛ مسائل گوناگونی چون بیکاری، فقر، اختلاف طبقاتی، اخلاق، معنویت، امنیت، عدالت و... وجود دارد که همه اینها باید براساس اسلام شکل بگیرند و حوزه باید در این زمینهها الگو ارائه دهد. حوزه باید این خودباوری را در خود احساس کند، بعد ظرفیت خود را برای پاسخگویی در این حوزهها بالا ببرد، کارشناسان خبره را تربیت کند تا برای این الگوی پیشرفت، برنامه تهیه کنند.
در مسیر حرکت به سمت تمدنسازی، به نظر شما برای عبور از مرحله دولتسازی، با چه موانعی روبهرو هستیم؟
موانع که فراوان است. اولا نحوه شکلگیری دولتها، خیلی درست و ضابطهمند نیست. بعد اینکه؛ برخی از دولتهای ما، باور به اینکه چاره حل مشکلات، اسلام است آنچنان برایشان ایجاد نشده است. یک لعاب و رنگی از اسلام وجود دارد؛ همه مسئولین محاسن دارند، اهل نماز، واجبات، تسبیه و زیارت هستند؛ اما این باور به اینکه اسلام چاره کار است، در بسیاری از آنها ممکن است وجود نداشته باشد؛ البته برخی از دولتمردان ما این موضوع را قبول دارند؛ اما تحقق آن را غیر ممکن میدانند و این نشان میدهد که ما، مدیرانی را که بتوانند جامعه نمونه اسلامی را براساس الگوی اسلامی- ایرانی بهوجود بیاورند، تربیت نکردهایم. مدیران ما براساس روابط فردی و سیاسی و جناحی انتخاب میشوند؛ آقایی مسئولیتی میپذیرد، رفقا یا همفکران سیاسی خودش را سر کار میآورد و در این میان، انسانهای آگاه، عالم و مدیران شایسته فدا میشوند؛ یا گوشه گیر میشوند یا آنها را حذف میکنند. بنابراین ما باید بتوانیم مدیرانی را تربیت کنیم که باور داشته باشند که راه برونرفت ما از معضلات، نسخه اسلامی- ایرانی است، نه نسخههای غربی. باور داشته باشند که مشکل اقتصاد کشور را با نسخه اسلامی- ایرانی مبتنی بر اقتصاد مقاومتی میتوان حل کرد، نه با معیارهای بانک جهانی و مراکز مالی و اقتصادی غربی.
الگوهای رایج پیشرفت که در دنیا وجود دارد، چرا نتوانستهاند سعادت جوامع را محقق سازند؟
این الگوها، الگوهای غربی هستند؛ غربها هم بر اساس رانتهای قدرت و ثروت و مسائلی از این قبیل، الگو ارائه میدهد الگوهای آنها براساس استعمارگری و چپاول حقوق کشورهای ضعیف است. نظام غرب، نظام سرمایهداری است؛ عدالت اجتماعی خیلی معنا و مفهومی ندارد. بنابراین وقتی یک فرهنگی مشکل دارد، الگوهایش هم مشکل دارد. امروز بحرانهای گوناگونی در غرب وجود دارد؛ بحران اخلاقی، بحران خانواده، بحران اقتصادی و... این نشاندهنده این است که الگوهای غرب، موفق نبودهاند. بنابراین، ما راهی نداریم جز اینکه برگردیم به الگوهای اسلامی و ایرانی.