
در کشوری که سال های عمر احزاب سیاسی ، به ندرت از تعداد انگشتان دو دست تجاوز می کند ، حضور حزبی با بیش از نیم قرن سابقه ، نکته ای نیست که بتوان بی تفاوت از کنار آن گذشت. «حزب موتلفه اسلامی» در بررسی صف بندی های سیاسی ایران جایگاه وبژه ای دارد و همواره از محورهای اردوگاه اصولگرایان بوده است ، اما چند سالی است که تلاش های این حزب و دیگر تشکل های اصولگرا برای ایجاد اجماع درون جناحی به جایی نمی رسد. محمد نبی حبیبی دبیرکل موتلفه ، علت این امر را « غرور ، اجتهاد و مدیریت جزیره ای» اصولگرا یان می داند . خوانش جذاب او از هدف گذاری رسیدن به اجماع در انتخابات 24 خرداد 92 ، موانع و فرجام بی نتیجه رایزنی ها و مذاکرات فشرده ، گویای آن است که تحلیل دبیرکل سابقه دار ترین تشکل اصولگرایان ، چندان دور از واقعیت نیست. حبیبی معتقد است که تجربه ناکام انتخابات 92 باعث شده تا اصولگرایان ، بیش از پیش به ضرورت اجماع در انتخابات آینده مجلس پی ببرند. دبیرکل موتلفه در ساختمان قدیمی دفتر حزب به گفت و گو با ما نشست. با حضور ذهنی جالب توجه پاسخگوی سؤالات بود ،در انتخاب واژه ها و جملات وسواس به خرج داد ؛ با شنیدن صدای اذان برای اقامه اول وقت نماز رفت و پس از بازگشت رشته کلام را از همان جا که بریده بود ، در دست گرفت. دیدگاهها و ناگفته های او از انتخابات سال 92 را با هم می خوانیم.
حزب شما، یکی از قدیمی ترین حزبهای فعال در کشور به شمار میآید و سابقهای بیش از 50 ساله دارد؛به عنوان راهبر حزبی دیرپا، موانع فعالیت حزبی در ایران را چه میدانید؟
متأسفانه عملکرد سوء برخی از احزاب مشهور، چه قبل و چه بعد از انقلاب، باعث بهوجود آمدن بدبینی نسبت به احزاب، همچنین مانع نهادینه شدن «تحزب» شده است. بعد از انقلاب، در دوره اصلاحات هم که شعار توسعه سیاسی داده شد، جز در کمیتها و یارانه احزاب کار قابل توجهی اتفاق نیفتاد.
این گزاره تا حدودی درست است، اما بخشی از نهادینه نشدن احزاب به نگاه طیفی از تصمیمگیران بر میگردد. هدف اولیه فعالیت حزبی، رسیدن به قدرت است، اما برخی معتقدند که فضای رقابت بین احزاب خیلی متوازن نیست و مثلاً استانداردها در بررسی صلاحیتها یکسان نیست و عواملی این چنینی، تأثیر منفی بر انگیزه فعالیت احزاب گذاشته است.
عدهای مدعی هستند که شورای نگهبان جناحی عمل میکند؛ بر این اساس این سؤال مطرح میشود که آیا این نهاد، در موضوع تحزب تأثیر دارد یا خیر؟ مروری سریع برترکیب مجلس اول تا نهم شورای اسلامی نشان میدهد در دورههای مختلف هم اصولگرایان و هم نیروهای اصلاح طلب اکثریت مجلس را در اختیار داشته و از فیلتر همین شورای نگهبان گذر کردهاند. بنابراین، این ادعا که شورای نگهبان برخورد جناحی میکند و این برخورد باعث میشود که تحزب در کشور از نشاط برخوردار نباشد را قابل قبول نمیدانم.
ولی منتقدان به شبهاتی اشاره میکنند. مثلاً، نامزدی در یک دوره رد صلاحیت میشود و دوره بعد، تأیید صلاحیت.
من بهواسطه حضور یا عضویت درهیأت نظارت در تهران معتقدم اعضای شورای نگهبان، دینشان را به دنیای چپ و راست نمیفروشند. البته در برخی از موارد، رد یا تأیید صلاحیت ناشی از ناقص بودن اطلاعات در یک مقطع و تکمیل شدنش در مقطع دیگری است. یادم هست در یک استانی در انتخابات مجلس، دو نفر از شاخصان آن استان، صلاحیت شان رد شده بود و در انتخابات بعدی تأیید شدند.
این موضوع در مورد کسانی که کمتر شناخته شده هستند، میتواند درست باشد ولی درباره افرادی که سابقه وزارت یا نمایندگی مجلس دارند، بحث نقص اطلاعات چندان قابل دفاع نیست. خاطرم هست سال 89 آقای جنتی دبیر شورای نگهبان گفتند که« اصلاً احتیاجی به حضور اصلاحطلبان در عرصه سیاسی کشور نیست؛ آنها خوابهایی میبینند که بیتعبیر است »، خود شما از جمله کسانی بودید که از این موضع انتقاد کردید و گفتید که همه اصلاح طلبها را نباید معاند تلقی کنیم. . .
پیش تر هم گفتم به دلیل ترکیبهای مختلف مجلس، این اظهار نظرها راجع به شورای نگهبان را غیر منصفانه میدانم و معتقدم برخی از بیانصافیها ناشی از کم اطلاعی هم نیست.
یعنی کل انتقادات راجع به این شورا را بیانصافی میدانید؟
خیر، ما در شورای نگهبان با 12 نفر معصوم روبهرو نیستیم. اگر کسی برای شورای نگهبان مقام عصمت قائل شود، اشتباه کرده است. اما برخی از اظهارنظرکنندگان وقتی میگویند شورای نگهبان «فراجناحی» عمل کند، توقع پنهانی دارند که شورای نگهبان «فرا انقلابی» عمل کند. شورای نگهبان نمیتواند در مورد انقلاب اسلامی بیطرف باشد. حالا گاهی برخی از اعضای شورای نگهبان، در مواردی در تشخیص فرا انقلابی بودن یا نبودن اشتباهی مرتکب شوند. در عین حال شمار افرادی که منتسب به اصولگرایان بودند اما رد صلاحیت شدند هم کم نیست.
فصل الخطاب بودن ارگان وابسته به حکومت در مسائل مختلف، ضرورت دارد. در امریکا در موارد فراوانی رئیس جمهوری میتواند مستقیم، رأی کنگره را وتو کند. او یک نفره این کار را میکند؛ در صورتی که کنگره به صورت جمعی رأی داده است. سابقه مدیریت اینجانب از اول انقلاب این باور را برای بنده ایجاد کرده است که بعضی مواقع ضرر دیر تصمیم گرفتن، از بد تصمیم گرفتن بیشتر است. در انتخاباتی که آرای بوش با رقیبش بسیار نزدیک به هم بود، ارگان قضایی - دیوان عالی ایالات متحده - را به عنوان فصل الخطاب، ملاک قرار دادند. رقیب آقای جورج بوش به جای اینکه مردم را به خیابان بریزد و بگوید «رأی من کو؟» پیام تبریک فرستاد. در اینجا نامزدهای انتخاباتی با تمام وجود بر قانونگرایی تأکید میکنند ولی برخی از همین مدعیان قانونگرایی، خلاف قانون عمل میکنند. من قصد وارد شدن به جریانات انتخابات 88 ندارم، اما رأی به ذیحق بودن جورج بوش، توسط یک معصوم صادر شده بود؟ نه؛ توسط فرد و نهادی بود که قانون اساسی آن کشور تعیین کرده بود. احتمال اینکه آن آقای دادستان هم اشتباه کرده باشد، منتفی نیست.
یکی دیگر از پیامدهای ضعف احزاب در ایران این است که ائتلاف خیلی سخت شکل میگیرد. شما در اردوگاه اصولگرایان قرار دارید و سوای افت نسبی در سالهای اخیر، جزو گروه هایی بوده اید که همیشه در میان اصولگرایان، محوریت داشته اید. اگر همین چند انتخابات اخیر ریاست جمهوری را مد نظر قرار بدهیم، واضح است آن ائتلافی که مدنظرتان بود در صفوف اصولگرایان شکل نگرفت. در یک جمعبندی، موانع شکلگیری ائتلاف اصولگرایان در چند انتخابات گذشته را در چه عواملی میدانید؟
در اردوگاه اصولگرایان بابت اصولی مثل ولایت فقیه و قانون اساسی، اختلافی نیست، اما پیرامون برخی از مسائل قطعاً، اختلاف سلیقه میان اصولگرایان کم نیست. دلیل اصلی به نتیجه نرسیدن ائتلاف در موقعی که دنبال آن بودیم، همین اختلاف سلیقههاست.
اگر این عامل را ریشه به ائتلاف نرسیدن اصولگرایان بدانیم، این نکته مطرح میشود که مثلاً، دهه قبل اختلاف سلیقه کمتر بود و ائتلافها راحت تر شکل میگرفت. حالا چه تحولی رخ داده که اختلافها اینقدر پررنگ شده و مانع ائتلاف میشود؟
هم در اردوگاه اصلاح طلبان و هم در اردوگاه اصولگرایی هر وقت به یک پیروزی عمده دست پیدا کردیم، دچار غرور، اجتهاد و مدیریت جزیرهای شدهایم. پس از برگزاری همین انتخابات اخیر ریاست جمهوری، اصولگرایان، رقیب را کاملاً حذف شده تلقی کردند. برخی از دوستان انتخابات مجلس هشتم و ریاست جمهوری یازدهم را مقایسه کرده و این گونه عنوان کردند که رقیبی جدی نداریم؛ بنابراین هیچ لزومی ندارد ائتلاف کنیم. این را خودم شنیده ام که گفتند:«صحنه، صحنه رقابت انتخاباتی خود اصولگرایان است و بنابراین هیچ ضرورتی برای ائتلاف وجود ندارد. » همین اشتباه را اصلاح طلبان در سال 84 مرتکب شدند. اکنون نیز شیپور بیدار باش هم در اردوگاه اصولگرایان و هم در صفوف اصلاح طلبان نواخته میشود و من با اطلاع میگویم که الان شرایط ذهنی بسیاری از تشکلهای اصولگرا، در قیاس با سال پیش به نفع ضرورت ائتلاف تغییر کرده است.
مؤتلفه پیش از انتخابات در چه حد، موضوع ائتلاف را پیگیری کرد؟
نیمه دوم سال 91، درون مؤتلفه به این تحلیل رسیدیم که فضای انتخابات ریاست جمهوری یازدهم با انتخابات مجلس هشتم متفاوت است. بعد از بحثهای مختلف در حزب، جمعبندی این شد که فعالیت انتخاباتی را باید با دو فرض شروع کرد. نخست اینکه نامزدهای اصولگرا وارد میدان میشوند و ما با مشکل تعدد نامزدها روبهرو شده و در نتیجه با پراکندگی رأی مواجه میشویم. دوم اینکه رقبای ما سعی میکنند با نامزدهای متعدد وارد نشوند. این دو فرض، بر پایه پیشبینی بدبینانه ترین وضعیت احتمالی بیان شد.
بعد هم گفتید که پیرو جامعتین هستیم و. . .
این تحلیل را به عنوان حزب مؤتلفه اسلامی در جلسه رسمی شورای مرکزی جبهه پیروان خط امام و رهبری مطرح کردیم. در جبهه این تحلیل را پذیرفتند و تصمیم گرفته شد در ملاقات با شخصیت هایی همچون آیتالله مهدوی کنی و آیتالله یزدی و دیگران، با ارائه این تحلیل به دنبال چاره کار باشیم، البته این تحلیل را به هرجا که ارائه کردیم، یک شرط هم همراهش قرار دادیم که ما به عنوان حزب مؤتلفه نامزد داریم. اما این شرط را هم میپذیریم که اگر اصولگرایان جمع شدند و عقل جمعیشان روی فردی متمرکز شد که نامزد مؤتلفه نبود، ما نخستین تشکیلاتی هستیم که بر اساس خرد جمعی اصولگرایان، از نامزد حزبی مان صرف نظر میکنیم.
نامزد شما چه کسی بود؟
آقای آل اسحاق.
منظور بادامچیان وقتی گفت که اگر ما گزینه معرفی کنیم، بسیاری از مدعیان نامزدی کنار میکشند، آل اسحاق بود؟
این سؤال را بهتر است خود ایشان پاسخ دهند.
آقای آل اسحاق، همان موقع سفرهای استانی شان را شروع کردند. در برخی سفرها خود من هم حضور داشتم.
به گفته شما بنا بود نامزدتان وقتی از رقابت انصراف دهد که اصولگرایان به نامزد واحد برسند. انتخابات 24 خرداد، بدون نامزد واحد اصولگرایان برگزار شد اما از حضور نامزد مؤتلفه در میدان رقابت هم خبری نبود. چه اتفاقی برای نامزد حزبی شما افتاد؟
همه اصولگرایان تحلیل ما را قبول نداشتند. جبهه پیروان در بحثهای اولیه اش، با پذیرش همین که ما باید تلاش کنیم که جریان اصولگرایی با نامزد واحد بیاید، تصمیم گرفت چند نامزد فعالیتشان را شروع کنند. بر این اساس آل اسحاق، متکی و باهنر، مجوز آغاز فعالیت انتخاباتی خود را از جبهه گرفتند. این سه نامزد هم به مسافرتهای استانی رفتند و به عنوان یکی از نامزدهای جبهه سخنرانیهایی کردند. در ادامه، آقایان پورمحمدی و ابوترابی هم به این جمع سه نفره اضافه شدند. در جبهه تصویب شده بود؛ در مقطعی رأیآورترین نامزد را انتخاب و به عنوان نامزد نهایی معرفی کنیم. ملاک تشخیص نامزد واحد هم نظر جبهه تعیین شد.
جبهه برای رسیدن به «نظر»، مکانیزمی هم پیشبینی کرده بود ؟ مثلاً نظرسنجی یا. . .
بله؛ اما بنا بر نظر سنجی داخلی گذاشته شد. در مقطعی برای جلوگیری از تعدد نامزد، تصمیم گرفتیم از اول تا آخرماجرا را در جلسهای رسمی با آیتالله مهدوی کنی در میان بگذاریم. . .
چرا ؟ مگر راهکار نظرسنجی برای رسیدن به نامزد واحد به مشکل خورده بود؟
به هر حال؛ خطری احساس کردیم. برخی مواقع نامزدهایی که احساس موفقیت دارند، از نتایج نظرسنجی تمکین نمیکنند.
پس نتایج نظرسنجی مورد قبول بعضی نامزدها واقع نشد. . .
بله. گاهی پیش میآید خود طرف قبول کرده بود کنار برود، ولی طرفدارانش کنارهگیری او را نمیپذیرفتند.
برای ارجاع تصمیم نهایی به مرحوم مهدوی کنی؛ از پنج نامزد هم استمزاج کردید؟
نه؛ استمزاج نکردیم. عقل جمعی جبهه پیشبینی کرد قبل از اینکه مشکلی درست شود، نزد مرحوم آیتالله مهدوی کنی برویم. با تمهید مرحوم عسگراولادی، سراغ آیتالله مهدوی کنی رفتیم. با ایشان صحبت کردیم و گفتیم که چنین مکانیزمی را پیشبینی کرده ایم. اصلاً شما حاضر به انتخاب یک نامزد از میان پنج نامزد فعلی هستید؟ آیتالله مهدوی گفتند اگر همه شما با هم به این توافق رسیدید، من حاضرم. بنابراین جلسهای با حضور پنج نامزد نسبتاً فعال جبهه برگزار شد. آقای عسگراولادی هم خواستند که اگر آیتالله مهدوی اجازه دهد در آن جلسه حاضر باشند، آیتالله مهدوی هم استقبال کردند و جلسه با حضورشش نفر در دفتر آیتالله مهدوی کنی برگزار شد. اصل موضوع مطرح شد. آیتالله مهدوی کنی اول جلسه سؤال مدبرانهای مطرح کرده و به نامزدها گفته بودند که «هر پنج نفرتان گفته اید میخواهید رئیس جمهوری شوید، نفر دوم به نظر شما کیست؟ اسم خودتان را ننویسید و اسم دومی را که شایسته نامزدی میدانید، محرمانه بنویسید. »
رأیگیری مخفی بود؟
بله؛ ولی بسیار مدبرانه. به هر حال، نامزدها موظف شدند که نام نامزد دیگری غیر از خودشان را بنویسند. آقای متکی در این جلسه گفتهاند من این ساز و کار را قبول ندارم. بنابراین از دور خارج شدند. چهار نامزد هم اسامی نامزدی غیر از خودشان را نوشتند. ما از اینکه چه کسی چه اسمی را نوشته است، خبر نداریم.
نتیجه چه شد؟در آن جلسه به کاندیدای واحد رسیدند؟
آیتالله مهدوی کنی اعلام کردند که آقای ابوترابی به عنوان نامزد واحد مطرح میشود.
در واقع به نامزد واحد رسیدید؟
بله، البته منهای آقای متکی. از همان جلسه به فاصله کمتر از دو ساعت، آقایان باهنر، پورمحمدی و آل سحاق اعلام کردند که نامزد ریاست جمهوری نیستند و اسم هم نمینویسند. ماندند آقایان متکی و ابوترابی.
بعد از آن چه اتفاقی برای ابوترابی افتاد که در میان کاندیداهای نهایی نبودند؟
آقای ابوترابی در مقطعی و به دلایلی که بهتر است خودشان توضیح بدهند، بعد از اسم نویسی از نامزدی ریاست جمهوری منصرف شدند.
به عنوان یک فعال سیاسی کهنه کار این روند را درست میدانید که بر اساس ساز و کاری که نام بردید، یک نفر انتخاب شود و بقیه به این اعتبار که قرار است نامزد واحد داشته باشند، انصراف بدهند؛ بعد همان یک نفر انصراف بدهد؟
البته این یک ضعف تشکیلاتی بود.
به نظر میرسد این موضوع فراتر از یک ضعف تشکیلاتی است. به نظر میرسد اعتماد به نفس و احتمال رأیآوری پایین نسبت به دیگر نامزدها باعث چنین تصمیمی شده است و چه بسا با جبهه پیروان برای انصراف رایزنی شده باشد.
آقای ابوترابی در اعلام انصراف هیچ مشورتی با جبهه نداشتند.
در این حالت نیز یک بیانضباطی تشکیلاتی بدتری رخ داده است. آیا جبهه تلاشی برای انصراف ندادن ابوترابی انجام
داد؟
ایشان برای انصراف با جبهه مشورتی انجام ندادند و ما صرفاً از رسانهها این موضوع را شنیدیم.
به نظر شما تشکیلاتی به بزرگی جبهه پیروان و یک حزب قدیمی مثل مؤتلفه، بازی نخورده است؟ با این ساز و کار دشوار و انرژی زیادی که صرف مشخص کردن یک نفر کردهاید، جای سؤال دارد که چرا آن یک نفر بدون اطلاع از نامزدی انصراف دهد.
باید گفت که فکر تشکیلاتی در کشور ما هنوز ضعیف است؛ وگرنه این ایراد وارد است که وقتی یک تشکیلات به جایی میرسد و فرد انتخابی مورد نظر مشخص میشود، شرط این است که تا آخر پای آن بایستد.
بعد از انصراف آقای ابوترابی چه اتفاقی افتاد؟
بعد از آن در حزب مؤتلفه و جبهه پیروان، بحث شد که با اتفاقی که افتاده میخواهیم نامزد داشته باشیم یا نه؟
چه ماهی ایشان انصراف دادند؟
به نظرم اوایل 92 یا اواخر 91 بود.
خب بعد چه شد؟
در حزب مؤتلفه و جبهه پیروان تصمیم گرفته شد که با وجود همه این اتفاقات، نامزد داشته باشیم.
چرا دوباره سراغ همان افرادی که جزو پنج نفر اول بودند، نرفتید؟
وقتی که یکبار در یک تشکیلاتی انصراف رسمی و رسانهای اعلام میشود، آنها دیگر نمیتوانستند حضور بیابند. در ثانی مهلت نام نویسی در انتخابات گذشته بود و آن سه نفر اسم ننوشته بودند.
بعد به چه تصمیمی رسیدید؟
ابتدا مؤتلفه در جلسه دبیران استانی کشور دو سؤال مطرح کرد. نخست اینکه نامزد داشته باشیم یا نه؟ که همه به اتفاق آرا نظرشان به داشتن نامزد بود. سؤال دوم این بود که از بین افرادی که برای انتخابات نام نویسی کردند، چه کسی نامزد مؤتلفه باشد؟ از 30 رأی نمایندگان استانی ما، 27 رأی به آقای ولایتی تعلق گرفت. سه نفر دیگر هم به آقای ولایتی متمایل بودند، ولی معتقد بودند استان آنها نظر دیگری دارد. در قدم بعدی با توجه به ائتلاف 1+2 و قرارهایی که آقایان ولایتی، قالیباف و حداد عادل با هم داشتند، باید از نظر آقای ولایتی هم مطلع میشدیم. البته متوجه شده بودیم که آن ائتلاف از مدتی پیش سست شده است. تصمیم به این گرفته شد که رسماً با آقای ولایتی صحبت کنیم. بنده به اتفاق یکی دیگر از آقایان با آقای ولایتی مذاکره کردیم. سؤال ما این بود که با توجه به ائتلاف 1+2 و بقیه صحبت هایی که انجام شده است، میخواهید نامزد باشید؟ ایشان گفتند که من نامزد ریاست جمهوری هستم و تا آخر هم میمانم.
این تصمیم ایشان متناقض با تعهدی که در آن ائتلاف داده بودند، نبود؟ چون در آنجا نیز حضورشان منوط به مراجعه به نظرسنجی در روزهای آخر شده بود.
البته این نظر با آن نظر اول تطابق ندارد. ولی آقایان ولایتی و قالیباف باید پاسخگوی این سؤال باشند. آقای دکتر حداد، به وعده خود عمل کردند.
شما در این خصوص از آقای ولایتی سؤال نکردید؟
کمابیش اطلاع داشتیم پایههای ائتلاف 1+2 سست شده است. سپس در جلسه شورای مرکزی جبهه پیروان شرکت کردیم و این موضوع که آقای ولایتی به عنوان نامزد تعیین شده است را به آنها اطلاع دادیم ولی در عین حال اعلام کردیم به تصمیم جبهه ملتزم خواهیم بود. بحث مفصلی در جبهه پیروان در گرفت؛ پیشنهاد برخی از تشکلهای دیگر هم آقای ولایتی بود؛ برخیها سکوت کردند و برخی نیز نامزدی نداشتند.
به سمت جامعتین رفتید؟
خیر.
پس تصمیم شان چه بود؟
پیشنهاد مؤتلفه و برخی تشکلهای دیگر که آقای ولایتی نامزد جبهه باشند، تصویب شد. از آن تاریخ هم جبهه و هم مؤتلفه ظرفیتشان را برای نامزدی آقای ولایتی، صرف کردند.
در گزینه هایی که داشتید، هیچگاه به آقای روحانی فکر کرده بودید؟
تمام نامزدهایی که شهرت پیدا کرده بودند، در جلسه مؤتلفه مطرح شده بودند.
با این اوصاف و توجه به جمع بندی شما غرور باعث شکل نگرفتن ائتلاف شد؟
یکی از دلایل همین موضوع بود.
این موضوع مختص این دوره نیست و تقریباً از سال 76 این اتفاق افتاده است. . .
بنده هم این موضوع را مختص این دوره نمیدانم. برخی از ما اینقدر برای نامزدی احساس تکلیف میکنیم که اگر پیغمبر اسلام هم بگویند من این تکلیف شرعی که شما احساس میکنید را از دوش شما برمی دارم، به جای اینکه بگوییم چشم؛ میگوییم شاید گزارش هایی که به حضرت رسیده، مشکل داشته است وگرنه اگر ما نباشیم، کائنات به هم میخورد.
اگر ادوار مختلف مجلس را کنار بگذاریم که به صورت چرخشی بین اصولگرایان و اصلاح طلبان در گردش بوده است، یک ویژگی در انتخابات ریاست جمهوری وجود دارد. مثلاً آقای هاشمی در وضعیتی رئیس جمهوری شدند که دو طرف قبولشان داشتند. بعد از آن آقای خاتمی بودند که از جناح چپ بودند. آقای احمدینژاد هم گفتند که وابسته به جناح اصولگرا نیستند و در فهرست اصولگراها هم نبود.
البته در ابتدا نگفتند و بعد از تصدی مسئولیت این ادعا را داشتند.
با توجه به این سابقه میتوان گفت اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری موفقیتی نداشتهاند. به نظر شما ریشه آن در چیست؟
بنده تحلیلی در این زمینه نداشته ام اما آنچه شما میگویید، حرف درستی است. اینکه چطور در دورههای مختلف ریاست جمهوری، با این مشکل مواجه بودند، تا به حال آسیب شناسی نشده و بهتر است که این موضوع بررسی شود؛به نظر میرسد در این رابطه کوتاهی شده است.
بعد از نام نویسی نامزدها اسم آقای روحانی در بین شما به عنوان نامزد مطرح شد یا خیر؟
تا آنجا که ذهنم یاری میکند، تقریباً تمام افرادی که مطرح بودند در آن جلسات مطرح شدند و مخصوصاً در شورای مرکزی و دبیران ما. یادم هست که ما تشخیص را به عهده افراد عضو شورای مرکزی و جلسه دبیران استانها واگذار کرده و پیش فرضی را مطرح نکردیم.
ماههای نزدیک به انتخابات شانس چه کسی را بیشتر میدانستید؟
اکثریت جبهه پیروان خط امام و رهبری بتدریج راجع به آقای هاشمی یک تحول و تغییر نظر پیدا کردند. بنابراین در نظر خیلی از مؤتلفهایها و افراد جبهه، هاشمی سال 72 با هاشمی سال 88 متفاوت بود.
البته شما موافق حمله به آقای هاشمی حتی در سال 88 نبودید؟
سیاست کلی مؤتلفه در مورد آقای هاشمی، این بود که آقای هاشمی بایستی زیر خیمه انقلاب و پشت سر مقام معظم رهبری حفظ شود.
سال 88 هم همین سخن را گفته اید. . .
بله؛ پس از خطبههای 29 خرداد مقام معظم رهبری برخلاف فحش و فضیحتی که به آقای هاشمی میدادند، خیلی تلاش کردیم آقای هاشمی پاسخ بدهد. بعد از انتخابات 88 به همراه آقای بادامچیان، با آیتالله یزدی ملاقاتی داشتیم. به آقای یزدی گفتم ما دو راه داریم. یکی اینکه مثل بعضی از افراد، آقای هاشمی را طرد کرده و به توهینها ادامه دهیم و تلاش کنیم یک منتظری دوم از وجود آقای هاشمی شکل بگیرد. دوم اینکه ارتباطمان را با همین آقای هاشمی -که معلوم نیست به ما محبت چندانی داشته باشد- قطع نکنیم. آنها تحلیل و خبر به ایشان میرسانند، ما هم اخبار و تحلیل خودمان را به ایشان میرسانیم. آیتالله یزدی جواب دادند که مگر تردید دارید که دومی درست است؟ آیتالله یزدی گفتند: «من هم نباید ارتباطم را با آقای هاشمی قطع کنم. »
برگردیم به ایام انتخابات؛ در اوایل سال 92 پیشبینی شما از آنچه اتفاق میافتد چه بود؟
ما حدس نمیزدیم که آقای هاشمی بیایند و خیلی غافلگیر شدیم. بعد از اسم نوشتن هم یک موج درست شد. برخی از مردم در انتخابات دوم خرداد به این دلیل به آقای ناطق رأی ندادند که ایشان گفته بودند من راه آقای هاشمی را ادامه میدهم؛ ولی ثبت نام همین آقای هاشمی، تبدیل به موج شد.
به نظر شما تفاوت این هاشمی با آن هاشمی چیست؟
بنده عامل تعیین کننده را بد عمل کردن احمدینژاد، به خصوص در دوره دوم ریاست جمهوریشان میدانم.
یعنی معتقدید، آقای هاشمی به خاطر عملکرد احمدینژاد تطهیر شد؟
خیر، آقای هاشمی اگر سیئهای مرتکب شده باشد، سر جای خودش است؛اما تمایل افکار عمومی در زمان انتخابات آقای ناطق نسبت به آقای هاشمی طوری بود که بر تفوه آقای ناطق تأثیر منفی داشت، اما معتقد هستم یکی از دلایل موج شدن اسم نویسی آقای هاشمی اعتراض به احمدینژاد بود.
یعنی«آری» به هاشمی «نه» به احمدینژاد بود؟
تا حدودی این موضوع را به عنوان تحلیل در ذهن دارم.
یعنی معتقدید خود آقای هاشمی هیچ تغییری نکرده بود که این تغییر باعث شود عدهای به او گرایش پیدا کنند؟
خیر. آقای هاشمی چون خیلی قرص و محکم هستند، خیلی اهل تغییر پیدا کردن نیستند.
یعنی هاشمی 76 با هاشمی 92 تفاوتی ندارد؟! ولی تغییرات زیادی در نوع نگاه ایشان ایجاد شده است.
عدهای سعی میکنند که این طور بشود. ولی آقای هاشمی سال 92 با آقای هاشمی سال 84 به نظر من تفاوت داشته است. منتها آقای هاشمی چند حرف کلیدی دارد. مثل اینکه میگوید: من میخواهم فراجناحی عمل کنم. در حال حاضر ما اعتقاد نداریم که آقای هاشمی فراجناحی عمل میکند. اما آن زمانی که ارتباطات نزدیکتری داشتیم بنایمان بر این بود که این حرف آقای هاشمی را بپذیریم، اما در حال حاضرکفه اصلاح طلبان را در ذهن آقای هاشمی بسیار سنگین تر از کفه اصولگرایان میدانیم.
شما در جایی به این موضوع اشاره کردید که اگر در مناظرات 88 نسبت به رویکرد تخریبی آقای احمدینژاد موضعگیری میکردیم، کار در مجلس به اینجا کشیده نمیشد. . .
این نظر برخی دیگر از مسئولان موتلفه بود.
شماهم یک جملهای نزدیک به همین مضمون گفته بودید. . .
در تخریبهای اولیه مدتی سکوت کردیم؛ آن موقعجویی کنده شده بود که یک طرفش آقای احمدینژاد بود و طرف دیگرش آقای هاشمی.
در مناظرههای انتخاباتی، آقای ناطق و هاشمی نامزد نبودند، ولی احمدینژاد به افراد مختلف تهمت زد. انتقادی که از آن موقع به اصولگرایان وارد است این است که در آن برهه سکوت کردند و برخوردی انجام نگرفت.
واکنش ما به آن جریان، رسانهای نبود. ما از آنچه در مناظرات اتفاق افتاد خوشحال نشدیم ومنتقد هم بودیم. مرحوم آیتالله مهدوی کنی موضوع را رسانهای نکردند، ولی وقتی آن مناظره تمام شد من از خود آیتالله مهدوی کنی شنیدم که «به احمدینژاد گفتم که مناظره یکسری آداب دارد و این حرفها چه بود که زدید؟!» احمدینژاد هم میپرسد که شما با آن حرفها مخالف هستید؟ آیتالله مهدوی جواب میدهند که بله من با آن حرفها مخالف هستم. مخالفت نه به این معنا که صحت و سقم آن مسائل به چه صورت است، بلکه مناظره جایی نیست که چنین مطالبی در آن مطرح شود. البته این ایراد شاید به مؤتلفه هم وارد باشد که جدای از انتقادهای خصوصی به صورت رسانهای نیز انتقادهای خودش را مطرح نکرد. رابطه ما با شخصیت هایی مثل احمدینژاد و هاشمی روشن است و روشمان این است که گفتار، اعمال و رفتار را نگاه میکنیم. آنچه با معیارهای ما قابل تأیید است را تأیید و آنچه را که نیست، رد میکنیم.
اختلاف عقیده در این مورد ایرادی ندارد، اما مسائلی وجود دارد که از اختلاف عقیده فراتر است. مثلاً آقای احمدینژاد میگوید مجلس در رأس امور نیست یا از اینها بالاتر این فسادهای کلانی است که اتفاق افتاده است. . .
در مؤتلفه به این جمع بندی رسیده ایم که دولت ها، یک عده طرفدار بیچون و چرا دارند و یک عده مخالف بیچون و چرای آن هستند. یک عده هم هستند که میگویند به ما مربوط نیست؛ ما جزو این سه گروه نیستیم. ما مؤتلفهای هستیم؛ شأنی داریم و دارای ذره بین هستیم. حالا ممکن است عدهای بگویند ذره بین شما معیوب است که بحثی دیگر است. ما با این ذره بین نگاه میکنیم. اگر رئیس دولت خوب کار کند میگوییم خوب و اگر بد کار کند میگوییم بد است؛ ضمناً مایل هستیم دولت به ما هو دولت موفق باشد.
چرا ذره بین مؤتلفه فسادهایی به آن کلانی را ندید؟
من دو مثال میزنم. قبل از محکومیت مهدی هاشمی به ما فشار آوردند که یک اظهار نظر در مورد فساد سیاسی، اخلاقی و اقتصادی وی که همه از آن صحبت میکردند، داشته باشیم. اما شما در این باره یک کلمه هم از مؤتلفه سراغ ندارید؛ چون قبل از صدور حکم محکمه قضایی نمیشود حرف زد. بعد از محکومیت ایشان نیز لجن پراکنی نکرده ایم. از قوه قضایی تشکر کردیم که شما صرفنظر از شخصیت افراد به کار قضاییتان رسیده اید. اما در مورد آقای احمدینژاد، اگر ارتباطی با ایشان دارید بروید و نظر او را درباره مؤتلفه بپرسید. یک بار آقای احمدینژاد در دوره اول ما را به یک جلسه خصوصی دعوت کرد. به او گفتم آقای احمدی نژاد، شما بهبنده و آقای عسگر اولادی چه پستی میخواهید بدهید که ما به دنبال آن باشیم؟ اما ما آن دوران جاهطلبی را گذرانده ایم. دوم اینکه فرض کنیم که شماهم میخواهید به ما پستی بدهید. آن پست هایی که شما میخواهید حالا به ما بدهید، ما قبلاً داشته ایم. ما در دوره اول نامههای خصوصی زیادی به آقای احمدینژاد نوشتیم. چون از همان اواسط دوره اول احساس کردیم در مواردی که به بیراهه میرود. در یک نامه به آقای احمدینژاد گفتم: نتیجه این روشی که برای عزل و نصبها در پیش گرفته اید، این خواهد شد که بتدریج آدمهای کارآمد از اطراف شما دور میشوند و افراد متملق به شما نزدیک میشوند. احمدینژاد فوق العاده از این حرفها بدش میآمد.
مردم نمیدانند که شما نامه نوشته اید و در آن نامه محرمانه چه گفته اید. میبینند مثلاً در برابر فساد کلان اقتصادی موضعگیری نکرده اید. این تلقی وجود دارد که احمدینژاد با وجود اینکه گفت من اصولگرا نیستم، ولی متعلق به این جریان است.
البته برخی از دوستان اصلاح طلب هم در این جریان مقصر هستند؛ با این وجود که خود احمدینژاد میگوید من اصولگرا نیستم، دوستان اصلاح طلب میگویند او محصول اصولگرایان است.
فکر میکنم آقای بادامچیان گفته بودند که ما به او رأی دادیم تا «نامزد فتنه» رأی نیاورد.
ما آقای احمدینژاد دوره دوم را با آقای موسوی مقایسه کردیم. یعنی هم وجود آقای احمدینژاد را و هم وجود آقای موسوی را مطلوب نمیدانستیم. در واقع انتخاب بین بد و بدتر کردیم.
چنین ذهنیتی وجود داشت اما رأی هم داده شد. طبیعی است که یک بخشی از کارنامه احمدینژاد را به حساب اصولگرایان بنویسند. برای اینکه از بحث دور نشویم برگردیم به موضوع؛ آقای هاشمی آمد و یک موجی ایجاد شد. برداشت شما درآن موقع چه بود و فکر میکردید چه کسی پیروز میشود؟
اگر آقا هاشمی باقی میماند، قطعاً رأی میآوردند.
خب ایشان رد صلاحیت شدند. ارزیابی شما چه بود؟ گفتید در غیاب هاشمی چه اتفاقی میافتد و آن موج چه سرنوشتی پیدا میکند؟
ما احتمال اثرگذاری، هم آمدن و هم رد صلاحیت شدن آقای هاشمی را منتفی نمیدانستیم. یکی از تحلیلهای من این است همین موجی که آمدن آقای هاشمی ایجاد کرد به یک شکلی به نفع روحانی شد.
موضع شما درباره رد صلاحیت چه بود؟
ما هیچ اظهار نظری نکردیم و گفتیم ما نظر شورای نگهبان را فصل الخطاب میدانیم.
بعد از آقای هاشمی نظرتان درباره ما بقی نامزدها چه بوده است؟
ما روی نامزدی آقای ولایتی توافق کرده بودیم. نظر تشکیلات حزب مؤتلفه پیروزی آقای ولایتی بود.
در بین نامزدها رقیب اصلی ایشان را چه کسی میدانستید؟
ما رقیب اصلی ایشان را آقای قالیباف میدانستیم. اما آقای روحانی را تا زمانی که صلاحیت آقای هاشمی رد شد، رقیب آقای ولایتی نمیدانستیم. اصولاً آقای روحانی در جلسات ما مطرح نبودند. قالیباف مطرح بود؛ ولایتی و جلیلی مطرح بودند. واقعاً رأی آقای روحانی تا قبل از موج آمدن آقای هاشمی پایین بود.
در جایی گفتید حمایت اصلاح طلبان تأثیرگذار بود.
بی تأثیر نبود. من درصد تأثیرگذاری حمایت اصلاح طلبان را بهاندازه درصد آرایی که آقای عارف تا روز آخر داشتند، میدانم. اصلاح طلبان روی آقای عارف به توافق رسیده بودند.
به خاطر داریدنتیجه نظر سنجیهای هفته
ما قبل انتخابات چگونه بود؟ نفرات اول چه کسانی بودند؟
ما خودمان اصلاً نظرسنجی نکردیم. اما اطلاعات ما حاکی از تفوق آقای قالیباف بود.
در جبهه پیروان از چه زمانی این بحث شروع شد که فضا به نفع آقای روحانی در حال تغییر است؟
در جبهه پیروان مثل خود ما نظر سنجی انجام نشد. اما بیشتر نظرسنجیها نشان میداد که بعد از آمدن و رفتن آقای هاشمی رأی آقای روحانی بشدت افزایش پیدا کرده است.
پیشبینی میکردید که این تغییر رأی بتواند نتیجه انتخابات را عوض کند؟
بیشتر پیشبینی ما این بود که انتخابات به دور دوم کشیده میشود. حالا اینکه دومین نفر چه کسی است نمیدانستیم.
در نهایت آقای روحانی رئیس جمهور شدند. بعد از گذشت دو سال اگر بخواهید نقاط قوت و ضعف دولت را بگوید؟
اقدامی که دولت برای تحول در حوزه سلامت و درمان انجام داد، جداً چشمگیر و به نفع مردم است. اینکه آقای روحانی و تیم او سعی میکنند تنشهای سیاسی کم شود نیز سیاست خوبی است؛اما گاهی اطرافیان خود ایشان تنش ایجاد میکنند وبرخی اوقات حاشیهسازی از طرف دولتیان بیشتر است. اینکه دولت بر مسائل اقتصادی تمرکز کرده است، سیاست درستی است. درست است که فرهنگ، ردیف اول موضوعات انقلاب است، اما اگر به اقتصاد رسیدگی درستی نشود، فرهنگ هم آسیب میبیند. دولت موفق به مهار نسبی تورم شده است. منتها اگر هم همزمان مسأله رکود را حل کند، نتیجه بخش میشود. کار دولت را در تثبیت نسبی قیمت ارز و سکه همچنین تلاش برای لغو تحریمهای اقتصادی را نیز مثبت ارزیابی میکنیم. ارتباط دولت با مراجع تقلید در مجموع به نسبت خوب بوده است در عین حال کار نادرست آقای جهانگیری در زمینه دیدار با آقای صانعی را همان زمان تقبیح کردیم. دیدار آقای روحانی از خانواده جانبازان و شهدا را کار مثبتی میدانیم و معتقد هستیم این کار باید دائمی باشد. مسافرتهای استانی روحانی را در مجموع مثبت تلقی میکنیم، اما در برخی از مسافرتها تشریفات بیشتر از حد لزوم بوده است. دولت هم در سال 92و هم در سال 93 بودجه را بموقع ارائه کرد که قابل تقدیر است. دولت باید توصیه مقام معظم رهبری در رابطه با مسکن مهر را انجام دهد؛ بالاخره مردم پول دادهاند و حالا گرفتار تبعاتش شدهاند. ممکن است این تبعات حاصل کمتدبیری دولت قبل باشد، اما بالاخره مردم پول دادهاند. آقای روحانی در جلسات اولی که به سر کار آمدند صحبتهایی درباره عفاف و حجاب داشتند، ولی ما روند دولت را در مورد حجاب و عفاف بسیار ضعیف میبینیم. تلاش برای کاهش سود بانکی را از کارهای مثبت میدانیم. شنیده ایم که در یک جلسه خصوصی در این خصوص که چرا مردم را کف خیابان آوردهاید، به اصلاح طلبان تذکر داده بودند که آن کار درست نبوده است. موضع دولت در مورد فلسطین هم مثبت است. در دولت فصل الخطاب اقتصادی نداریم؛اگر سردمداران اقتصادی دولت را سرتیپ بدانیم، یک سرلشکر نیاز دارد که آنها را نظم دهد. نظرم در مورد سیاستهای فرهنگی دولت، همان نظرات قبلی است. ما یک موضوع تظاهر به بیحجابی داریم که متأسفانه در این دولت افزایش یافته است و دولت باید برای آن کاری بکند. گاهی آقای روحانی واقعاً عصبانی میشوند که باید درجه عصبانیت شان را کاهش دهند. توقع ما این است در مورد مسأله حجاب، همان قانون مصوب اجرا شود. مجموع اقدامات دولت را در مذاکرات هستهای مثبت میدانیم و تیم مذاکره کننده را تا به حال مکرر حمایت کردهایم. ما از آقای روحانی انتظار داریم سیاستهای دولت، بخصوص در امور فرهنگی و اقتصاد مقاومتی را با نظرات مقام معظم رهبری کاملاً منطبق کنند. در مجموع انتصابات، کفه اصلاحطلبان خیلی سنگینتر از اصولگرایان بوده است؛ لااقل از ورود فتنهگران ممانعت به عمل آورند.
نظرتان راجع به دلواپسان چیست؟ شیوه انتقادشان را میپسندید؟
اینکه بگوییم انتقاد را آنطور که ما میپسندیم انجام بدهید، غیر منطقی است. اما اینکه همه انتقادات وارد است یا نه، برخی از آنها وارد نیست.
کدامها وارد نیستند؟ مثلاً توهین میکنند و انگ خیانت میزنند و. . .
ما حق توهین حتی به دشمنمان را هم نداریم ما از ابتدا تیم مذاکره کننده را حمایت کرده و یک کلمه توهینآمیز نگفتهایم. یکی از اشتباهات این دولت و دولت قبلی تخطئه مکرر دولت قبل از خودشان است. البته احمدینژاد کل دولتها مد نظرش بود و روحانی صرفاً دولت قبل از خود را و ما هر دو را اشتباه میدانیم.
روحانی در نظر دارد میراث به جا مانده را به جامعه یادآوری کند؛ نظر شما در مورد نگرانی اصولگرایان مبنی بر اینکه کارنامه احمدینژاد به نام آنها ثبت شود، چیست؟
اولاً آنها که مثل ما انتقاد کردهاند، چه محرمانه و چه آشکار، نشان دادهاند که خودشان را هم سرنوشت احمدینژاد نمیدانند. ممکن است باز هم ما را متهم کنند. بقیه اصولگرایان هم باید بتوانند تفاوتهای نظر و عمل شان در دوره احمدینژاد را برای مردم توضیح دهند. ایشان با شعار اصولگرایی به میدان آمد. درست است که نامزد شورای هماهنگی اصولگرایان نبود، ولی مقابل اصلاح طلبی بود. منتها بعداً در مقابل جریان اصولگرا احساس غنا کرد و تصور کرد همه کارها را خودشان انجام داده است. منظور من از شعار اصولگرایی صرفاً تشکلهای اصولگرا نیست، احمدینژاد با شعاری انقلاب وارد میدان شد و رأی مردم را جذب کرد ولی عدم پایبندی خود را به برخی از اصول نشان داد.