
مطابق این رویکرد هرچند انسان می تواند ماده را و هرچه به آن مرتبط است از راه تجربه علمی بشناسد و تحلیل نماید لکن ماورای ماده در حوزه شناخت او جایی ندارند پس در نتیجه این شناخت در عرصه هایی همچون تعریف حقوق بشر نقش چندانی ایفا نمی کند. در ثانی حقوق بشر از حوزه انتظارات از دین، خارج گشته و در قلمرو عقل بشری قرار می گیرد.
از طرف دیگر فردگرایی بدین معناست که بپذیریم عقل و استدلال های عقلی و فردی برتر از همه امور است و حاصل آن کنار گذاشتن خداپرستی و دین باوری از زندگی بشر و باز گذاشتن عرصه برای جولان فردیت است. خود فردباوری نیز از آثار اعتقاد به خردباوری و شناخت علمی است. به بیان دیگر، اصطلاح «فردگرایی» نشان دهنده نوعی گرایش فکری است که بر اساس آن فرد به دور از دخالت و داوری دیگران، تصمیم گرفته، روش خود را بر می گزیند.
«رنه گنون» محقق فرانسوی می گوید: «فردگرایی یعنی نفی هرگونه اصل عالی و برتر از فردیت و در نتیجه، محدود کردن تمدن در جمیع شئون به عواملی که جنبه انسانی صرف دارند... فردگرایی یعنی خودداری از پذیرفتن اقتداری برتر از فرد و نیز معرفتی برتر از عقل استدلالی (عقلانیت) فردی.»
حاصل کلام اینکه در تفکر و اندیشه غربی هر فردی برای خود یک کل است و مجموع این افراد و کل ها در محیط جامعه با هم تقابل دارند. به قول نیچه، چنین برداشتی از فردیت، نتیجه انکار خدا و زیستن در جهان بی خداست. اما پیامدهای دیگر چنین اندیشه ای چیست؟ یکی دیگر از پیامدها این است که این تفکر حقوق انسانی بر پایه منشا منافع فردی استوار است و منافع فردی نیز دارای ارزش هستند. از این منظر مراد از حقوق طبیعی، حقوقی است که ناشی از حیثیت ذاتی انسان است و هیچ کدام از عوارض انسانی، نظیر زبان، نژاد، جنسیت و مذهب در آن دخالت ندارد از جمله: حیات، آزادی، برابری و مالکیت. به تعبیر دیگر حقوق انسانها بر پایه غرایز و تمایلات فردی او استوار است و تنها امور مطلق و دارای ارزش برای او همین حقوق طبیعی هستند و وظایف او نیز بالطبع در همین دایره محدود خواهند شد. مبانی معرفت شناختی غربیان و دیدگاه آنان در زمینه اصالت فرد و پذیرش حقوق طبیعی مطلق و بنیادی، موجب شد تا جامعه امری اعتباری و مبتنی بر قرارداد اجتماعی پنداشته شود؛ بنابراین نگرش، قرارداد اجتماعی نقش ویژه ای در تنظیم قوانین و تفصیل مواد مربوط به حقوق بشر خواهد داشت. اما قائلان و طرفداران این نظریه معتقدند تنها منشا و منبع برای حقوق انسانها قراردادهای اجتماعی اند و در نتیجه تا قبل از تشکیل یک جامعه و نبود قراردادهای اجتماعی در آن اصلا حقوق موضوعیت نمی یابند! ضمن اینکه بر این باورند اختلاف عقاید موجود درباره حقوق بشر خود دلیل محکمی است بر نداشتن مبنای واقعی برای آن. این سطور شاید برای آشنایی کامل با مبانی حقوق بشر غربی کافی نبود اما کلیاتی از آن را برای ما روشن نمود. حال به روشنی مشخص است که چنین حقوق بشری به هیچ عنوان با حقوق بشر متعالیه مورد نظر اسلام همخوانی و سازگاری ندارد.اندیشمندان دینی معتقدند توانایی تام انسانها در شناخت امور امر غلطی است و این روش
نمی تواند ما را به شناخت حقیقی از جایگاه انسان برساند. این روش هرچند از ارزش عملی برخوردار است اما نخواهد توانست حقیقت نظام آفرینش را درک و سپس بازگو نماید. دانشمندان دین باور می گویند برای تعیین و تنظیم حقوق بشر نیازمند شناخت از عالم هستی می باشیم و این شناخت هم بدون کمک وحی امکان پذیر نیست. از دیگر سو تنظیم حقوق بشر تنها با دیدگاه انسانی ممکن نیست زیرا انسانها دارای اختلاف علایق و سلایق و آداب هستند و نیاز به یک مرجع مشترک که فراتر از
دیدگاه های بشری باشد داریم.
در بینش مبتنی بر توحید، خداوند متعال هستیِ محض و دانای مطلق است و همه عالم در هستی خود وابسته به اوست. علم الهی به همه ابعاد حیات بشر احاطه دارد و راه سعادت و کمال و هدایت نزد خداست. پس دین، مجموعه ای از راه های درست زندگی کردن در حوزه فردی و اجتماعی است که شامل حقوق بشر هم می شود.
واقعیت امر این است که فردگرایی و اومانیست با این شعار آمد تا برای بشر احترام مضاعفی ایجاد کند اما درست به عکس آن باعث نزول ارزش شخصیتی انسان شد. استاد شهید مطهری می گوید: «در فلسفه غرب سال هاست که انسان از ارزش و اعتبار افتاده و تا حد یک ماشین تنزل کرده، روح و اصالت آن مورد انکار واقع شده است... از نظر برخی فلسفه های نیرومند غربی، انسان شیئی است که محرک او جز منافع اقتصادی نیست، دین و اخلاق و فلسفه و علم و ادبیات و هنر هم روبناهایی هستند که زیربنای آنها طرز تولید و پخش و تقسیم ثروت است!»
از نظر قرآن کریم انسان را تنها نباید به صورت یک حیوان مادی صفت تعریف کرد بلکه انسان برگزیده خدا و مرکب از روح و جسم و دارای فطرت خداجو و مسئولیت پذیر و البته پاسخگوست. این اعتقاد قرآنی در تضاد کامل با باور فردگرایان غربی است.
اسلام می گوید آزادی بدون مسئولیت و حقوق بشر بدون تعیین وظایف و تکالیف معنایی ندارد. به همین دلیل است که حقوق طبیعی در قرائت اومانیسم در دوران مدرن، بر اساس مبانی اسلامی توجیه پذیر نیست. همچنین این سخن فردگرایان که حقوق بشر حاصل قراردادهای اجتماعی است قابل پذیرش نخواهد بود. زیرا از نظر اسلام حقوق فطری انسان بر اساس حکمت هایی از طرف خدای متعال به او داده شده و هدف آن نیز نیل به کمال انسانی است نه عمل صِرف به قراردادهای مادی دست نوشته بشری که حاصل و نتیجه آنها مشخص نیست.