
در واقع پشت هیأت صادقیه برادران مؤتلفه بودند و سرپرستی آن را مدتی آیت الله امامی کاشانی و بعد آیت الله مهدوی کنی داشتند که همه کارها زیر نظر ایشان بود. کلاسهای درسی همچون عربی، اصول عقاید، احکام و ... برگزار می شد و گاهی هم در شبهای ولادت و شهادت اهل بیت مجالس عمومی برگزار می شد. آیت الله مهدوی کنی هم غالبا شنبه شب ها سخنرانی می کردند.
در کنار آن برنامه ها بود که تئاتر مذهبی هم قرار گرفت. یک تجمع ظاهراً آموزشی و مذهبی بود، ولی در باطن کارهای سیاسی میشد و جلسات و برنامههای خصوصی هم بود، به همین جهت هم ساواک حساس شد. این موضوع برای قشر مذهبی به علت سابقه بد تئاتر در لاله زار و ... منفی جلوه می کرد و مثلا امام جماعت یکی از مساجد محل به مخالفت با ما برخواست و یکی از حجت های ما در برابر اینها حمایتهای آیت الله مهدوی کنی بود.
این نمایشها جنبههای سیاسی هم داشت. ما ترفندهایی هم میزدیم، مثلاً یک نمایش انقلابی که میدادیم و یکدفعه قضیه داغ میشد و سر و کله اینها پیدا میشد، یک نمایش تربیتی میگذاشتیم که هیچ جنبه سیاسی نداشت. اینها هم تماشا میکردند و یک مقداری فکاهی بود و میخندیدند و میرفتند، ولی بالاخره متوجه شدند، ریختند آنجا و تمام نمایشنامهها، پیسها و فیلمها و خیلی چیزها را جمع کردند. از این نمایشها فیلمبرداری هم شده بود که آقای اتابکی وقتی دیده بود، میخواهند بریزند مقدار زیادی از آنها را از بین برده، حتی بعضیها را سوزانده بود. بالاخره ساواک متوجه شد و آمد و آنجا را تعطیل و عدهای از جمله خود مرا دستگیر کرد.