تا همین چند سال پیش آدمها با هم با صفاتر و رو راست تر بودند و قول و قرارها مردانه و بیکلک بود. قدیمها اعصاب مردم اینقد خط خطی و بیروح نبود. قدیمها مردم برای کمک به همسایه و همنوع خود از هم سبقت میگرفتند و اینقدر حقه و ریا در کار نبود. باید حسرت بخوریم بر هزاران نقطه مثبت قدیمها و قدیمها و قدیمها که این روزها کمتر اثری از آنها یافت میشود. چه اتفاقی افتاده که نسبت به یکدیگر بیوفا شدهایم و کمتر به هم رحم میکنیم؟

علی البرزی- تا همین چند سال پیش آدمها با هم با صفاتر و رو راست تر بودند و قول و قرارها مردانه و بیکلک بود. قدیمها اعصاب مردم این قدر خط خطی و بیروح نبود. قدیمها مردم برای کمک به همسایه و همنوع خود از هم سبقت میگرفتند و اینقدر حقه و ریا در کار نبود. قدیم ها «منش گرگ بازاری» در جامعه نبود!
تا همین چند سال پیش در محله و شهر و دیار بار دست پیرزن نمیماند و جوانمردان محله با مشاهده یک پیرزن به همراه بار بلافاصله به کمک وی میشتافتند. قدیمها آدمها با هم مهربانتر بودند.
تا همین چند سال پیش آدمها با هم با صفاتر و رو راست تر بودند و قول و قرارها مردانه و بیکلک بود. قدیمها اعصاب مردم اینقد خط خطی و بیروح نبود. قدیمها مردم برای کمک به همسایه و همنوع خود از هم سبقت میگرفتند و اینقدر حقه و ریا در کار نبود. باید حسرت بخوریم بر هزاران نقطه مثبت قدیمها و قدیمها و قدیمها که این روزها کمتر اثری از آنها یافت میشود. چه اتفاقی افتاده که نسبت به یکدیگر بیوفا شدهایم و کمتر به هم رحم میکنیم؟
چرا نوعی منش گرگی و گرگ بازاری حول رفتارهای خیلیها میچرخد؟ سرقت، اخاذی، ریا کاری، فریب مردم و کلاه برداشتن از سرشان یا کلاه گذاشتن سر مردم به بهانههای گوناگون، رعایت نکردن حقوق همسایه، همکاری نکردن دو همکار، فرار از کمک کردن به همنوع، ترس از رفت و آمد با همسایه و مواردی از این نمونه مصادیق بارز این گفتار است که ارزشهای اخلاقی در جامعه کنونی تحت تأثیر شرایط ویژهای قرار گرفته است.
شاید شما مخالف این گفتار باشید و بگویید در جامعه ما بسیاری به اصول اخلاقی پایبند هستند، در پاسخ باید اذعان داشت که ما هم منکر این موضوع نیستیم و هنوز هم در جامعه ما بسیاری افراد هستند که اصول اخلاقی را رعایت میکنند، مثل قدیمها آثاری از کمک به همنوع در مردم وجود دارد و بعضیها برای همیاری و همکاری در صف اول قرار دارند. اما کمرنگ تر شده است. شاید بیان اتفاقاتی که به صورت روزانه در شهر و محله با آن مواجه میشویم، بهترین مصداق برای از بین رفتن تدریجی اخلاق در جامعه باشد.
صدای ترمز خودرو و جیغ دختر جوانی خیابان را پر میکند، خودرو با سرعت از محل حادثه فرار میکند و دختر جوان که در شرایط خوبی قرار ندارد، در وسط خیابان میافتد. چند دقیقه میگذرد، همه در اثر صدای تصادف شوکه شدهاند و تنها نظارهگر صحنه حادثه هستند. پس از گذشت چند دقیقه جمعیت در اطراف دختر حلقه میزند و بحث و تفسیر ماجرا آغاز میشود. دختر جوان از درد به خود میپیچد و ناله میکند، اما مردم با هم درباره صحنهای که مشاهده کردهاند، بحث و گفت و گو میکنند، بحث و گفتوگوهایی که در برخی موارد کارشناسی هم میشود!
مرد جوانی میگوید: تقصیر خودش بود، چراغ قرمز را رد کرد، رفت زیر ماشین ! مرد میانسالی میگوید: من دیدم پسر جوان بود که فرار کرد، خانمی هم در میان جمعیت میافزاید: نه رانندهاش مرد میانسال بود، با سرعت زیرش کرد. هر کس به نوعی ماجرا را تفسیر میکند. این درحالی است که دختر جوان همچنان ناله میکند و از درد به خود میپیچد!
پس از گذشت چند دقیقه از حادثه، در شرایطی که حلقه کارشناسی مردم در اطراف مصدوم بیشتر و تنگتر میشود، بلافاصله صدایی از میان جمعیت به گوش میرسد:«آقا یکی با اورژانس تماس بگیرد، این دختر حالش خوب نیست» همه باز هم به هم نگاه میکنند و منتظر واکنش دیگری هستند.
جالب اینجاست که رهگذران هم مردمی را که در اطراف دختر جوان حلقه زدهاند، متهم به کمک نکردن میکنند و با خود میگویند:«همه فقط نگاه میکنند، هیچ کس به فکر کمک کردن نیست!»
یک ربع دیگر میگذرد، نه تنها با اورژانس تماس گرفته نمیشود، بلکه هیچ رانندهای حاضر نیست، ترمز کند و مصدوم را به بیمارستان برساند. دختر جوان کف خیابان، زیر آفتاب سوزان، ناله میکند، مردم دورش حلقه زدهاند و به فریادهایش توجه ندارند!
سرانجام پس از نیم ساعت، اورژانس سلانه سلانه به محل حادثه میرسد، اما دیگر صدای نالههای دختر به گوش نمیرسد.
این روزها بسیاری از ما نمونههای مشابه این حادثه را در سطح شهر مشاهده میکنیم، حوادثی که به نوعی با اخلاق شهروندی و کمک و همیاری با همنوع ارتباط تنگاتنگی دارد و چنانچه این اصل مهم در آن رعایت نشود، میتوان به جرأت گفت که بعضی از ما آدمها در این جامعه به همدیگر رحم هم نمیکنیم، چه برسد به اینکه بخواهیم به همنوع خود کمک کنیم.
تا همین چند سال پیش در محله و شهر و دیار بار دست پیرزن نمیماند و جوانمردان محله با مشاهده یک پیرزن به همراه بار بلافاصله به کمک وی میشتافتند. قدیمها آدمها با هم مهربانتر بودند.
تا همین چند سال پیش آدمها با هم با صفاتر و رو راست تر بودند و قول و قرارها مردانه و بیکلک بود. قدیمها اعصاب مردم اینقد خط خطی و بیروح نبود. قدیمها مردم برای کمک به همسایه و همنوع خود از هم سبقت میگرفتند و اینقدر حقه و ریا در کار نبود. باید حسرت بخوریم بر هزاران نقطه مثبت قدیمها و قدیمها و قدیمها که این روزها کمتر اثری از آنها یافت میشود. چه اتفاقی افتاده که نسبت به یکدیگر بیوفا شدهایم و کمتر به هم رحم میکنیم؟
چرا نوعی منش گرگی و گرگ بازاری حول رفتارهای خیلیها میچرخد؟ سرقت، اخاذی، ریا کاری، فریب مردم و کلاه برداشتن از سرشان یا کلاه گذاشتن سر مردم به بهانههای گوناگون، رعایت نکردن حقوق همسایه، همکاری نکردن دو همکار، فرار از کمک کردن به همنوع، ترس از رفت و آمد با همسایه و مواردی از این نمونه مصادیق بارز این گفتار است که ارزشهای اخلاقی در جامعه کنونی تحت تأثیر شرایط ویژهای قرار گرفته است.
شاید شما مخالف این گفتار باشید و بگویید در جامعه ما بسیاری به اصول اخلاقی پایبند هستند، در پاسخ باید اذعان داشت که ما هم منکر این موضوع نیستیم و هنوز هم در جامعه ما بسیاری افراد هستند که اصول اخلاقی را رعایت میکنند، مثل قدیمها آثاری از کمک به همنوع در مردم وجود دارد و بعضیها برای همیاری و همکاری در صف اول قرار دارند. اما کمرنگ تر شده است. شاید بیان اتفاقاتی که به صورت روزانه در شهر و محله با آن مواجه میشویم، بهترین مصداق برای از بین رفتن تدریجی اخلاق در جامعه باشد.
صدای ترمز خودرو و جیغ دختر جوانی خیابان را پر میکند، خودرو با سرعت از محل حادثه فرار میکند و دختر جوان که در شرایط خوبی قرار ندارد، در وسط خیابان میافتد. چند دقیقه میگذرد، همه در اثر صدای تصادف شوکه شدهاند و تنها نظارهگر صحنه حادثه هستند. پس از گذشت چند دقیقه جمعیت در اطراف دختر حلقه میزند و بحث و تفسیر ماجرا آغاز میشود. دختر جوان از درد به خود میپیچد و ناله میکند، اما مردم با هم درباره صحنهای که مشاهده کردهاند، بحث و گفت و گو میکنند، بحث و گفتوگوهایی که در برخی موارد کارشناسی هم میشود!
مرد جوانی میگوید: تقصیر خودش بود، چراغ قرمز را رد کرد، رفت زیر ماشین ! مرد میانسالی میگوید: من دیدم پسر جوان بود که فرار کرد، خانمی هم در میان جمعیت میافزاید: نه رانندهاش مرد میانسال بود، با سرعت زیرش کرد. هر کس به نوعی ماجرا را تفسیر میکند. این درحالی است که دختر جوان همچنان ناله میکند و از درد به خود میپیچد!
پس از گذشت چند دقیقه از حادثه، در شرایطی که حلقه کارشناسی مردم در اطراف مصدوم بیشتر و تنگتر میشود، بلافاصله صدایی از میان جمعیت به گوش میرسد:«آقا یکی با اورژانس تماس بگیرد، این دختر حالش خوب نیست» همه باز هم به هم نگاه میکنند و منتظر واکنش دیگری هستند.
جالب اینجاست که رهگذران هم مردمی را که در اطراف دختر جوان حلقه زدهاند، متهم به کمک نکردن میکنند و با خود میگویند:«همه فقط نگاه میکنند، هیچ کس به فکر کمک کردن نیست!»
یک ربع دیگر میگذرد، نه تنها با اورژانس تماس گرفته نمیشود، بلکه هیچ رانندهای حاضر نیست، ترمز کند و مصدوم را به بیمارستان برساند. دختر جوان کف خیابان، زیر آفتاب سوزان، ناله میکند، مردم دورش حلقه زدهاند و به فریادهایش توجه ندارند!
سرانجام پس از نیم ساعت، اورژانس سلانه سلانه به محل حادثه میرسد، اما دیگر صدای نالههای دختر به گوش نمیرسد.
این روزها بسیاری از ما نمونههای مشابه این حادثه را در سطح شهر مشاهده میکنیم، حوادثی که به نوعی با اخلاق شهروندی و کمک و همیاری با همنوع ارتباط تنگاتنگی دارد و چنانچه این اصل مهم در آن رعایت نشود، میتوان به جرأت گفت که بعضی از ما آدمها در این جامعه به همدیگر رحم هم نمیکنیم، چه برسد به اینکه بخواهیم به همنوع خود کمک کنیم.