اینجانب طی 27 سال روزنامهنگاری و قلمزدن در رسالت اعتراف میکنم فقط آنجا که قلم به نام خدا، یاد خدا و برای خدا بر کاغذ دواندم موثر در مخاطب و اثر بخش در فضای سیاسی کشور بود و آنجا که قلم در کف نفس گذاشتم و هرچه دلم خواست نوشتم هباء منثور شد.

کاظم انبارلویی- امام رضا (ع) دغدغه همگرایی و همنوایی پیروان خود را داشت. امام ابوالحسن الرضا رد شیطان را از اختلافافکنی

روایتی از آن حضرت است که این دغدغه را نشان میدهد؛
حضرت عبدالعظیم حسنی مدفون در شهر ری پیامی از سوی ثامنالحجج (ع) برای شیعیان او دارد که شنیدنی است. امام رضا (ع) به عبدالعظیم حسنی میگوید؛ ای عبدالعظیم، دوستانم را سلام برسان و به آنان بگو؛
1- شیطان را بر خود مسلط نسازند.
2- آنان را امر نما به راستی، امانتداری و سکوت و ترک جدال.
3- آنان را به دیدار یکدیگر که موجب خشنودی من است توصیه کن.
4- به آنان بگو مباد که به هتک حرمت و پردهدری از یکدیگر مبادرت جویند که سوگند یاد کردهام آن کس که چنین کند و دوستی از دوستانم را آزرده سازد، از خداوند بخواهم او را در دنیا به سختترین عذاب گرفتار سازد و در آخرت در زمره زیانکاران قرارش دهد.
5- پیروانم را آگاه کن که خداوند، نیکوکاران را میبخشد، از بدکارانشان میگذرد، جز آنکه به او شرک ورزیده و یا دوستی از دوستان مرا آزار رسانیده و یا قصد سوئی نسبت به او در دل پنهان کرده باشد. خداوند چنین کسی را نمیبخشد و چون به کارش اصرار ورزد روح و حقیقت ایمان از قلبش رخت بر بندد و از ولایت من بیرون رود که از این به خدا پناه میجویم. (انوارالهیه- شیخ عباس قمی ص 238)
***
خوب به این پیام فکر کنیم. ببینیم در مناقشات اجتماعی و سیاسی خود با این دستورالعمل چه کردهایم.
اصولگرایان بیش از یک دهه است به خاطر اقبال مردم در مسند اجرا و تقنین و قضا نشستهاند.
آنها در این مدت چقدر توفیق داشتند تسلط شیطان را از خود در مناسبات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ... دور کنند؟
اصولگرایان در حفظ امانتی که مردم به آنها سپردهاند چه کردند و در صراط صدق و راستگویی چه کارنامهای را از خود باقی گذاشتهاند؟
امام و رهبری بارها آنها را به وحدت و همگرایی،سکوت به خاطر خدا و ترک جدال و پرهیز از هتک حرمت و پردهدری فرا خواندند. این فراخوان دقیقا همان فراخوانی است که امام رضا (ع) خطاب به عبدالعظیم حسنی در پیام به شیعیانش فرموده است. ما با این فراخوان چه کردیم؟
اصولگرایان باید در نقد درون گفتمانی تا جایی پیش بروند که همدیگر را آزرده نکنند، چرا که ممکن است دوستی از دوستان خدا و رسول و امام را آزار دهند. اگر مرتکب چنین کاری شوند از دایره ولایت الهیه خارج میشوند. حضرت رضا (ع) در پیام به عبدالعظیم حسنی خبر داده است که حتما چنین کسانی در دنیا به سختترین عذاب گرفتار میشوند و در آخرت هم از زیانکاران خواهند بود. عذاب دنیایی این فعل زشت، واگرایی و انشقاق و شکاف بین نخبگان، شکاف بین قوا و دوری از ولایت است.
دوم خردادیها و اصلاحطلبان در دوران اقبال مردم، به سمت سکولاریسم رفتند و آن را پنهان هم نکردند. سمومات سکولاریسم در جان و روحشان به گونهای رسوخ کرده بود که در 18 تیر 78 به جان ملت و نظام افتادند و این سم آنچنان در آنها اثر کرد که در فتنه 88 از خیمه نظام و مردم و ولایت بیرون رفتند و در 9 دی گرفتار خشم و نفرت مردم شدند.
اصولگرایان اما گفتهاند ما به خدا و قیامت معتقدیم، به اسلام التزام عملی داریم،به قانون اساسی و ولایت فقیه پایبندیم و رفتار خود را براساس اصول قانون اساسی و آموزههای ولایت تنظیم میکنیم اما در عمل برخی اوقات از این مسیر الهی خارج میشوند. ادبیات گفتگو بین اصولگرایان گاهی به سمت سکولاریسم میل میکند.
درست در همان مسیر مورد عتاب و خطاب رهبری قرار میگیرند اما باز تکرار میشود. این یک بیماری است که باید به فکر درمان آن باشیم.
اخیرا رئیسجمهور به مناسبت دومین سالگرد اجرای هدفمندی یارانهها در تخطئه رسیدگی به پرونده تخلف بزرگ اقتصادی گفته بود؛ "پارسال در کشور چه خبر بود، به بهانه تخلف یک گروه در کشور چه بساطی درآوردند؟ که آخر نفهمیدیم در بحث تخلف اقتصادی چه اتفاقی افتاد؟ اگر شما فهمیدید خوشا به حالتان." (29 آذر 91 - تابناک و فارس)
آیتالله لاریجانی هم در پاسخ به این گفته، در جمع نمایندگان اتاق تهران گفت: "خود را به نفهمی میزنند، در حالی که مردم فساد را فهمیدهاند، شما چگونه آن را نمیفهمید؟"
متاسفانه از این نمونه کنشها و واکنشها در نقد درون گفتمانی اصولگراها کم نیست .
واقعا بینی و بینالله این ادبیات گفتگو بین اصولگرایان، مسموع است؟ آیا اینگونه سخن گفتن آن هم از تربیونهای عمومی مورد رضایت امام رضا (ع) و توصیههای او به پیروانش است؟ چرا قلب نازنین رهبر مظلوم انقلاب را با اینگونه سخن گفتن میآزاریم؟ چه پاسخی برای خدا در این دنیا و قیامت داریم؟
مگر بالای منبر و پشت تریبونهای تبلیغ دین بارها این قصه را نقل نکردیم که کسی به امام حسن(ع) توهین کرد و نسبت زشتی به او داد. امام در پاسخ با توضیحاتی فرمود:
من در این اوصاف با سگ مشترک نیستم و آن مرد خجل گشته و یکی از مریدان حضرت شد. مگر ما این داستان را از محدث قمی بالای منبر نقل نکردهایم که کسی نامهای به خواجه نصیرالدین طوسی (ره) نوشت و با لحن اهانتآمیزی گفته بود "کلب بن کلب" و خواجه در پاسخ او همان را گفته بود که امام حسن (ع) به آن مرد عرب گفت. باز مگر ما در بالای منبر از خُلق خوش سلمان فارسی با این قصه یاد نکردهایم که کسی به او گفته بود ریش تو شبیه سگ است، آیا این ریش بهتر است یا دُم سگ؟ سلمان پاسخ داده بود اگر ریش من توانست از پل صراط بگذرد این ریش بهتر است والا همان سگ.
پاسخ با ادبیات الهی همان است که امام حسن (ع) و این بزرگان عمل کردند. پاسخ با ادبیات سکولاریستی چیزی است که همه ما میدانیم چیست؟
بیاییم برگردیم به آموزههای دین و رفتار و منش اولیای دین. اگر فعل یا قولی از ما قرار است صادر شود ببینیم مستند الهی آن چیست؟ اگر حجت الهی نداریم به امر امام رضا (ع) "سکوت" کنیم. اگر داریم خیالمان در دنیا و آخرت آسوده باشد. هزینههای آن قول و فعل را هرچه هست بپردازیم اما اگر قرار باشد هر ناسزایی را با ناسزا پاسخ دهیم عملا پای در وادی سیاستی نهادهایم که سکولاریستها ادبیات آن را نوشتهاند و تبلیغ و ترویج میکنند.این وادی همان وادیای است که یک ضلع از اضلاع رقابت که خودی بودند و در رقابتهای سال 76، 84 و 88 درخشیدند، در سال 76 با اقبال مردم روبهرو شدند و در 84 و 88 هم یک ضلع مشروع در رقابتها بودند اما اکنون
با تکیه بر ادبیات سکولاریستی از بهشت انقلاب خارج شدهاند و منضم به ضد انقلاب شدهاند.
***
چند روز پیش "رسالت" وارد بیست و هشتمین سال حیات خود شد.
اینجانب طی 27 سال روزنامهنگاری و قلمزدن در رسالت اعتراف میکنم فقط آنجا که قلم به نام خدا، یاد خدا و برای خدا بر کاغذ دواندم موثر در مخاطب و اثر بخش در فضای سیاسی کشور بود و آنجا که قلم در کف نفس گذاشتم و هرچه دلم خواست نوشتم هباء منثور شد.
فعل و قول و تقریر را سپردن به آنچه دلمان میخواهد - نه آنچه خدا امر فرموده- از انسان یک سکولاریست تمام عیار میسازد بدون آنکه خودش بفهمد. ما باید از این مهلکه نجات پیدا کنیم.
حضرت موسی (ع) وقتی به میان قوم خود بر میگردد و میبیند تمام تلاشهایی که برای حاکمیت توحید به کار برده به باد فنا رفته و مردم گوسالهپرست شدهاند یقه سامری را که از یاران نزدیک خود بود میگیرد و از او سئوال میکند چرا این معرکه را بر پا کردی؛ او در پاسخ میگوید "سَّولت لی نفسی" "نفسم این چنین مطلب را در نظرم زینت داد" یعنی "دلم خواست". همین!
اگر در مسیری رفتیم که به اصطلاح دلمان خنک شد باید بترسیم از این وادی باید ببینیم خدا چه خواسته، همان را عمل کنیم نه اینکه هرچه دلمان خواست به آن عمل کنیم. اگر این چنین باشد پس قرآن، سنت، اجماع و آموزههای انبیاء و اولیای
الهی (ع) به چه دردمان میخورد؟ اگر حکم خدا بر قول و رفتار خودمان حاکم نباشد در
واقع به نوعی انکار ربوبیت الهی دچار میشویم. این ظلم را به خودمان و جامعه خودمان نکنیم