
بخشی از آنها نظام و انقلاب را قبول دارند لکن میخواهند تفکر و خط مشی و عناصر آنها حکومت را بدست داشته باشند.
بخشی دیگر امام و انقلاب را قبول دارند ولی بطور جدی میخواهند فعالیتهای اقتصادی و ثروتمندی خودشان را با آزادی داشته باشند و سهمی هم از مقامات به آنها داده شود.
بخشی در تفکر و اعتقاد به نظام، اصولگرا میباشند اما به دلایلی پای آنها لغزیده و در جمع اصلاحطلبان افتادهاند.
بخشی هم متهم به اصلاحطلبی شدهاند و شگردهای سیاسی اصلاحطلبان و ناشیگریهای بعضی از اصولگرایان و سیاستهای اشتباهی احمدی نژاد آنها به کنار صحنه کشانده و برده است.
***
کارگردان اصلی جریان اصلاحطلبی همان بخش اول است که از حمایت استکبار جهانی بطور آشکار و اکثر پنهانی برخوردارند.
آنها کاری کردهاند که بخشهای دیگر جریان اصلاحات را به صورت به قول خودشان اپوزسیون حکومت و حاکمیت جلوه دادهاند.
علاقمندند و طراحیهای جالب داشته و دارند که دو قطبی کاذب در جامعه وحدتمدار ایران ایجاد کنند و قطب اصلاح طلبان و قطب اصولگرایان را دشمنان هم جلوه دهند!
بخشهای دیگر جریان اصلاحطلبی، دقیقاً در دام آنها افتاده بودند ولی بتدریج متوجه شده حساب خود را دارند جدا میکنند. عنوان اعتدالگرایی حاصل این توجه است.
در چنین وضعیتی باید از دو قطبی شدن پرهیز شود تا زمینه آماده گردد که در تعاملی وحدت مدار بر پایههای اصول نظام مردمسالاری اسلامی، قانون اساسی، اصل ولایت فقیه و توسعه عدالت محور و متوازن، و رفع مشکلات کمک گرفت.
سیاست مؤتلفه اسامی در این راهبرد اساسی شکل گرفته و ادامه مییابد.
***
آن بخش اساسی اصلاحطلبی هیچ یک از عناصر نظام را قبول ندارند.
اینان همانهایی هستندکه مرحوم آقای هاشمی را عالیجناب سرخ پوش نامیدند، نگذاشتند با اینکه رأی آورده بود به مجلس ششم راه یابد. زیرا نمیخواستند او رئیس مجلس باشد همواره با ترفندهای گوناگون کوشیدند آقای هاشمی از رهبری نظام جدا کنند و از او یک منتظری دیگر بسازند که با هوشیاری مرحوم هاشمی نتوانستند.
اینان کوشیدند آقای ناطق را به جمع خود بیاورند و چون نتوانستند لذا او را میخواهند که در انزوا بماند.
آنها آقای کروبی را ساقط کردند زیرا کروبی آن هوشیاری لازم را نداشت و هنوز هم نمیگذارند او با عذرخواهی از ملت و رهری به جامعه برگردد.
***
در مورد آقای دکتر روحانی آنها در این 4 سال وی را به نفع خودشان مصادره کردند و با اینکه میدانستند که آقای روحانی در تفکر و علاقمندی به نظام، اصلاحطلب نیست ولی کاری کردند که وی در جریان اصلاح طلبی، شاخص شود و از پشتیبانی و حمایت بخش اصلی جامعه و ملت محروم گردد.
آقای روحانی با واژهسازی اعتدال کوشید خود را جدای از اصلاحطلبان نشان دهد لکن اتکاء او به اصلاحطلبان در دوران 4 سال، وی را از اداره مطلوب کشور و از جریان اصی ارزشگرایان باز داشت.
آسیبهای اصلی و اساسی دولت آقای روحانی مربوط به آن بخش اصلاحطلبان است که کارگردان اصلی جریان اصلاحات میباشد.
***
در آستانه دومین انتخابات ریاست جمهوری دکتر روحانی، بزرگترین اسیب اصلاحطلبان بر او معرفی آقای جهانگیری در کنار آقای روحانی بود.
ابتدا گفته شد جهانگیری برای کمک و یاری به دکتر روحانی مطرح شده است که همین مسئله دلالت بر این داشت که آقای روحانی موفق نبوده و حالا برای توجیه مردم در مناظره اصل موضوع آشکار شد.
آقای جهانگیری گفت من اصلاحطلب هستم. (اصلاح طلب – اعدالی نگفت)
گفت ریاست جمهوری حق من است که از فرمانداری و استانداری و وزارت به معاون اولی رسیدهام. جهانگیری باید از عملکرد آقای روحانی و دولت وی در برابر تهاجم جدی آقای قالیباف دفاع میکرد اما خودش را جا انداخت و شاید عصبانیت آقای دکتر روحانی، به خاطر همین بود که میدید کسی که قرار بود مکمل و کمک کننده او باشد رقیب او در جریان اعتدالی – اصلاحطلب شده و از فرصت برای معرفی نامزد اصلی اصلاحطلبان که خودش باشد استفاده کرده است.
این بدترین آسیب و سنگینترین ضربهای بود که در مناظره اول بر آقای روحانی وارد آمد.
***
سیر رویدادهای بعدی هم معلوم است. نشریات و رسانههای اصلاحطلب، همه با هم در حرکتی از قبل طراحی شده برای آقای جهانگیری کف زدند، واژهها خیلی پیام دارند – طوفان جهانگیری و...
در تجمع در کرمان، شعار دادند جهانگیری حمایتت میکنیم.
تحلیلها را آغاز کردهاند که آقای روحانی به نفع جهانگیری کنار میرود و بقیه موارد که هر سیاستمداری با کمی دقت، قضایای پشت پرده آمدن جهانگیری و اشتباه روحانی در اعتماد و اتکاء به آن جریان را میفهمد.
***
سؤال اساسی این است؛ آیا زمان برای یک تحول جدی در طیف اصلاح طلبان و جدایی آنها از آن بخش آسیبآور، و بازگشت به خویشتن خودشان نرسیده است؟
جای مرحوم عسگراولادی، خالی است. رحمه الله علیه