
***
مقام معظم رهبری پانزده سال نسبت به اهمیت فضای مجازی توصیههایی کردهاند و حالا از قول ایشان نقل شده اگر مختار بودم سمتی را قبول کنم، قطعاً مسئولیت سازمان ملی فضای مجازی را قبول میکردم. از پانزده سال پیش تا الان چه اتفاقی افتاده است؟ آیا منویات رهبری برای جدی گرفتن فضای مجازی اعمال شده است یا خیر؟
موضوع فضای مجازی در مقایسه با سایر مسائل اجتماعی موضوع جدیدی است محسوب میشود. سایر مسائل اجتماعی سابقه طولانیتری دارند و امکان شناخت بهتری به آنها وجود دارد و رابطه و قابلیت مدیریت آن امکانپذیر است. در خصوص فضای مجازی و تکنولوژی اطلاعات اینقدر سرعت پیشرفت در این زمینه سریع بوده است که بهنوعی میتوان گفت موضوع جدید و بکر است و هنوز شناخت کاملی نسبت به آن در خصوص تأثیرات اجتماعی آن به وجود نیامده است و با سعی و خطا پیش میرود. به دلیل همین مسئله شناخت نسبت به آن کامل نشده است. نمیتوانیم بگوییم مسئولین یا آحاد اجتماع نسبت به موضوع بیتفاوت یا کمکار هستند، ولی به خاطر عدم شناخت درست موضع تأثیرگذار کمتری اتخاذ شده و مدیریت ضعیفی در این زمینه اعمال میشود. به همین دلیل به موضوع آنچنان که باید پرداخته نشده است و تأثیرات مختلفی که در صحنه اجتماعی میگذارد آنطور که باید شناخته نشده است.
شورای عالی فضای مجازی معمولاً به ریاست رئیسجمهور تشکیل میشود. این شورا در 17 اسفند 90 تشکیل شده است. آیا عملکرد این شورا را می توان بررسی کرد؟
هر عملکرد و مأموریتی وقتی شروع میشود قابلیت رصد و بررسی دارد، ولی باید دید که آیا الزامات انجام صحیح این مأموریت مهیا بوده و درست انجام شده یا اساساً آن الزامات دچار نقص است. درباره فضای مجازی باید بپذیریم که برای ما یک فضای غیر بومی هست و فرهنگ و پیشینه علمی و فرهنگی ما به وجود آورنده آن نیست، بلکه مصرفکننده آن هستیم. حتی مراکز تجمیع اطلاعات هم بومی ما نیست و تبعات خاص خودش را دارد. طبیعتاً کسانی که به وجود آورنده این تکنولوژی هستند شناخت بهتری نسبت به آن دارند تا ما که مصرفکننده آن هستیم. بنابراین مرحله اول شناخت صحیح و عمیق از این موضوع و به اشتراک گذاشتن این شناخت در عرصه عمومی است، به این معنی که آحاد جامعه اعم از پدر و مادر، مدرسه، مربیان، دستگاههای امنیتی، مجموعههای فرهنگی و حتی مجموعههای علمی و تحقیقاتی به تناسب و فراخور وظایف و مسئولیتهایی که به عهده دارند باید فضای مجازی را بشناسند. در عرصههای مختلف این شناخت بهطور کامل حاصل نشده است و تصمیمگیرندگان و برنامهریزان با شناخت اجمالی از موضوع دارند وارد قضیه میشوند و نقاط و عملکردهای مفیدش را استفاده میکنند و از آسیبهایی که ممکن است به وجود بیاورد بیخبر هستند. مثلاً شبکههای اجتماعی که در تبلتها و موبایلها استفاده میشوند، وقتی وارد این فضاها میشویم اجازه میدهیم به سطحی از اطلاعات موجود در تبلت و گوشی همراهمان دسترسی پیدا شود. کسی که در رده یک یا دو کشوری قرار دارد و حجم وسیعی از ارتباطات، شماره تلفنها و پیامکها را رد و بدل میکند که قطعاً بخش عمدهایاش با مسئولین و همترازان خودش هست و در واقع دارد تمام این اطلاعات را با آن مرکز پشتیبان به اشتراک میگذارد.
یعنی ممکن است مشکل امنیتی هم به وجود بیاید؟
قطعاً! تا پیش از این دادن این اطلاعات یک جرم مسلّم جاسوسی محسوب میشد. بسیاری از ترورهای اول انقلاب به صِرف داشتن یک آدرس یا یک تلفن بود. مثلاً مطالبی که گفته میشود. الان نمیدانم آیا دستگاهها و نهادهای امنیتی و نظارتی و مسئولین امر شناخت درستی از این موضوع دارند؟ آیا تعریفشان از جاسوسی تغییر کرده است؟ آیا رده اطلاعاتی که به عنوان اطلاعات جاسوسی مبادله میشود تغییر کرده است؟ در عرصه اطلاعات و مدیریت این اطلاعات دچار از هم گسیختگی و از هم پاشیدگی هستیم. البته موضوع به این معنی نیست که فقط ما اینجوری هستیم. سرعت انتقال مطلب در صحنه عمومی و دنیا بهگونهای است که اکثر قریب به اتفاق کشورها با این چالش مواجه هستند، نمونهاش جریان ویکیلیکس و اعترافات اسنودن و همه اینها دورنمای کلی از برخی از این بازخوردهاست. شورای عالی فضای مجازی اگر بخواهد به همه این مطالب برسد، مستلزم این است که شناخت عمیق و دقیقی را پیدا کند و این شناخت را عمومیت ببخشد و به شناخت اجمالی و سعی و خطا برگزار نکند.
اشاره کردید فضای مجازی فعلاً برای ما غیر بومی است. آیا اصلاً این قضیه قابلیت بومی شدن را دارد؟
اینکه اشاره کردم غیر بومی است یعنی ما به وجود آورندهاش نبودهایم. طبعاً چون به وجود آورنده هر چیزی ایده اولیه را خودش ساخته و با دورنما یا تصور ذهنی این کار را انجام داده، تصورات بعدیاش را هم خودش ساخته است و میسازد، بنابراین همیشه یک قدم از ما جلوتر است. ما که استفادهکننده هستیم همواره یک قدم از آن کسی که این تصور را تبدیل به واقعیت کرده است، عقب هستیم. چون نمیدانیم تصور بعدیاش چیست. از این نظر گفتم که این موضوع در کشور ما غیر بومی است و الا کلاً فضای مجازی در فضای رئال غیر بومی است و خودش را بهنوعی تحمیل کرده است. البته به اصطلاح فضای مجازی اعتقادی ندارم. معتقدم این فضا کاملاً واقعی است و دارد در واقعیت زندگیمان تأثیر میگذارد و به همین دلیل یک فضای کاملاً واقعی است و مجازاً به آن مجازی میگوییم.
البته مجاز در مجاز واقعی میشود!
همینطور است، ولی واقعیت مسئله این است که این بستر و ظرف است. آنچه که ما در ظرف میریزیم بومی ما میشود. میتوانید در این ظرف جرعهای زهر بریزید یا شربت شیرین. اینکه با چه چیزی این ظرف را پر و برای چه استفاده میکنیم، مهم است. آنچه که بدان مجازی میگوییم، در حقیقت، یک واقعیت عینی است، رفتارهایش را بر جریان گذشته و آینده زندگی ما حاکم میکند. مثلاً در بعد رفتاری و رفتار خانوادگی اگر بهدرستی مدیریت نشود، افراد در کنار هم حضور فیزیکی دارند، ولی هر کدام اذهانشان را در فضای مجازی خود سیر میدهند. یک خانواده دور هم نشستهاند، ولی هر کدام یکی در تبلت خودش، دیگری در موبایل خودش و هر کس بهنوعی در فضای مجازی یا گروههای مجازی یا گروههای اجتماعی خودشان در حال گشت و گذار و ممکن است با هم متفاوت باشند. این قضیه اگر بهدرستی مدیریت نشود یک آسیب اجتماعی است. چند وقت پیش آماری گرفتم که نشان میداد میزان بچههای فراری از خانه کم شده است. بعد بررسی کردم متوجه شدم اینها نیازی به فرار از خانه ندارند، وقتی از فضای خانه فرار میکردند میخواستند از واقعیات خانه بگریزند...
ولی الان به فضای مجازی پناه میبرند.
وقتی به فضای مجازی میروند، در حقیقت از واقعیت فضای خانهشان گریختهاند و همین فرار قدری آنها را تسکین میدهد، ولی این آسیب جدیتر است و در درازمدت خودش را نشان میدهد.
آیا بومی کردن این فضاها آسیبهای اجتماعیاش را از بین میبرد؟
باید مدیریت شود. اگر واقعیتی را نادیده بگیریم، آن را حذف نکردهایم خودمان را از جریان واقعی حذف کردهایم. در بحث گوگل بالونها که مطرح است، کاربران همه فیلترینگها را دور میزنند و قضیه از کنترل خارج میشود. در این صورت وقتی شما برنامه نداشتید و سیاست مدیریتی بر آن حاکم نکرده بودید، چه اتفاقی میافتد؟ خودت حذف شدهای. اگر این واقعیت عینی را ـ که فضای مجازی واقعیت است ـ نادیده بگیرید و بخواهید صورت مسئله را پاک و حذف کنید، مآلاً آنچه که حذف میشود شما هستید، چون آن میماند. بنابراین باید بتوانید مدیریت کنید. مدیریت به معنای حذف و حصر کردن نیست. به معنای فعالانه برخورد کردن و این ظرف را مملو از محتوای ارزشی بومی کردن است و این قضیه کار میبرد.
پس با اینکه کل این نرمافزارها و برنامهها فیلتر شوند، مخالفید؟
در اینجا شما صورت مسئله را پاک نمیکنید، بلکه خودتان را از جریان جاری اجتماعی پاک میکنید. تکنولوژی روز بهگونهای است که بهزودی فیلترینگ ناکارآمد میشود. این از نظر رفتار اجتماعی، اخلاقی و فرهنگ خانوادگی تأثیرگذار است. از لحاظ اجتماعی تکتک فضاهای مجازی یا گروههای اجتماعی به مثابه یک رسانه تعاملی و قوی عمل میکنند. در قدیم نویسنده یک کتاب خارج از زمان و مکان اندیشهای را در قالب کتابی مطرح و به دیگران عرضه میکرد تا بخوانند و یک رفتار کاملاً یکسویه و خارج از زمان و مکان بوده است. قدری که پیشرفت حاصل شد زمان و مکان را دخیل کردند، ماهنامه، هفتهنامه و روزنامه آمد تا بسته به سئوال و شرایط روز خورَند روز موضوع را به خواننده بدهند. الان شبکههای اجتماعی شبکههای تعاملی دو طرفه هستند و مطلب روز را ارائه میکنند و جواب یا سئوال طرف مقابل را میشنوند، ارزیابی میکنند و طبق خورند مخاطب بحث را ادامه میدهند و جا میاندازند. این به معنی یک تشکیلات قوی و فکری است که حتی میتواند با احزاب و فرقههای دینی هماوردی کند؛ نمیخواهم بگویم فقط احزاب از این امر تأثیرپذیرند، چون احزاب در شرایط متوسطِ قضیه از این شبکههای اجتماعی عقب خواهند ماند و حتی فرقههای دینی در شرایط بالاتر از این مجموعهها عقب میمانند. اینها در کوتاه مدت به مثابه حزب و گروه عمل خواهند کرد و در درازمدت ممکن است در حد و اندازه ادیان عمل کنند. مجموعههایی هستند که خودشان را رقیب این فضا میدانند، مثل احزاب و تشکلها که کارشان کانالکشی فکری است، همینطور در ادیان یک جور کانالکشی فکری و مربیان و واعظانی در حوزههای علمیه و مراکز فکری تربیت میکنید، حزب کمونیست چین مجموعه مربیانی را تعریف میکند و به حوزههای حزبی و سطوح پایینتر میفرستد، در حوزههای علمیه شیعی مراجع، شاگردانشان، واعظان و همینطور درجات پایینتر و به این ترتیب اندیشه سیر مییابد. هزینههایی که صرف این مجموعهها میشود به مراتب بیش از شبکههای اجتماعی است، در حالی که شبکههای اجتماعی دقیقاً دارند جایگزین اینها میشوند. اگر این ظرف را با فکر و اندیشه خودت پر نکنی، اگر بخواهی این را حذف کنی، حذف نمیشود، بلکه شمایی که این را میخواستی حذف کنی درحال حذف شدن میباشی. باید این را بفهمند. به نظر من در این موضوع چون شناخت کافی وجود ندارد، سادهانگارانه با آن برخورد میشود. در طول تاریخ بشریت هیچوقت اندیشههای فکری و دینی با هجمهای به این قدرت مواجه نبوده است.
اتفاقا در احادیثمان داریم که فرزندانتان را برحسب زمانهتان تربیت کنید.
همینطور است. فضای مجازی یک ظرف کامل است و یک نهضت خستگیناپذیر علمی، فکری، فنی و تکنولوژیکی میطلبد. اندیشمندان نسلهای اول، دوم و سوم باید در این موضوع بنشینند و با هم همفکری و همکاری کنند و جوانهای انگیزهمند و صاحب تخصص با تکیه به اندیشه سلف صالحشان باید بتوانند این فضا را مدیریت کنند. این فضا، فضای مقابلهبردار نیست، ولی مدیریتبردار است و بهراحتی میشود این تهدید را به یکی از قویترین فرصتهای ممکن برای عرصه اندیشه به سطح دنیا تبدیل کرد. نامه مقام معظم رهبری و شیوه انتشارش در شبکههای اجتماعی یک الگوست و تنها کسی که در این زمینه نظریه شناختی درستی داشته است و بر اساس یک نظریه بنیادین راهبردی را پیگیری میکند، مقام معظم رهبری است که این نامه را به عنوان پروژه پایلوت که بقیه از این فضا استفاده کنند صادر کرده است.
قبلاً صحبت از این میشد که کسی که کامپیوتر بلد نیست سواد ندارد. به نظر شما الان فضای مجازی و شبکههای اجتماعی تلفن همراه و کامپیوتر سواد اجتماعی محسوب میشود که کسی که از این فضا دور است، بیسواد است؟
باید سواد و معرفت را تفکیک کنیم. سواد به معنای خواندن و نوشتن و معرفت به معنای محتوایی است که در قالب خواندن و نوشتن مبادله میشود. ما معتقدیم سلف صالح ما معرفت را دارد. اندیشه اسلام ناب محمدی خلاصه و عصاره اندیشه بشری از ابتدای خلقت تا کنون و عمیقترین و کاملترین است. بنابراین چگالی معرفتی قابل عرضه به دنیا را که بتواند یک مقدار عطش معنویت و معرفت در جهان را تسکین بدهد داریم. لکن این معرفت در چه قالبی تبادل شود؟ در قالب سواد. یک موقع سواد بیان، کتاب، مقالات، نوشتن و مطالب مکتوب بود، اما سواد استفاده از تکنولوژی اطلاعات و هنر است. هنر به معنای مخلوق بشری که میتواند در عمیقترین لایههای وجودی مخاطب اثرگذار باشد، مثل فیلم، موسیقی و نمایش. در حال حاضر هنر و تکنولوژی اطلاعات ظرف حمل معرفتاند. اگر از اینها غفلت کنیم، معرفت را در گنجه قایم کرده و به بشریت عرضه نکردهایم.