
اردشیر شریف زاده - از ملاکهایی که برای انتخاب فرد مناسب برای شغل و مسئولیتی مد نظر قرار میگیرد، اول ایمان فرد است سپس تجربه و علم فرد. این ملاک برای انتخاب سرآشپز یک رستوران، مدیر یک شرکت چند ملیتی، رئیس یک اداره، وزیر یک وزارتخانه و بسیاری موارد دیگر مورد توجه است.
در انتخابهایی از این دست، نخست نقش و اهمیت ایمان ، تجربه و دانش را در انجام بهتر آن مسئولیت مشخص و به تعبیر دیگر روشن میکنند که در انجام آن مسئولیت چه مقدار ایمان موثر است وچه مقدارتجربه مورد نیاز می باشد و چه مقدار علم. سپس، تجربه و علم گزینهها را با آنچه مورد نیاز است، مقایسه میکنند. هر چند در تقابل علم و تجربه هیچ کدام انکار نمیشوند، افراد به این دو ملاک وزنهای گوناگونی میدهند و با پذیرش هر دو بر یکی از آنها تأکید میکنند.
ادعای این نوشته این است که هر چند در دنیای امروز، نقش هیچ کدام از این دو انکار شدنی نیست، دانش بیشتر نیاز به تجربه بیشتر را منتفی میکند؛ به تعبیر دیگر، تجربه و علم هر کدام نقشی در انجام بهتر امور و عقلانیت در تصمیم گیری و عمل دارند؛ نسبت نقش این دو عموم و خصوص من وجه است؛ به این معنا، در عین حال که هر کدام نقش خاص خود را دارند، عرصهای مشترک نیز بین این دو وجود دارد. مدعا این است که عقلانیت حکم میکند علم عرصه مشترک را پوشش دهد و آنجا که تجربه و علم میتوانند هر دو وارد شوند، علم وارد شود تا هزینهها و زمان کاهش یابد و تصمیمات عقلانی شوند.
در پاسخ به این که برای انتخاب افراد در پستهای اجرایی، باید تجربهٔ بیشتر آنها ملاک باشد یا علم آنها، باید گفت که تجربه و علم مدیریت هر کدام نقشهای منحصر به فردی در ایجاد شناخت برای مدیر دارند. با وجود این، حیطههایی وجود دارد که هم از راه تجربه میتوان نسبت به آنها شناخت پیدا کرد و هم از راه علم. عقلانیت که در اینجا به معنی رسیدن به حداکثر نتیجه مطلوب با کمترین هزینه و سریعترین زمان ممکن است، حکم میکند که در یک سازمان، ایجاد شناخت صرفاً به مواردی محدود شود که با علم نمیتوان به آنها دست یافت و به تعبیر دیگر تا جایی که ممکن است از راه علم شناخت پیدا کنیم و نه از راه آزمون و خطا.