سرش گیج رفت. حالا دلیل عصبانیت های بی مورد چند هفته قبل خود را فهمیده بود. دقیقاً قرصهایی که در تلویزیون نشان داده میشد همانهایی بود که در آرایشگاه به او پیشنهاد شده بود و او هم بدون پرس و جو و به صرف اینکه خیلی زود لاغر می شود آنها را تهیه و مصرف کرده بود و....

اکرم بافتیان
پرده اول:
سرش گیج رفت. حالا دلیل عصبانیت های بی مورد چند هفته قبل خود را فهمیده بود. دقیقاً قرصهایی که در تلویزیون نشان داده میشد همانهایی بود که در آرایشگاه به او پیشنهاد شده بود و او هم بدون پرس و جو و به صرف اینکه خیلی زود لاغر می شود آنها را تهیه و مصرف کرده بود و البته لاغر هم شده بود ولی چند روز بعد که به مسافرت رفته بود و قرص را فراموش کرده بود به همراه خود ببرد، دچار استرس و پرخاشگری شدید شده بود و اکنون داشت در قاب تلویزیون میدید که در قرصها از مواد اعتیادزا و روانگردان استفاده شده است. هر چند غمی بزرگ درون دلش را چنگ میزد اما از یک سو که فهمیده بود قرار بوده با ادامه مصرف چه بلایی به سرش بیاید این مسافرتی که در ظاهر به اجبار همسرش بود برای او در حکم یک منجی به حساب میآمد.
پرده دوم:
جلوی آینه نشسته بود و با حسرت به باغ نگاه میکرد، تقریباً کار هر روزش شده بود. کاش از روز اول به یک روانشناس مراجعه میکرد. کاش با کمپ زودتر از اینها آشنا میشد. کاش، کاش، کاش...
چشمانش را بست به گذشته رفت. بعد از گذشت چند ماه از آغاز زندگی مشترک فهمیده بود همسرش معتاد است. با او صحبت کرد، گریه کرد، داد زد و حتی به توصیه دیگران بچهدار هم شده بود ولی فایدهای نداشت. هر روز که میگذشت همسرش بیشتر مصرف میکرد و چهرهاش بیشتر نشان می داد که او یک معتاد است، مخصوصاً از زمانی که با قرصهای روانگردان آشنا شده بود. دیگر همه میدانستند که همسرش معتاد است و این قضیه خیلی او را اذیت می کرد. نمیدانست چه کند. عاقبت برای اینکه به همسرش بفهماند که چقدر عذاب میکشد او هم به مواد روی آورد و جلوی چشم همسرش و با خود او مصرف میکرد. حالا بعد از ترک تمام داراییاش یک عکس قدیمی بود و فرزند بیگناهی که معلوم نبود در کجای شهر و در کدام مرکز بهزیستی به سر میبرد.
پرده سوم:
برای پشیمان شدن خیلی دیر شده بود. با حسرت به بچهای نگاه میکرد که خودش باعث تمام بدبختیهایش بود. بچهای که میتوانست تمام تنهایی هایش را پر کند ولی حالا با تولد زودرس و وزن کم نوزاد و بدتر از همه نقص سیستم ایمنی بدن همه چیز به هم خورده بود. از چشمهای معصوم نوزادش خجالت میکشید برای همین هم بود که وقتی برای شیردادن پیش او میآوردند او فقط چشمهایش را میبست و آرام اشک میریخت. چه روزهایی که برای نبودن و مأموریت همسرش و برای اینکه تنهاییاش را پر کرده باشد به سیگار پناه برده بود و همین آغازی بر یک پایان به حساب میآمد. البته زمانی که همسرش در کنارش بود دیگر زیاد به سراغ سیگار نمیرفت ولی چند وقتی میشد که سر همسرش فوقالعاده شلوغ شده بود و حالا به مأموریتهای خارج از کشور میرفت. دیگر طاقت و حوصله رفتن به کلاسهای گوناگون را هم نداشت یک روز که تنهایی امانش را برده بود به پارک پناه برد در آنجا با ساقی آشنا شد و به گفته ساقی دوای تنهاییهایش پیش او بود. دیگر با مصرف قرصهای روانگردان لااقل چند ساعتی نمیدانست کجاست و در توهم به سر میبرد. چقدر دلش میخواست وضعیت فعلی نوزادش هم یک توهم باشد ولی افسوس...
آمارهای موجود بیانگر این حقیقت تلخ است که گرایش زنان به اعتیاد ناشی از زیبایی، لاغری و شادابی است. این در صورتی است که شاید در ابتدا این روش به ظاهر درست به نظر بیاید اما همانگونه که اثبات شده است مصرف مواد مخدر که به اعتقاد بسیاری از کارشناسان به اصطلاح خود مصرف کنندگان تفریحی و یا به علت آرام شدن اعصاب و حتی در بیشتر مواقع به خاطر کم نیاوردن در جمع دوستان و نشان دادن شجاعت و اینکه میتوانند به زودی آن را ترک کنند به مصرف آن روی میآورند و خود را در این دام خانمانسوز گرفتار میکنند و این نوع باورهای غلط خود اولین عامل معتاد شدن به حساب میآید.
شاید در ظاهر با مصرف مواد مخدر بتوان به زودی شاهد کاهش وزن باشیم ولی باید بدانیم که این کار از ابتدا اشتباه محض به حساب میآید، به قول گذشتگان «خشت اول گر نهد معمار کج، تا ثریا می رود دیوار کج».
به هر حال امروزه ما شاهد هستیم که در هر محله، خیابان برای خانمها باشگاههای ورزشی ، استخر و اماکن این چنینی وجود دارد و با مشورت یک کارشناس تغذیه و کمی هم ورزش میتوانیم این معضل را حل کنیم. باید بدانیم با این روشها کمی دیر به جواب میرسیم ولی اگر کاری را بر طبق اصول و اساس آن به انجام رسانیم در نهایت بهتر به جواب خواهیم رسید و این در حالی است که اگر کسی دچار و درگیر مواد مخدر شود به این راحتیها نمیتواند از آن رها شود ضمن اینکه از لحاظ روحی هم دچار مشکلات شدیدی میشود.
در مجموع شاید در ظاهر امر بتوان با سوء مصرف مواد اعتیادزا معضلهای به ظاهر غیر قابل حل را برای مدت کوتاهی حل کرد ولی...
پرده اول:
سرش گیج رفت. حالا دلیل عصبانیت های بی مورد چند هفته قبل خود را فهمیده بود. دقیقاً قرصهایی که در تلویزیون نشان داده میشد همانهایی بود که در آرایشگاه به او پیشنهاد شده بود و او هم بدون پرس و جو و به صرف اینکه خیلی زود لاغر می شود آنها را تهیه و مصرف کرده بود و البته لاغر هم شده بود ولی چند روز بعد که به مسافرت رفته بود و قرص را فراموش کرده بود به همراه خود ببرد، دچار استرس و پرخاشگری شدید شده بود و اکنون داشت در قاب تلویزیون میدید که در قرصها از مواد اعتیادزا و روانگردان استفاده شده است. هر چند غمی بزرگ درون دلش را چنگ میزد اما از یک سو که فهمیده بود قرار بوده با ادامه مصرف چه بلایی به سرش بیاید این مسافرتی که در ظاهر به اجبار همسرش بود برای او در حکم یک منجی به حساب میآمد.
پرده دوم:
جلوی آینه نشسته بود و با حسرت به باغ نگاه میکرد، تقریباً کار هر روزش شده بود. کاش از روز اول به یک روانشناس مراجعه میکرد. کاش با کمپ زودتر از اینها آشنا میشد. کاش، کاش، کاش...
چشمانش را بست به گذشته رفت. بعد از گذشت چند ماه از آغاز زندگی مشترک فهمیده بود همسرش معتاد است. با او صحبت کرد، گریه کرد، داد زد و حتی به توصیه دیگران بچهدار هم شده بود ولی فایدهای نداشت. هر روز که میگذشت همسرش بیشتر مصرف میکرد و چهرهاش بیشتر نشان می داد که او یک معتاد است، مخصوصاً از زمانی که با قرصهای روانگردان آشنا شده بود. دیگر همه میدانستند که همسرش معتاد است و این قضیه خیلی او را اذیت می کرد. نمیدانست چه کند. عاقبت برای اینکه به همسرش بفهماند که چقدر عذاب میکشد او هم به مواد روی آورد و جلوی چشم همسرش و با خود او مصرف میکرد. حالا بعد از ترک تمام داراییاش یک عکس قدیمی بود و فرزند بیگناهی که معلوم نبود در کجای شهر و در کدام مرکز بهزیستی به سر میبرد.
پرده سوم:
برای پشیمان شدن خیلی دیر شده بود. با حسرت به بچهای نگاه میکرد که خودش باعث تمام بدبختیهایش بود. بچهای که میتوانست تمام تنهایی هایش را پر کند ولی حالا با تولد زودرس و وزن کم نوزاد و بدتر از همه نقص سیستم ایمنی بدن همه چیز به هم خورده بود. از چشمهای معصوم نوزادش خجالت میکشید برای همین هم بود که وقتی برای شیردادن پیش او میآوردند او فقط چشمهایش را میبست و آرام اشک میریخت. چه روزهایی که برای نبودن و مأموریت همسرش و برای اینکه تنهاییاش را پر کرده باشد به سیگار پناه برده بود و همین آغازی بر یک پایان به حساب میآمد. البته زمانی که همسرش در کنارش بود دیگر زیاد به سراغ سیگار نمیرفت ولی چند وقتی میشد که سر همسرش فوقالعاده شلوغ شده بود و حالا به مأموریتهای خارج از کشور میرفت. دیگر طاقت و حوصله رفتن به کلاسهای گوناگون را هم نداشت یک روز که تنهایی امانش را برده بود به پارک پناه برد در آنجا با ساقی آشنا شد و به گفته ساقی دوای تنهاییهایش پیش او بود. دیگر با مصرف قرصهای روانگردان لااقل چند ساعتی نمیدانست کجاست و در توهم به سر میبرد. چقدر دلش میخواست وضعیت فعلی نوزادش هم یک توهم باشد ولی افسوس...
آمارهای موجود بیانگر این حقیقت تلخ است که گرایش زنان به اعتیاد ناشی از زیبایی، لاغری و شادابی است. این در صورتی است که شاید در ابتدا این روش به ظاهر درست به نظر بیاید اما همانگونه که اثبات شده است مصرف مواد مخدر که به اعتقاد بسیاری از کارشناسان به اصطلاح خود مصرف کنندگان تفریحی و یا به علت آرام شدن اعصاب و حتی در بیشتر مواقع به خاطر کم نیاوردن در جمع دوستان و نشان دادن شجاعت و اینکه میتوانند به زودی آن را ترک کنند به مصرف آن روی میآورند و خود را در این دام خانمانسوز گرفتار میکنند و این نوع باورهای غلط خود اولین عامل معتاد شدن به حساب میآید.
شاید در ظاهر با مصرف مواد مخدر بتوان به زودی شاهد کاهش وزن باشیم ولی باید بدانیم که این کار از ابتدا اشتباه محض به حساب میآید، به قول گذشتگان «خشت اول گر نهد معمار کج، تا ثریا می رود دیوار کج».
به هر حال امروزه ما شاهد هستیم که در هر محله، خیابان برای خانمها باشگاههای ورزشی ، استخر و اماکن این چنینی وجود دارد و با مشورت یک کارشناس تغذیه و کمی هم ورزش میتوانیم این معضل را حل کنیم. باید بدانیم با این روشها کمی دیر به جواب میرسیم ولی اگر کاری را بر طبق اصول و اساس آن به انجام رسانیم در نهایت بهتر به جواب خواهیم رسید و این در حالی است که اگر کسی دچار و درگیر مواد مخدر شود به این راحتیها نمیتواند از آن رها شود ضمن اینکه از لحاظ روحی هم دچار مشکلات شدیدی میشود.
در مجموع شاید در ظاهر امر بتوان با سوء مصرف مواد اعتیادزا معضلهای به ظاهر غیر قابل حل را برای مدت کوتاهی حل کرد ولی...