
ماکسیمیلیان روبسپیر به همراه دانتون تندروهایی بودند که با همراهی هم در سال 1792 نظام سلطنتی لوئیها در فرانسه را برانداختند و پس از مدتی هم روبسپیر در انتخابات عمومی از دیگران پیش افتاد.
اعدام لوئی شانزدهم با گیوتین روحیه انقلابی گری وی را آرام نکرد و او براساس قانون 17 سپتامبر 1793 کسانی که وفاداری کامل خود را به اثبات نرسانده بودند مستحق مرگ دانست.
پس اینبار گیوتینی که دست افزار لوئی برای سرکوب چندین هزار نفر از مردم بود بهدست انقلابیون به خیابانهای فرانسه بازگشت و حتی بسیاری از خود انقلابیون همچون دانتون را به کام مرگ کشاند.
موج آدم کشیها موافقان روبسپیر را به مخالفانی منزجر و وحشت زده و فریاد آزادی خواهی را به انقلاب گیوتین مبدل ساخت.
بنابراین در بحبوحه جشنهای انقلابی و ستایش نظم نوین فرانسوی، روبسپیر به مجلس فراخوانده شد، حضور وی در مجلس با لیست بلندبالائی از مخالفان وحشت را به جان مجلسیان انداخت. آنها که میترسیدند در لیست اعدامیها باشند شبانه علیه روبسپیر تجمع و رأی به بازداشت او و یارانش دادند.
گیوتینها که قرار بود سر مخالفین انقلاب را از تن جدا کند اینبار در انتظار فرزند انقلاب بود، پس در غروب 28 ژوئیه 1794 برابر با روز نهم ماه ترمیدور همزمان با کودتای ناپلئون، سر روبسپیر با گیوتین از بدنش جدا شد.
از آن پـــس ترمیدور در ادبیات سیاسی انقلابهای جهانی، دوران دوری و بازگشت به دوران دیکتاتوری پیش از انقلاب تعریف شد. بر این اساس انقلابها در هر سطحی سه مرحله را پشتسر میگذارند، سرنگونگی رژیم حاکم و کسسب مسند حاکمیت توسط انقلابیون میانه رو، جایگزینی رادیکالها به جای نیروهای میانهرو و در آخر نیز حذف رادیکالها از عرصه قدرت و بازگشت به ارزشهای پیش از انقلاب.
یعنی همان چیزی که در انقلاب انگلستان هم با تشکیل گروه میانه روها متشکل از سلطنت طلبان، طرفداران کلیسای رسمی، حامیان دولت پیشین، هواداران پارلمان و کلیسای دولتی و دستگیری و اخراج شاه در 1646 به وقوع پیوست.
از آن زمان با اخراج 11 نفر از دولتمردان، ثروت محافظهکارانمصادره شد اما 2 سال بعد، اسکاتلندیها شکست خوردند و حکومت مشترک المنافع را تشکیل دادند. اتفاقی که میانه روها را با شکست مواجه کرد و نزدیک به 8 سال بعد، کرامول با انحلال پارلمان، سلطنت استوارتها را در سال 1660 احیا کرد.
در انقلاب روسیه نیز سرنوشتی مشابه را میتوان یافت؛ خاندان رومانوفها محافظهکارانرژیم پیشین انقلاب روسیه بودند، دولت موقت توسط کادتها در مجلس مشورتی دوما با حضور سوسیالیستی به نام کرنسکی تشکیل شد.
اما دولت موقت تنها 2 ماه بر سر کار بود و کادتها کرنسکی را به عنوان رئیس یک دولت سوسیالیست میانهروباقی گذاشتند. سوسیالیستها از سوی بلشویکها به سازشکاری متهم شدند و لنین که پس از تبعید، تازه به کشور برگشته بود انقلاب پرولتاریا را برپا کرد.
هرچند در روسیه رژیم رومانوفها هیچگاه دوباره قدرت را بهدست نیاورد اما تشکیل نظام دیکتاتوری استالین، ترمیدور انقلاب پرولتاریا بود. ترمیدوری که از همان زمان زندگی لنین، با پدیداری سیاست اقتصادی نوین در سال 1921 آغاز شده بود.
شاید انقلاب در آمریکا با بحران فرانسه، روسیه و انگلستان مواجه نبوده و به اصطلاح عصر وحشت و پاکدامنی را بهصورت کامل تجربه نکرده است اما میتوان نشانهای ترمیدور را در آنجا نیز ملاحظه کرد.
اما انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 که از آن با عنوان آخرین انقلاب قرن بیستم یاد میشود نظریه ترمیدور را با چالش مواجه کرد.
هرچند عدهای مطابق با تفکر برینتون – مبدع نظریه ترمیدور- استقرار دولت موقت در اوایل انقلاب اسلامی و روی کار آمدن شهید رجایی و آیتالله خامنهای به عنوان رؤسای جمهوری حکومت نوپای انقلابی را مصداق 2 مرحله اول نظریه ترمیدور میدانند اما ادامه روند انقلاب و دفاع مسلم مردم کشور از آرمانهای انقلاب مرحله سوم این نظریه را باطل کرد.
در حقیقت 8 سال جنگ تحمیلی در دهه 60 و وجود ولایت فقیه به عنوان رأس بدنه حاکمیت در شرایطی که میرفت تا در دهه 70 شعارهای انقلابی روند بازگشت به دوران پیش از انقلاب را طی کنند فرض وقوع مرحله سوم ترمیدور را به امری محال مبدل ساخت.
در واقع انقلاب ایران ثابت کرد که ترمیدور تنها در جوامعی رخ میدهد که آرمانخواهان و آزادی طلبان به بهانههای ایدئولوژیک به دنبال رفاه و آسایش بیشتر بر میآیند.
شاید طلب رفاه و آسایش خاطر نسبت به نفوذ قدرت طلبان خواسته بیچون و چرای همه مردمی باشد که دست به انقلاب میزنند اما خواست اصلی مردم ایران از انقلاب برقراری حکومت اسلامی و برپایی عدالت همگانی بود.
هرچند مردم برای انقلاب فرض دستیابی به رفاه را نداشته باشند اما حکومت اسلامی موظف است پس از تشکیل به فکر تأمین رفاه و بهبود وضعیت معیشتی مردم باشد، آنچه که در سایه توجه مسئولان به آرمانهای اولیه از وقوع ترمیدور پس از انقلاب جلوگیری خواهد کرد.