
امام فرمودند که همه اقشار را در این کمیته شرکت بدهید و یک قشر خاصی نباشند. این دستور را هم امام دادند و فرمودند که اقامتگاهشان بالای شهر هم نباشد وسط شهر یا پایین شهر، و فرمودند از میدان توپخانه آن موقع بالاتر نباشد. حتی این دستور را هم دادند لذا بروید دنبال این کار. این تصمیم گرفته شد و کمیتهای از روحانیت مبارز و حزب موتلفه و احزاب دیگر مثل نهضت آزادی، جبهه ملی و کلیه احزاب و گروههایی که دیرتر از همه وارد جریان انقلاب شده بودند، تشکیل شد. ولی بیشتر کارها تقریباً دست مذهبیها بود. حتی سازمان مجاهدین یعنی همین منافقین که آن زمان هنوز چهرهشان خیلی خراب نشده بود، اصرار داشتند که ما اسلحه و امکانات داریم، اجازه بدهید حفاظت و امنیت این تشکیلات را ما انجام بدهیم ولی به آنها واگذار نشد. مدرسه رفاه که در اختیار همین برادران موتلفه بود، برای اقامتگاه امام و ستاد استقبال از امام انتخاب شد. برای انتظامات هم برنامهریزی کرده بودیم از انتظاماتی که در عاشورا و تاسوعا و راهپیماییهای مهمی که ما داشتیم استفاده کردیم. به اینها کارتی میدادیم که به سینهشان نصب میکردند یا بازوبندی به بازو میبستند. البته برای محل اقامت امام از گروههای دیگر و مردم هم کمک خواسته شد و کارها تقسیمبندی گردید وامور تبلیغات، انتظامات و تدارکات مشخص شد. سرودهایی برای آمدن امام تهیه شد و روزی که امام تشریف آوردند حدود پنجاه هزار انتظامات دستهبندی شده از فرودگاه تا بهشت زهرا را کنترل میکردند.
بنده در خدمت شهید صادق اسلامی و مرحوم نظران و مرحوم میرزایی در قسمت انتظامات مسئولیت داشتیم و حدود ۵۰هزار نفر نیروی مردمی شناخته شده برای انتظامات از فرودگاه تا بهشتزهرا، تدارک دیده شده بود که دارای کارت مخصوص بودند و عدهای هم بلندگو دستی داشتند و در کل مسیر حرکت امام تقسیم شده بودند. از سحرگاه تا غروب آن روز ما حضور داشتیم چون وضع شهر از قبل به هم ریخته بود، مردم از چند روز قبل به نظافت خیابانهای مسیر امام پرداخته بودند و زن و مرد مسیر را آب وجارو میکردند و با گل تزئین مینمودند. امام با استقبال بیسابقه مردم وارد شدند و پس از توقف کوتاهی در فرودگاه عازم بهشتزهرا شدند. از روزها قبل در کنار مزار شهدای انقلاب، جایگاه مخصوصی برای امام آماده شده بود و کلیه فضای بهشتزهرا صوتکشی شده بود. امام سخنرانی تاریخی و مهم خود را بیان فرمودند. بر اثر ازدحام جمعیت ناچار شدند امام را با بالگرد از بهشتزهرا برگردانند. بالگرد پس از پرواز، در بیمارستان هزار تختخوابی فرود آمد و پزشکان و پرستاران و مریضها پس از خبردار شدن به طرف امام هجوم بردند و سرانجام امام به وسیله ماشین به منزل یکی از نزدیکان تشریف بردند و کمیته استقبال تا ساعتها نگران و بیخبر بودند که امام چه شد؟ تا اینکه اواخر شب، انتظار به پایان رسید و امام وارد دبیرستان رفاه گردیدند و از فردای آن روز ملاقات عمومی مردم با امام آغاز گردید، برای ملاقات مردم، مدرسه علوی در نظر گرفته شد. زیاد اتفاق میافتاد که افرادی با لباس نظامی به عشق دیدار امام وارد جمعیت میشدند. یک روز متوجه شدم دو افسر جوان شهربانی در گوشه نشستهاند و با محبت به امام نگاه میکنند ولی خجالت میکشند که از میان جمعیت به امام نزدیک شوند. بنده برای آنها راه باز کردم و آنها را به نزدیک امام بردم. امام از بالای پنجره خم شدند و به آنها دست دادند و دست بر سر آنها کشیدند که حالت عجیبی به آنها دست داد و روی زمین نشستند و تا مدتی گریه میکردند، بطوریکه آیتالله ربانی شیرازی، علماء را از اتاق امام میآوردند و آن دو افسر را تماشا میکردند. از اینگونه صحنهها بسیار داشتیم ولی بعدا متوجه شدیم که رژیم در کوچه خروجی مأمور گمارده که هرکس با لباس نظامی خارج میشود دستگیر کنند، ما هم تصمیم گرفتیم به هنگام خروج این افراد با کمک مردم لباس آنها را عوض کنیم. این موضوع را به مردم گفتیم و مردم با کمال میل لباس خود را در اختیار آنان میگذاشتند.