نشريه «شما» به علت نياز زمان و تكليف ديني دوستان مؤتلفه شكل گرفت. علتش اين بود كه جايي لازم بود كه حرف مؤتلفه را خالص بزند و نشريهاي باشد كه ...
گفت و گو:مصطفی حسینی
اشاره: دکتر اسدالله بادامچیان از شخصیت های سیاسی است که سابقه 50 سال حضور در صحنه سیاسی کشور را در كارنامه خود دارد، در زمان رژیم ستمشاهی به علت مبارزات طعم شکنجه های ساواک را چشیده و همواره در خط امام(ره) و رهبری حرکت کرده است.
رو در رو با بادامچیان که اکنون نماینده مردم تهران در مجلس و قائم مقام دبیر کل حزب موتلفه اسلامی نشستیم و از نحوه تاسیس نشریه شما و اثر گذاری آن در کشور تا مسائل انتخابات و همچنین تاثیر انقلاب اسلامی بر وضعیت مردم سوال کردیم و او همچون همیشه صریح اللهجه پاسخ سوالاتمان را داد.
* در آستانه پانزدهمين سالگرد انتشار نشریه" شما" هستيم، بفرمائيدچرا نشریه شما وارد عرصه رسانه ای کشور شد؟
نشريه «شما» به علت نياز زمان و تكليف ديني دوستان مؤتلفه شكل گرفت. علتش اين بود كه جايي لازم بود كه حرف مؤتلفه را خالص بزند و نشريهاي باشد كه ضمن اينكه مسائل اصلي و مهم كشور را مطرح ميكند، از بداخلاقيهاي موجود در مطبوعات، دوري بگزيند و مواضع و نظرات مؤتلفه را منعكس كند و تا آنجا كه ميتواند نظرات ديگران را مطرح و از طرفي مباحث نو و جديدي را در جامعه طرح كند.
* راه و روش نشریه شما در طی این 15 سال و مشی آن چگونه بوده است؟
مؤتلفه اسلامي بر اساس سه محور ولايت، فقاهت و روحانيت حركت ميكند و قصد اين است كه در حد توان خود و تا آنجا كه ميتواند اين سه محور را در يك نشريه جلوه بدهد. مدتها در شوراي مركزي بحث اين بود كه اين كار بايد انجام بشود. مشكل اساسي ما مسئله تأمين هزينه آن بود، زيرا نشريه مؤتلفه نميتواند مانند برخي نشرياتي كه درآمدهاي جانبي دارند، درآمد داشته باشد، خصوصاً كه نشريه سياسي حزبي در جامعه آن روز تأثير زيادي نداشت. بعضي از نشريات به احزاب گوناگوني وابسته بود و از امكانات گسترده عمومي استفاده ميكردند و مؤتلفه نميتوانست اين كار را بكند و لذا مدتها طول كشيد و اگر ما نتوانستيم روزنامه راه بيندازيم، به خاطر نداشتن كادر نبود، بلكه به علت اين بود كه هزينه آن را نميتوانستيم تأمين كنيم و يا نميخواستيم از بعضي از امكانات دولتي استفاده كنيم و لذا ميسر نبود و اين كار با مباني انديشهاي و مشي مؤتلفه اسلامي مغايرت داشت، در نتيجه به نشريه هفتگي اكتفا كرديم.
براي نشريه هفتگي ابتدا از يك آپارتمان كوچك در يك مجموعه شروع كرديم و در آنجا تعداد اعضايي كه در اين كار مشاركت كردند، بسيار كم بود، بودجه ما در آن موقع ماهيانه 3 ميليون تومان بود و اين هم به زحمت تأمين ميشد، ولي خدا كمك كرد و نشريه شكل گرفت و توانست به صورت نشريهاي درآيد كه در بين نشريات حرفي براي زدن دارد. استاد بزرگوارمان آقاي پرورش، در سرمقاله اولين شماره نوشت ما هم مثل بقيه نشريات آمدهايم كه حرفهاي خودمان را بزنيم. تواضع ايشان در نشريه، يك بركت بود.
* نشریه"شما" تا چه اندازه توانسته در سپهر سیاست ایران و میان نخبگان و سیاسیون اثر گذار باشد؟
نشريه بهتدريج شكل گرفت و پيشرفت كرد و مورد توجه فرهيختگان جامعه قرار گرفت و سياستمداران، موافق و مخالف، نشريه را ميخواندند و در سطح كشور هم اثرگذار شد، بهگونهاي كه تأثير آن در سياست خارجي هم هويدا شد. مثلاً آن وقتي كه مسئله سهم ايران در درياي خزر مطرح بود و شايد در دولت اصلاحات، جرياناتي در اين فكر بودند كه آنجا را تقسيم و سهم ايران را كم كنند، نشريه «شما» تيتر بزرگ زد كه سهم ايران از درياي خزر 50درصد، دولت كوتاه نيايد و اين كار تأثير داشت و يا در مواضع مربوط به دولت اصلاحات خط اعتدال بر اساس آهنگ ولايت در نشريه نقش بسيار مؤثري داشت. آغاز نشريه ما با انتخابات دوم خرداد مقارن شد و با اينكه ما از جناب آقاي ناطقنوري حمايت ميكرديم، ولي وقتي آقاي خاتمي بر سر كار آمد و تنفيذ وليفقيه مطرح شد، در طول 8 سال از دوران نشريه، شيوهاي را پيش گرفتيم كه نمونه برخورد مطبوعاتي يك حزب سياسي با خدمت 40 ساله در آن زمان با دولتي بود كه خود حزب داشت ـحزب مشاركتـ و از آن طرف مواضعش با مواضع مؤتلفه مغاير بود و همه كساني را كه در دولتهاي قبل از دوستان مؤتلفه بودند، تصفيه كرده بود، آن هم به جرم اينكه اينها پيام دوم خرداد را نفهميدهاند، همگي را بيرون كرد، ولي در عين حال اين نشريه در چهارچوب مواضع حزب مؤتلفه اسلامي بهگونهاي عمل كرد كه اگر تحليلگرها دقيقاً مواضع اين نشريه را در فاصله 8 سال بررسي كنند، ميبينند مؤتلفه حرفهايش را زده، مواضعش را اعلام كرده، از دولت در سطح كلان كشور حمايت كرده و نگذاشته بداخلاقيها و دعواها و حتي بداخلاقيهاي جريانات در دولت اصلاحات بر مواضع اصولي و اساسي مؤتلفه سايه بيندازد.
مسئله بعدي شيوه برخورد با مخالفان فكري و سياسي مؤتلفه بود. در انعكاس نظرات آنها شيوه صحيحي را در پيش گرفتيم، به اين شكل كه حرف آنها زده شود و ما نظر خود را بدهيم. حتي در خبر و نظر ما يا در بخش سئوال از شما پاسخ از شما، مواضع ديگران را به سليقه خودمان كم و زياد نكرديم، كاري كه در بعضي از نشريات، همين حالا هم انجام ميشود. ما مطالب طرف را ميگفتيم، نظر خودمان را هم ميگفتيم.
در دوره اصلاحات كه مجددا موضوع آقاي منتظري و فتنه مهدي هاشمي مطرح بود، نقش مؤتلفه نقش بسيار بالايي بود و مؤتلفه توانست در فتنهگريهايي كه دار و دسته آقاي منتظري و مهدي هاشمي به راه انداخته بودند، حتي با چاپ كتاب نقد خاطرات آقاي منتظري نقش مهمي را ايفا كند.
در مسئله مواضع مؤتلفه در بزرگداشت ايامالله و روشنگري در باره تاريخ انقلاب اسلامي، يكي از ويژگيهاي مؤتلفه اين است كه خودش حضور عملياتي و شاهدانه داشته و طبيعي است كه اين هم يك خدمت بزرگ و تأثيرگذار بود. همينطور در زمينه برخي روشنگريها كارهاي مؤثري كرده است. مثلاً در مورد راهآهن كه رضاخان از شمال تا جنوب كشور كشيد، خيليها اين را يك خدمت بزرگ ميدانستند. ما آن بخش مثبت قضيه را كه راهآهن در هر نقطهاي كه كشيده شود، مثبت است، آورديم، اما اصل طرح انگليسها كه چرا اين كار را كردند و تزويرهاي آنها را هم باز كرديم.
مسئله جنايات رضاخان موضوع بسيار مهمي بود كه مطرح شد. مسائل مربوط به تفسير و تحليل بيانات مقام معظم رهبري و وليفقيه كه بخش خوبي را آقاي ترقي در نشريه به عهده گرفتند و ما همواره يك ستون در سايهسار ولايت داشتيم، خود يكي از برنامههاي جدي بود.
بخش حضور بانوان با يك ويژگي خاص در نشريه راهاندازي شد، يعني ما در ساختمان نشريه، به علت محدوديت جا، هيچوقت خانم نياورديم، اما زير نظر سركار خانم قديري، 60 خبرنگار و خواهر مسلطي كه با حجاب برتر يعني چادر اسلامي در ساختمان بانوان حزب مؤتلفه اسلامي مشغول فعاليت شدند كه خود نمونه اين است كه زنها ميتوانند در يك نشريه با مردها مشترك باشند، بهگونهاي كه هيچگونه اختلاطي با هم نداشته باشند و با حفظ حجاب برتر در همه صحنهها خبرنگاري كنند و حتي در مصاحبه با رئيسجمهور بهترين سئوالات را بپرسند و پاسخ بگيرند.
در باره مسئله جوانان و بخش جوانگرايي در نشريه، استفاده از نيروهاي جوان همراه با طرح درخواستهاي جوانان كه مورد توجه بود، در حد يك حزب سياسي نقش ويژهاي داشت. صفحات بانوان به جاي خودشان، مسئله هنر و ورزش، دو صفحهاي كه ما بهجاي بداخلاقيها در مقابل اينكه هر كاري كه در صحنه هنر ما ميشود، منفيبافي كنيم، نقد دلسوزانه كرديم و از چاپ تصاويري كه منطبق با شأن زنان اسلامي نيست، خودداري كرديم و بهگونهاي اين كار را انجام داديم كه صفحه هنر ما چه از نظر تأييد و چه از نظر نقد فيلم و نمايش و صدا و سيما مورد توجه هنرمندان قرار گرفت. متأسفانه بخشي از خانمها و آقايان كه زحمت اين بخش را ميكشيدند، دچار گرفتاريهاي معمول زندگيشان شدند و يكمقدار تأخير افتاد، ولي بعد الحمدلله شروع شد.
در صفحه ورزش به دور از غربزدگي و مسائل جنجالي حركت كرديم، چون نشريات ورزشي ظاهراً به تقليد از غرب اينطور تصور ميكنند كه بايستي حتماً جنجال و هياهو و تبليغات آنچناني كنند و عكسهايي را كه منطبق با مباني و شئون نيست، چاپ كنند. ما هيچيك از اين كارها را انجام نداديم، بلكه صفحه بسيار متيني در ورزش درآورديم و هنوز هم صفحه ورزش نشريه به همت دوستاني كه در آنجا زحمت ميكشند، نقش مؤثر و تأثيرگذاري در ورزش كشور دارد.
ما بهتدريج ضميمهاي را مطرح كرديم كه قابل استفاده براي محققين و انديشمندان است. مثلاً در بحث جديدي كه در مورد عرفان مطرح كرديم، انواع عرفان، اعم از عرفان نبوي، علوي، حسيني، فاطمي و زينبي، عرفان مخدر، عرفان استعماري، عرفان انزوايي، عرفان قدرتمدارانه و انواع عرفان را باز كرديم كه بحث بسيار نويي بود. بحمدالله از آن در نشريه ذكر استفاده شد كه يادگار باقي مانده و هنوز هم مشغول فعاليت است.
* چرا اسم نشريه را "شما"انتخاب كرديد؟چند خاطره هم از دوره مديريت تان بفرمائيد.
شايد خاطره زيباتر مربوط به نام «شما»ست كه يادگار ذوق استاد عزيزمان جناب آقاي پرورش است كه ايشان بهعنوان مخفف شهداي مؤتلفه اسلامي، نام نشريه را «شما» پيشنهاد كردند و همه ما استقبال كرديم. يك نام هنري است از نظر اينكه تلفظ آن آسان است، به اضافه اينكه يك هنري است كه مقصود آن به مخاطب اين است كه اين نشريه شماست، نميگويد نشريه ما، نشريه مؤتلفه. شايد تواضع اخلاقي جناب آقاي پرورش هم تأثيرگذار بوده كه حتي ما و شما هم نگفته. در طي اين سالها هم هر وقت بحثي پيش آمده و گفتهاند نشريه «شما» اين حرف را نوشته، گفتهايم خب نشريه شماست ديگر!
خاطرهاي هم از آقاي خاتمي بگويم كه يك روز رفتم رياست جمهوري و ايشان گفت: «آقاي بادامچيان! من مدتهاست شما را زيارت نكردهام، اما مقالات شما را در نشريه «شما» ميخوانم». گفتم: «البته يادتان نرود كه من هم مديرمسئول «شما» هستم!»
در باره همكاري با ساير مطبوعات و وزارت ارشاد و هيئت نظارت بر مطبوعات، نشريه نقش بسيار خوبي را ايفا كرده و اصلاً بيان اين مواضع بسيار مفيد است. در طول اين مدت خاطراتي هم كه داريم اين است كه مثلاً راجع به فروش هواپيماي افـ4 كه قصد دولت موقت بود و ميخواست اين هواپيماها را به امريكا پس بدهد، مخالفت شد و مقام معظم رهبري و مرحوم شهيد آيت و مرحوم شهيد محمد منتظري و تا اندازهاي هم بنده و حزب جمهوري اسلامي در اين مسئله دخالت كرديم و جلوي اين كار را گرفتيم، جالب بود كه اينها نوشتند كه آقاي ابراهيم يزدي ميخواست اين كار را بكند و آقاي ابراهيم يزدي هم از ما شكايت كرد و در دادگاه مطبوعات رفتيم و جناب آقاي مرتضوي دادستان مطبوعات و قاضي بود. وقتي آنجا رفتيم، آن موقع من مشاور اجتماعي رئيس قوه قضاييه بودم. آقاي يزدي آمد و پرسيد: «چرا ايشان را در جايگاه ديگري نشاندهايد؟» آقاي مرتضوي گفت: «اتفاقاً آقاي بادامچيان وقتي آمد اينجا، رفت و همانجايي نشست كه اصحاب مطبوعات مينشينند و اصلاً اين حرفها نيست». گفت: «معلوم است كه ايشان محكوم نميشود، چون هم در قوه قضاييه است و هم با آقاي عسگراولادي كه عضو هيئت منصفه است آشنايي دارد». آقاي مرتضوي گفت: «آقاي عسگراولادي گفتهاند كه من در پروندهاي كه مربوط به نشريه «شما» و بادامچيان است اصلاً حضور پيدا نميكنم» و نيامدند. با اينكه رأي ايشان مؤثر بود، اما حاضر نشدند. در اين دادگاه نشستيم و صحبت كرديم. آقاي ابراهيم يزدي هم كسي نبود كه از اين قضايا بگذرد. هيئت منصفه مطبوعات هم تعيينشده از سوي آقاي عطاءالله مهاجراني و آن دوستان بودند. آقاي عسگراولادي هم كه در صحنه نيامدند، در نتيجه آنها ما را محكوم كردند، درحالي كه از نظر حقوقي محكوم نبوديم. رأي هيئت نظارت مطبوعات هم مبناي حكم دادگاه مطبوعات است و لذا در آنجا بنده را محكوم كردند كه 300 هزار تومان جريمه بدهم. ما در اينجا از موقعيت و قدرتمان استفاده نكرديم و خود اين نقطه افتخاري در صحنه نشريه و مؤتلفه است كه هيچگونه اعمال نظري نكرديم.
در عكسي در جريان مربوط به دولت اصلاحات و تظاهراتي كه خانمها جمع شده بودند، سه نفر خانم از ما شكايت كردند كه آرايش كرده و آنچناني در آن مراسم آمده بودند و ما هم بدون اينكه آنها را بشناسيم، عكس آن مراسم را زده بوديم. اينها به تحريك ديگران رفتند شكايت كردند و ما هم ميدانيم چه كساني قضيه را دنبال كردند كه ايشان آبروي ما را برده و ما در شهرستانمان مورد هجمه قرار گرفتهايم و جريان خسارت و اين برنامه. ما رفتيم و آنها هم آمدند و بنده به عنوان مديرمسئول نشريه دفاع كردم و معلوم شد حرف آنها هيچ مبناي قانوني ندارد. البته آنها نهضت آزادي نبودند كه مثل دفعه قبل بشود و ما از آن موضوع تبرئه شديم.
بهتدريج كار بنده سنگينتر شد و مسئوليتهاي ديگري به عهدهام قرار گرفت، نيروهاي جديدمان مخصوصاً جوانها در نشريه رشد كردند و قرار شد مديريت موسسه مطبوعاتي را به عهده آقاي ترقي بگذاريم. من مدتها بود كه ديگر در نشريه مسئوليتي نداشتم، اما اين هم يك خاطره است كه وقتي ايشان مسئوليت كلان را به عهده گرفت، با اينكه اگر در مقالات چيزي باشد، مديرمسئول بايد برود و جواب بدهد، در برادري اسلامي بين بنده و جناب آقاي ترقي و ساير برادران، هيچ احساس نگراني نداشتيم و اگر بنا بود كه مسئلهاي هم پيش بيايد چه بهتر كه روي دوش بنده ميآمد، نه برادر دينيام، اما حادثهاي هم پيش نيامد، ولي در عين حال برادري ما در نشريه «شما» ادامه پيدا كرد. بعد هم جناب آقاي مجتبي همداني آمدند و در طول اين مدت همكاري بين ما ادامه پيدا كرد. آقاي ترقي كه سابقه طولاني در مؤتلفه دارند و آقاي همداني جوان بودند و دوتايي با هم كار ميكردند و جالب اينجاست كه هيچگونه حرفي و بحثي نبود و برادرانه و صميمانه با هم كار كردند. بعد هم مديريت موسسه مطبوعاتي به عهده آقاي مهدي اسلامي گذاشته شد، ولي باز هم مديرمسئول نشريه آقاي مجتبي همداني است، اما كارگردان و اداره كننده نشريه آقاي مهدي اسلامي است كه همان روابط برادرانه و زيبا برقرار است. بنابراين نشريه «شما» برخاسته از يك حزب اسلامي، به دور از قدرتطلبي، انحصارطلبي، ذهنيتهاي التقاطي، بازيهاي سياسي و در جهت حركت در چهارچوب هدايت و رهنمودهاي مقام معظم رهبري و در جهت مصالح نظام جمهوري اسلامي و در خط مردم، محرومين و مستضعفين و در جهت سلامت اقتصاد و سلامت فرهنگي و سياسي جامعه است و لذا نشريه «شما» را ميتوان به عنوان يك نشريه ويژه در اين سالها مطرح كرد كه ضمن انجام وظيفه توانسته ساير وظايفي را هم كه به دوش اوست انجام بدهد و جالب اينجاست كه ارگان يك حزب، در حقيقت يك پايگاه براي همه نيروهاي در مجموعه معتقدين به نظام و ولايت و قانون اساسي است و الحق ميشود گفت كه نشريه «شما» يك يادگار قابل استفاده است .
* در سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي هستيم. زماني كه انقلاب پيروزي شد، چه تأثيري بر جامعه و زندگي مردم گذاشت؟ متاسفانه برخي شبهاتي را مطرح ميكنند که چه تفاوتی با گذشته داریم؟
انقلاب اسلامي ما يك تحول عظيم ملي، اسلامي و جهاني است. جهاني است، چون يك راه نو در چهارچوب يك نظام كه هم مردمي است، يعني جمهوري است و هم ديني است. در ايران، اسلامي است، در ساير كشورها با دين مردم كار دارد، اين را در دنيا ايجاد كرد. قبلاً دو قطب بيشتر نبود يا ليبرالـدموكراسي كاپيتاليستي كه مال غرب بود يا كمونيستي كه بعضيها جنبه سوسياليستي قويتري داشت و جنبه كمونيستي آن ضعيف بود و بالعكس. انقلاب اسلامي ما راهي جديد، نظامي جديد و فرهنگي جديد براي همه ملتهاي دنيا باز كرد. اين نظام جديد موجب شد كه وقتي در دنيا مطرح و باقي ماندن و پايدار بودنش مطرح شد، نظام كمونيستي به سرعت از هم پاشيد. چرا؟ چون فكر ميكردند كه در مقابل نظام غرب كه ستمگر و ظالم است و سرمايهداري اشرافي دارد، حتماً بايد به سراغ كمونيستها بروند، ولي بعد ديدند راهي مثل اسلام است كه نه ديكتاتوري كمونيستي در آن هست و نه ستم سوسياليستي و نه زورگويي ماركسيستي، لذا آن نظام دچار بنبست شد و مشكلاتش هم زياد بود و فرو پاشيد.
مسئله دومي كه الان دارد در غرب پديد ميآيد اين است كه آيا آن نظام، نظام مطلوبي است؟ غربيها در نظام سياسي، دموكراسي را مطرح ميكردند، در نظام اجتماعي، ليبراليسم را مطرح ميكردند و در نظام اقتصادي، سرمايهداري را. هر سه تاي اينها به بنبست رسيده، لذا الان در غرب سه تا بحران پديد آمده است. يكي بحران اجتماعي. توده مردم هياهو ميكنند كه چرا شما 1درصد داريد بر ما 99درصدحكومت ميكنيد؟ به چه دليل؟ ما ميخواهيم تحت حاكميت خودمان باشيم. الان در غرب، اجتماع ملتهب است، نه اينكه گروهي در اجتماع ملتهب باشد و بقيه آرام باشند. از نظر دموكراسي ميگويند اين دروغ است و دروغش هم دارد روشن ميشود. آن شنودشان، جاسوسيشان، مقابله با مردم، مقابله با افكار آزادانديشان، مسئله هولوكاست و كشتار ارامنه كمكم دارد دموكراسي را به باد ميدهد. دموكراسي غربي به باد رفته. چرا؟ چون مردم را ميزنند، شكنجه ميدهند، وارد خانه مردم ميشوند، تحمل حرف افراد را ندارند، آنها را دستگير ميكنند، دستهدسته ميبرند، معلوم است كه دموكراسي ادعايي آنها به باد رفته و چهره فريبكارانه دموكراسي غربي دارد نمايان ميشود. جاي آن چه ميآيد؟ مردمسالاري ديني. آنجا ضد دين بود و دين مردم را رعايت نميكرد. بالاخره مسيحيها هم به دينشان علاقمندند. اينجا دارد ميگويد شما مردم هستيد، سالار هم مردم هستند، مردم هم رأي ميدهند. در اين چند سال خودمان را ببينيد. مردم به بازرگان توجه كردند، بعد توجهشان سلب شد. بنيصدر آمد، رأي دادند، امام تنفيذ كردند، منتهي بعد مردم فهميدند كه پينوشه ديكتاتور است و او را گذاشتند كنار. آقاي موسوي آمد، بعد آقاي رجايي آمد، آقا آمدند، مردم به ايشان عشق ميورزيدند. آقاي هاشمي آمد، بازسازي كرد، كار كرد، كارگزارانش كه غربگرا بودند نتوانستند اداره كنند. آقاي خاتمي آمد، اصلاحاتي و ليبرال بود. به قول آقاي مرعشي گفت ما ليبرالـدموكرات مسلمان هستيم، در نشريه ذكر هم گفت، مصاحبهاش هم هنوز هست. مسئول آموزش حزب اعتماد ملي هم گفت ما سوسيالـدموكرات مسلمان هستيم. هر دو به بنبست رسيدند و در جامعه مشخص شد، بنابراين آن چيزي كه الان در دنيا دارد مطرح ميشود، مسئله فريب دموكراسي غرب است و دموكراسي صحيح. آنها الان طرف اسلام نميآيند و دنبال دموكراسي صحيحشان ميگردند، ولي بالاخره يك نمونه دارند. مسئله سوم آنها اقتصاد است كه ميگويند چرا 1درصد سرمايهدار اشرافي و به اصطلاح اسلام مُطْرَف، مسرف، مبذّر و فاسد بايد بر ما حكومت كند؟ چرا اقتصاد ما دست اينهاست؟ پس ميبينيد كه هر سه تا به هم ريخته و بحران ايجاد كرده و اين تحول را جمهوري اسلامي و نظام اسلامي ما ايجاد كرده است.
در شيوه مبارزه و حضور در اجتماع، انقلاب ما تحول ايجاد كرده. همين چيزي كه در بيداري اسلامي و در دنياي اسلام ميبينيد كه مردم بيدارند و با اعتقاد و ايمانشان محكم ايستادهاند بنابراين در آنجاها تحول ايجاد شده است. از آن طرف در داخل هم اين تحول هست، يعني وقتي استكبار در فتنه 88 همه تلاشش را به كار ميگيرد كه بيايد هياهو كند و به قول خودش انقلاب رنگي و مخملي راه بيندازد، در 9 دي ميآيد و دقيقاً مثل رگبار بهاري همه جا را تميز ميكند و ميبرد. چه كسي آمد؟ مردم بودند. به همين سادگي، بدون خرجي براي دولت، بدون خرجي براي بيتالمال. الان مقاومت و مبارزه مردم در بحرين، فلسطين و جاهاي ديگر همينطور است. اين مسئله شيوه مبارزه بود. حالا شيوه اداره جامعه. چرا در رأس جامعه يك كسي باشد كه هيچگونه مبناي علمي و حقوقي نداشته باشد؟ ما در اينجا ميگوييم بايد در رأس جامعه وليفقيه عادل باشد، فقيه و دانشمند و حقوقدان باشد، عادل هم باشد و رابطهاش هم با مردم، رابطه رئيسجمهور و امپراتور و شاه نباشد. رابطه، رابطه مردمي و ولايي باشد. اين در دنيا اثر گذاشته است. كشورهاي در بند فكر ميكردند كه هرگز از عهده قدرتهاي بزرگ برنميآيند. درست است كه كوبا و ويتنام نمونههايي بودند، اما بقيه مانده بودند. امريكاي لاتين حياط خلوت امريكا بود. الان بيدار شدهاند و يكييكي دارند ميايستند، منتهي به سبك خودشان. اين تحولات انقلابي است.
ما در درون كشور، از يك كشور وابسته به يك كشور مقتدر مستقل رسيديم. تا قبل از اينكه شاه برود، ما ذليل امريكا بوديم و همهشان نوكر امريكا بودند و فراماسون. الان همه را مردم انتخاب ميكنند. در مورد مجلس كه اصل قانونگذاري است، مردم انتخاب نميكردند، فرمايشي بود، همه هم ميدانستند و مردم شركت نميكردند. آن مجلس فرمايشي كه از غرب و فراماسونري و دربار شاه سرچشمه گرفته، امروز همه تودههاي مردم ميآيند و در آن شركت ميكنند و كساني كه داراي صلاحيت نيستند، توسط شوراي نگهبان رد ميشوند و تازه نمايندگاني كه توسط مردم انتخاب ميشوند، خود را به مردم بدهكار ميدانند. اينطور نيست كه حكومت حق حاكمان است، حكومت را به امپراتور بسپاريد و كليسا را هم به صاحبان دين. در طول اين سالها رشد ما مشخص است. در مسئله اقتصاد موقعي كه شاه رفت 5/5 ميليارد دلار به امريكا بدهكار بوديم. اينها همه از بين رفته و بعد از 30 سال با وجود 8 سال جنگ و همه اين تحريمها و فشارهاي بينالمللي، كشورمان را اداره كرديم و امروز بدهي نداريم. امروز فرانسه بدهكار است، اسپانيا تا گلو در حال غرق شدن است و يونانِ عضو اتحاديه اروپاست كه با يورو دارد ورشكست ميشود و اينها نميتوانند نجاتش بدهند. امروز ايتاليا و انگليس و امريكا گرفتارند. ما الان بدهياي به آن معنا نداريم، خزانهمان هم پر است و طلا و پشتوانه هم داريم. بنابراين يك كشور از بدهكارترين نقطه پايين بعد از 30 سال به اين سطح رسيده است. از آن طرف از نظر علمي در سال 57 با 35 ميليون جمعيت، 200 هزار دانشجو داشتيم. امروز با 70 ميليون و خردهاي جمعيت، بايد بشود 200 هزارتا يا 400 هزار تا، ولي 3 ميليون دانشجو داريم و اين رقم بينظيري است. 14 ميليون نفر در دورههاي قبل از دانشگاه دارند درس ميخوانند، يك ميليون هم حرفهاي و ديگران با طلبههاي قم رويهم 18 ميليون نفر ميشوند. نزديك به يكسوم جمعيت ما در حال تدريس و درس خواندن هستند. در طول اين سي سال نزديك به 7 ميليون نفر فارغالتحصيل ليسانس، فوقليسانس، دكترا و مهندسي داريم. اين كار كمي است؟ از نظر علمي پيشرفتهاي تكنولوژي، نانو، فضا، رادار، دفاعي و قدرت داريم.
* مشكلي كه ميخواهم خدمت شما عرض كنم، بيشتر مشكل معيشتي مردم است.
در زمان شاه فقر و فلاكت بود. بشاگرد را نگاه كنيد ببينيد چه خبر بود. روستاها، جادهها، راهها و شهر تهران چگونه بود. امروز بعد از سي سال كشور ما در رشد قابل توجهي است. هم پول هست و هم امكانات. در تهران 7ـ8 ميليون نفره، 3 ميليون و نيم ماشين شخصي وجود دارد. يعني هر دو خانواده يك ماشين. البته گروه فقيري هم هستند كه به آنها فشار ميآيد. دولت با هدفمند كردن يارانهها براي همه پول گذاشته است. با وجوديكه اشكالات گوناگوني به آن طرح داريم، اما اصلش اين است كه با مردم همراهي كرده است. اينكه گرفتاري در معيشت داريم، روشن است و به خاطر چند مورد است. يكي به دليل مديريت دوستاني است كه آدمهاي خوبي هستند، اما اقتصاد عملياتي بلد نيستند. اقتصادشان، اقتصاد دانشگاهي يا اداري است و بهتر بگويم نظري است؛ لذا نميتوانند طراحيهايي كنند. در صحنه بينالملل زحمت كشيدند و اداره كردند و در اين 32 سال اقتصاد ما بالاخره به هر نحوي اداره شده است. الان كه به اين پايههاي محكم اقتصادي رسيدهايم. مشكلات معيشتي، تورم، گراني و عدم اشتغال مواردي است كه از عوارض شهرنشيني، سياستهاي غلط، مديريتهاي ضعيف و اختلاف بين كساني است كه ميخواهند اين كارها را انجام بدهند، يعني اختلاف بين متخصصين است. شما ببينيد كه بين متخصصين ما چقدر اختلاف نظر است. در مجلس بين آقاي مصباحيمقدم و آقاي توكلي و بين دوستان ما كه هم اقتصاد را ميفهميم و هم موارد ديگر را، چقدر تفاوت وجود دارد. از آن طرف در بيرون بين آقاي خوشچهره، آقاي سبحاني و بعضي از دوستاني كه در اقتصاد هستند چقدر تفاوت در ذهنيت است. وقتي ميخواهند برنامهريزي كنند اين اختلاف سليقهها باعث ميشود كار لنگ شود يا مثلاً آقاي فرشاد مؤمني؛ همه اينها ميخواهند اقتصاد اسلامي داشته باشند. در همينجا مشكلي داريم. در شيوهها و روشها اختلاف نظر است و به مباني اقتصادي كاري ندارد. ببينيد در بانك ديدگاههايشان چقدر متفاوت است. بنابراين ما چنين مشكلاتي داريم كه با مشكلات زمان شاه كاملاً متفاوت است. مثلاً از مشكلات زمان شاه اين بود كه دزديهاي كلان را نميگرفتند، اما الان بهمحض اينكه متوجه ميشوند در سيستم بانكي نقصي به وجود آمده، بهسرعت جلويش را ميگيرند. در رأس، در مسئولين ما يك نفر دزد و خلافكار اين تيپي پيدا نميشود. آدم خلافكار در دنيا هيچوقت از بين نميرود، چون زيادهطلبي و نفسانيات فراوان است، اما در خرج بيتالمال رسيدگي و مراقبت لازم است و مجلس بايد بايستد و دنبال و نظارت كند.
بعد از سي سال ما به دهه چهارم ميرويم و اشكالات اين سليقهها، قضايا و سياستها متفاوت است و برداشت از سه بخش اقتصاد ما ـكه تعاوني، دولتي و خصوصي استـ چقدر در دولت ميرحسين موسوي با دولت آقاي خاتمي متفاوت است و هر دوي اينها با دولت آقاي هاشمي متفاوتاند و هر سه اينها متفاوت از دولت آقاي احمدينژادند. كدام را ميخواهد اداره كند؟ بديهي است كه اين مشكلات را پديد ميآورد. آنچه كه مهم است اين است كه بعد از تجربهها، آزمونها، پخته شدن عناصرمان، تحصيلات و دانشگاه به راهي ميرسيم كه آقا ميفرمايند جهاد اقتصادي، اصل 44 و چشمانداز بيست ساله و بايد انشاءالله اينها را با يك مجلس مقتدر و قوي در مجلس نهم با افراد پخته، باتجربه، كارآمد و لايق و دوره بعدي رياست جمهوري با مسئولان اقتصادي قوي حل كنيم كه اين مسئولان بايد اقتصادي غير از اقتصاد دانشگاهي و حوزوي و اقتصاد اداره مملكت، اقتصاد عملي و اجرايي را هم بدانند تا بتوانند كشور را اداره كنند. پاكدست و پاكدامن و پاكفكر هم باشند.
* مقام معظم رهبري فرمودند انتخابات آينده مجلس شوراي اسلامي انتخابات رقابتي باشد. اصولگرايان كه با هم وحدت كردند و به قول معروف اصلاحطلبان هم از دور خارج شدند و مردند. اگر يك ضلع در انتخابات باشد، اين انتخابات رقابتي نميشود، درحالي كه مقام معظم رهبري فرمودند انتخاب، رقابتي باشد. نظر شما چيست كه آيا در انتخابات بعدي رقابت داريم يا نداريم؟ اصلاً انتخابات رقابتي بايد چهجوري باشد؟
مقصودمان از رقابت چيست؟ اگر مقصودمان جنگ و جدال جريانات سياسي است كه همواره اين موضوع موجود است، مثلاً در مجلس اول بين خط امام و بنيصدر بود. پس اين جنجال بود. عدهاي اين طرف و عدهاي آن طرف و تعدادي هم بيخبر از ماجراها اين وسط بودند. در انتخابات بعد، در مجلس دوم كه دست منافقين رو شده بود، بنيصدر گريخته و اين موضوع تمام شده بود، اما باز چه كساني بودند؟ خط مهدي هاشمي، چپها و.... اصطلاحاً در مجلس سوم مسائل رسيد به دو جريان فكري چپِ شرقزده و اسلامگرايان خالص؛ لذا شعار دفتر تحكيم و تيپ ميرحسين و مهدي هاشمي شد جنگ فقر و غنا. از آن طرف شد خط فقاهت اسلامي. ما در آنجا دو شعار داشتيم جنگ فقر و غنا با قيافههاي آنچناني و تصاوير وحشتناك غربزده و از اين طرف پوسترمان عكس شيخ فضلالله نوري و مدرس بود و امام نوشتند: «مثل مدرسها و شيخ فضلاللهها را انتخاب كنيد». در اينجا ديگر مسئله بنيصدر و شخص منحرف نبود. در اينجا بحث دو تفكر در باب اسلام بود. يكي تفكر سوسياليستزدة شرقزدة مليگرا و ديگري تفكر اسلامي و انقلابي و فقاهت بود. سمبلهايش هم معلوم بود، اين طرف ميرحسين موسوي بود، آن طرف آقاي مدرس و شيخ فضلالله نوري بودند. مجلس سوم آن شكل را به خود گرفت و آنها اكثريت را آوردند. مجلس چهارم دربست آنها را كنار گذاشت. يعني حتي كروبي رأي نياورد، خانم دباغ رأي نياورد. البته بنده خدا خانم دباغ با آنها همراه نبود، ولي رأي نياورد. در مجلس چهارم و پنجم ذهنيت چه بود؟ ساختن كشور و سازندگيها بود. در مجلس ششم بحث اصلاحات و توسعه سياسي بود، چون نتوانسته بودند به قول خودشان اقتصاد را راضي به اين قضايا كنند، شد اصلاحات و بيشتر هم كار سياسي انجام شد، يعني شدند گروه اصلاحطلب و دوم خردادي و از اين طرف هم خط ولايت. مجلس ششم نتوانست هيچ كاري بكند. مجلس هفتم شد جبهه آبادگران ايران اسلامي. در اينجا دقيقاً ديگر تفكر مطرح نيست. پس چيست؟ ساختار اقتصاد كشور. آبادگران، يعني آنهايي رأي ميآورند كه آبادگر، اما اصولگرا هستند. ديگر نميروند به تفكر چپ رأي بدهند. بعد مجلس هشتم جبهه متحد اصولگرايان شد. همه ميخواستند ايران را آباد كنند. شعار ما در انتخابات مجلس هفتم درمؤتلفه «ايران آباد، آزاد و شاد» بود. شعار مؤتلفه در مجلس هشتم "خوب انتخاب كنيم، خوب زندگي كنيم." اينها مسائل اقتصادي است. در مجلس اخير ديگر شعار اصلاحات و اصلاحطلبي جايي ندارد، همه بحثها اين است كه مشكلات كشور را حل و مطالبات رهبري را برآورده كنيم.
اينكه ميفرماييد رقابت، كدام رقابت؟ رقابت بين جريان غربزده بازرگان، ليبراليسم غربي سياسي يا نه؟ رقابت بين تفكر چپ و تفكر اسلامي خالص، فقاهتي و حوزوي. رقابت بين تفكر سازندگي و خط سادهزيستي و مانند اينها. مسئله بعدي رقابت بين تفكر اصلاحات، ليبراليستي و تفكر دقيقاً ارزشگراي اصولگرايي است.
* الان در انتخابات مجلس نهم چه تفكراتي وجود دارد؟
در انتخابات مجلس اين رقابتها بين آنها نيست، اصلاحات رفتهاند و رقابت تفكري نيست. حالا تفكر چيست؟ پايداري و ايستادگي ـكه يك مفهوم دارندـ و جبهه متحد اصولگرايي. در مقابل چيست؟ يك جريان انحرافي كه با همين شعار اصولگرايي در صحنه است.
* برخي از چهره هاي متخلف جريان انحرافي كه توسط شوراي نگهبان رد صلاحيت شده اند،اما آيا احتمال دارد ديگر چهره هاي آنها راي بياورند؟
البته رابطه را بعضيهايشان منكر ميشوند، ولي در مجموع بين مردم جريان نفوذ ندارد. يعني اگر الان كسي منتسب به جريان انحرافي شود مثل آقاي مشايي كه نامش در اين قضايا برده شده يا مثلاً آقاي جوانفكر بگويد من طرفدار جريان خاتون هستم، هيچكس به او رأي نميدهد، مگر يك گروه كم. پس اينجا جريان انحرافي، انحراف از اصل اسلام نيست، انحراف از مباني و ضوابط اسلامي است. دولت اصولگراست، اما اين جريان ميخواهد مجلس فرمايشي راه بيندازد، مجلسي كه دربست وابسته به دولت باشد. ملت هم زير بارش نميروند.
من كه عرض كردم، وكيلالدوله يا وكيلالمله. وكيلالملهاي كه ضد دولت باشد، چون وكيل مجلس هستي حتماً بايد مخالف دولت باشي؟ چه كسي گفته؟ وكيلالملهاي است كه حامي دولت است، اما حامي در چهارچوب ولايت است. اگر دولت خلاف كرد، خواست دخالت كند و مجلس را فرمايشي كند، نميگذارد.
اما رقابت بين مردم، بله، هست. بين اصولگرايان هم هست، بين منفردين هم هست، بين دو برادر هم هست، هر دو رفتند ثبتنام كردند و ميخواهند نامزد شوند. اين يك كاري ميخواهد بكند او رأي نياورد و اين هم ميخواهد كاري كند كه او رأي نياورد. اين نوع رقابت كه ماهيت هر انتخاباتي، رقابتي است، رقابت عادي جامعه است. در اين رقابت همين حرفها هست و مشكلي هم پيش نميآيد. در بعضي از شهرستانها مثلاً سه تا اصولگرا هست. هر كدامشان هم رأي بياورند مشكلي نيست و لذا جبهه متحد اصولگرايي دخالت نميكند كه اين يا آن، خود مردم انتخاب ميكنند، چون هر سه اصولگرا هستند معني ندارد دعوا كنيم، اما سه اصولگرا با هم رقابت ميكنند. اين نوع رقابت طبيعي است. يك نوع رقابت بين اصولگرايان و اصلاحطلباني كه دارند منفرد ميآيند، هست. طبيعي است و رقابت تفكري است. يك نوع بين جريان انحرافي و خط خالص است. يك نوع هم بين خطي كه مجلس بايد دربست تابع دولت باشد تا اين هماهنگي برقرار شود و دولت هر كاري دلش خواست بكند و مجلس دربست بگويد چشم و آن را امضا كند و بدهد يا اينكه تفكري كه ميگويد مجلس بايد بايستد «ولو بلغ ما بلغ» دولت رفت، برود. الان در اين قضيه اين هم يك تفكر است و ميگويد مجلس بايد مستقل و مقتدر باشد. تفكر ديگري هم هست كه مجلس بايد مستقل، مقتدر و قوي باشد، اما بايد مصلحت جامعه و چهارچوب سياستهاي ترسيمي ولايتفقيه را بداند. رقابت بين اين سه تاست. رقابت از تفكر ديني و ليبراليست و... آمده و بين اصولگرايان قرار گرفته است.
*در واقع اختلاف سليقههاست.
بين آدمهاي مختلف است.
* پس چرا جبهه متحد اصولگرايان تشكيل شد؟ چرا اصولگرايان با هم وحدت كردند؟
چون اينها اختلاف سليقه دارند. الان جبهه متحد اصولگرايان از نظر سلايقِ با هم متفاوتاند.
* اگر خطري مجلس نهم را تهديد نكند كه عوامل ليبرالي به مجلس بروند، نيازي به جبهه متحد اصولگرايان نيست و ميتوانستند بين همديگر رقابت كنند، تفاوتی میان اصولگرایان نیست و هر کدام به مجلس می رفتند پیروز انتخابات اصولگرایی بود پس چرا وحدت کردند؟
اينها وحدت ميكنند تا همهشان با هم يكپارچه حركت ميكنند، اما از طرفي با هم اختلاف نظر دارند، يعني سليقه سياسي ايثارگران و سليقه اقتصاديشان كاملاً با پايداري متفاوت است. سليقههاي هر دوي اينها با مؤتلفه فرق دارد. هر سه ما با بعضي از گروههاي ديگر در مسائل اقتصادي، سياسي و فرهنگي اختلاف نظر داريم. مؤتلفه دربست معتقد است بايد خط ولايت، روحانيت و فقاهت حاكم باشد. يك گروه ميگويند، نه، خط ولايت كافي است. در خط ولايت دو مسئله است، يكي ميگويد اين ولايت بايد ولايت فقيه عادل باشد و ديگري اصلاً اسم فقيه عادل را نميآورد. چه ميگويد؟ ولايت. ولايت چه؟ ميگويد ولايت آقا امام زمان(عج). اين اختلاف است و اينها با هم رقابت ميكنند.