علی آرش روناسی- پس از ثبت جبهه اصلاحات ایران اسلامی «در وزارت کشور که به دنبال ناکارآمدی و بیبرنامگی» شورای عالی سیاستگذاری به وجود آمد، انشقاق و واگرایی احزاب و گروههای مختلف اصلاحطلب بیشازپیش نمایان شد. جریان اصلاحات با مشاهده وضعیت کنونی کشور، از یکسو عملکرد ضعیف و ناکارآمدی همفکران و دوستان اصلاحطلب خود در فراکسیون امید مجلس و سختی و عدم پویایی شورای شهر تهران مواجهاند و از سوی دیگر ناتوانی دولتی که با همه سرمایه خود از آن حمایت کردند. آنها خود را در بحرانی خودساخته میبینند که اینک با اختلاف و تنش بین افراد محوری جریان اصلاحطلبی و احزاب و گروههای اصلی و عمده این جبهه سیاسی، تحقق بحران و واگرایی تشکیلاتی بیشتر هویدا میشود.
با نزدیک شدن به
ایام انتخابات مجلس و لزوم وحدت و ائتلاف گروههای همفکر، چالش رهبری در جریان
اصلاحات اساس و عامل تعیینکننده در پیروزی یا شکست این جریان است. اظهارات
کرباسچی دبیر کل حزب کارگزاران سازندگی مبنی بر اینکه خاتمی هیچگاه رهبر اصلاحات
نبوده و خودش نیز همچنین داعیهای نداشته است و اصلاحات به یک رهبر تشکیلانی نیاز
دارد، کاملاً خلأ وجودی رهبری در جریان اصلاحات را نمایان ساخت. البته کرباسچی و
دیگر اصلاحطلبان خاتمی را پدر معنوی اصلاحات دانسته و معتقدند، خاتمی اگر بخواهد
و اراده کند، میتواند مدیریت تشکیلانی را در دست بگیرد. در این میان اگرچه تقریباً
تمام طیفهای جریان اصلاحطلبی خاتمی را رهبر بلامنازع این جریان میدانند و زعامت
خاتمی بر اصلاحات را بدیهی و بلکه لازم میشمرند، اما باید دید محدودیتها که
بسیار هم جدی و تعیینکننده میباشند، نتیجه عملکرد و تصمیمات بعضاً رادیکالی خود
خاتمی و جریانی است که او هدایتش را به عهده دارد و بههیچعنوان از خارج بر خاتمی
یا اصلاحطلبان تحمیل نگشته است.
اگر به اختصار بگوییم، مهمترین چالشی که
کنشکری سیاسی خاتمی را تهدید میکند، عدم ارتباط دوسویه با حاکمیت است که نشأت
گرفته از عملکرد او در قبال رخدادهای موسوم به فتنه 88 و رادیکالیسمی است که بعد
از تهمت تقلب در انتخابات، بهنظام زده شد و با سکوت و برخی اوقات تأکید ایشان
همراه گشت و بعلاوه طرح رفراندومی که ایشان پیشنهاد کرد و مجموعه این تندرویها و عصبیتها،
کشور را تا لبه پرتگاه سوق داد. پس از آن نیز ایشان هیچگاه حاضر به پس گرفتن
اتهامات و تصحیح مواضع خود نشدند. اتفاقاً همین عدم ارتباط با حاکمیت باعث شد تا
بعد از مرحوم هاشمی رفسنجانی که در ضرورتها بهعنوان حلقه واسطه بین حاکمیت و
جریان اصلاحطلبی عمل میکردند، حضرات به دنبال جذب ناطق نوری باشند تا نقش هاشمی
رفسنجانی را باز میکند و عدم موفقیت در جذب ناطق تا این جریان را وادار کرد دست
به دامان روحانی و سپس لاریجانی شوند.
در آینده باید منتظر ماند و شاهد جنگ قدرت پنهان بین لایههای مختلف اصلاحطلبان
بود که هریک امیدوارند سهم بیشتری در مدیریت تشکیلاتی جبهه تازه تأسیس اصلاحطلبان
ایران اسلامی داشته باشند. تا بهواسطه آن به نان و نوای فزونتری در ساختار قدرت
برسند.
شاید سرخوشی از چند پیروزی پیاپی در انتخابات مختلف گذشته که دولت، شورای شهر
تهران و مجلس را در اختیار اصلاحطلبان قرارداد، آنها را در توهم پیروزی مجدد قرارداده
باشد. ولی نشانهها و علائم میدانی حکایت از حقیقتی دیگر دارد و آن بحران مقبولیت
جریان اصلاحطلبی دربین مردمی است که عملکرد آنها را با دقت نظاره میکردند.
اصلاحطلبان که در سالهای اخیر، دولت، مجلس و شورای شهر تهران را در دست گرفتهاند،
اینک باید پاسخگوی عملکرد خود در این سالها باشند.
شورایی به برنامه و ناکارآمد که جز بازی تعویض نام خیابانها و اتوبانها در تهران،
تنها خروجیاش شهرداری است بنام نجفی. جالب آنکه اینکه این شورای تماماً اصلاحطلب
با حمایت کامل خاتمی برنده انتخابات شد.
در مجلس هم فراکسیون امید از انجام بدیهیترین امور مجلسی و استفاده از وزن خویش
جهت تدوین قوانین کارگشا برحل معضلات کشور و مردم آنچنان عاجز و درمانده بوده که
حتی یکی از اصلیترین متحدانشان یعنی دبیر کل حزب کارگزاران سازندگی در تشریح
عملکرد رئیس فراکسیون امید، آقای عارف میگوید، محمدرضا عارف در شورای عالی اصلاحطلبان
و مجلس در این مدت چکار کرده است؟
همه اعتراضهای اصلاحطلبان به دلیل عملکرد او است، ولی عملکردی ندارد که کسی
بخواهد از او انتقاد کند.
و نهایتاً دولت اصلاحطلبی که لختی، سوء مدیریت، عدم شفافیت در امور و فسادهای گسترده
برخی مدیران و عواملش، کام مردم را تلخ کرده. اوضاع نابسامان اقتصادی، تورم لجام
گسیخته، کاهش ارزش پول ملی، تنگی معیشت مردم و هزاران مشکل دیگر تنها گوشهای از
دست آوردهای دولت اصلاحات است در بعد فرهنگی که بهتر است زبان به کام بگیریم و در
سیاست خارجی نیز بعد از برجام و پیامدهای پسازآن، همگی بیرقهای واژگون اصلاحطلبانی
است که به اسم امید و احترام به کرامت انسانی روی کارآمدند ولی عملکردی دگرگونه
داشتند.