قدامة بن زائدة از پدرش نقل می نماید که در ملاقاتی با حضرت سجاد (ع) ایشان بعد از بشارت به او بهواسطه زیارت مکرر مرقد سیدالشهداء (ع) فرمودند: «...زمانى كه در طف (كربلا) آن مصيبت به ما وارد گشت و پدرم و تمام فرزندان و برادران و جميع اهلش كه با او بودند كشته شدند و حرم و زنان آن حضرت را روى شتران بى جهاز نشانده و ما را به كوفه برگرداندند پس به قتلگاه ايشان چشم دوختم و ابدان طاهره ايشان را برهنه و عريان ديدکه روى خاك افتاده و دفن نشده اند، اين معنا بر من گران آمد و در سينه ام اثرش را يافته و هنگامى كه از ايشان چنين منظره اى را مشاهده كردم اضطراب و بى آرامى در من شدت يافت به حدّى كه نزديك بود روح از كالبدم خارج شود، اين حالت را وقتى عمهام از من مشاهده نمود فرمود: اين چه حالى است از تو میبينم، اى يادگار جدّ و پدر و برادرم چرا با جان خود بازى مى كنى؟ گفتم: چگونه بيتابى نكنم در حالى كه میبينم سرور و برادران و عموها و پسر عموها و اهل خود را در خون خويش تپيده و... باشند؟
عمّه ام فرمود: به خدا سوگند اين عهد و پيمانى بوده كه رسول خدا با اميرالمؤمنين و پدر و عمويت نموده و خداوند متعال نيز از گروهى از اين امت كه در عداد ستمكاران و سركشان نمى باشند پيمان گرفته است، ایشان در بين اهل آسمانها معروف و مشهورند كه اين اعضاء قلم شده را جمع كرده و دفن نموده و اين ابدان و اجسام خون آلود را به خاك سپرده و در اين سرزمين براى قبر پدرت نشانه اى نصب كرده كه اثرش هيچگاه كهنه و مندرس نشده و گذشت شب و روز آن را محو نمیکند. بسيارى از رهبران كفر و الحاد سعى در نابود كردن آن دارند ولى بهجاى اينكه رسم و نشانه آن از بين رود ظاهرتر و آشكارتر مى گردد.» (کامل الزیارات؛ ص ۲۶۰ و ۲۶۱ با اندکی تلخیص)